دوره دوم

دوره دوم شماره اول و دوم

نمونۀ شمارۀ اول و دوم دوره دوم

دوره دوم     شماره   اول و دوم             سال چهارم               عقرب و قوس ۱۳۶۲ نوامبر ۹۸۳ ۱

پویندگان و ادامه دهندگان
در امتداد زمان

” ندای آزادی” ـ ندای خشماگین و زنجیرگسل ملت ما ـ به همت قافله سالاران باشهامت و ازخود گذر این ملت، در قلب استحکامات دشمن بنیان گذاشته شد و شش شماره ی آن به عنوان تجربه ای زنده  و ” پویا ” در میان توفان آتش و سیل خون بیرون آمد. این فریاد به قله های ” بابا ” رسید و ” رضا “ی ملت استوار ما را برای یک زندگی “مختار” و آزاد باز تابید. ” آذر”ی بود که  در قعر ظلمات استعمارـ ارتجاع آتش بجان دشمن میزد و ” سراسیمه ” اش میکرد و راه را برای راهنوردان استوار روشنی می بخشید.
نزده قهرمان پیشکسوت ما خون پاک شان را در محراب این ندای برحق نثار کردند تا شاهد راستین نبرد تاریخی آزادی و بردگی، روشنایی و تاریکی باشند.( * )
خون ” واکمن” ها ، ” انجینر”ها و ” گل آغا “ها و بالاخره شماره ی هفت و هشت ندای آزادی و ویژه نامه ی شهید مجید، که همگی در کام اژدهای خونخوار روس بلعیده شد، به هدر نمیرود. و اینک ادامه دهندگان این نویسندگان و این ندای برحق انسانی را دوباره به پیشگاه ملت مقاوم و شکست ناپذیر افغانستان و به پیشگاه نزده قهرمان شهید بعنوان رمز و نمونه ی پایداری و وفاداری براه پرشکوه آزادی و آزادگی تقدیم میکنند و از تأخیر اجتناب ناپذیر شانزده ماهه معذرت میخواهند.
امپریالیسم جنایت پیشه ی روس بعد از قریب یکربع قرن تمهید غدارانه بالاخره در سیاه روز ۷ ثور ۵۷ ماجراجویانه و گستاخانه بر حریم مقدس میهن ما به تجاوز پرداخت و بعد از بیست ماه دست و پا زدن در غرقاب تباهی و جنایت بیکران تاریخی بالاخره در ۶ جدی ۵۸ دست به تجاوز عریان نظامی علیه استقلال و حق حاکمیت ملی ما زد  ، و در سراشیبی این طرح رسوا، بزرگترین تراژیدی جنایتبار بعد از جنگ عمومی دوم را در سینه ی غم آلود تاریخ بیادگار گذاشت که نتیجه ی این جنایت تاریخی بیش از یک ملیون شهید، بزرگترین رقم آوارگان در جهان کنونی، بیش از صد هزار زندانی سیاسی و ربوده شدگان بی سرنوشت و انهدام تقریبأ کامل شهر ها و روستا های ماست. و هنوزهم این جنایت ـ در متن تاریکی فاشیسم لجام گسیخته و حیوانی روس، اغواگری و عوامفریبی آن ـ به شدت خود ادامه دارد.
استعمار شرارت پیشه ی روس مذبوحانه میکوشد بوسیله ی این جنایات بی مانند خود در چارچوب یک استراتیژی استیلاگرانه ی جامع الاطراف (سیاسی، نظامی، اقتصادی، روانی، فرهنگی و بین المللی) ملت ما را بانقیاد بکشد، هویت ملی آنرا مسخ و نابود سازد و انسان آزاده ی این مرز و بوم را از هستی اش ساقط کند.
مردم ما با خیزش و شورش بی همتایش در پنجسال و اندی از مقاومت به سوال بزرگ و سرنوشت ساز خود قاطعانه و صریح پاسخ گفت: “به استعمار و زور، به توسعه جویی و جنایت تن در نمیدهیم و با آن سازش نمیکنیم”. ولی مقاومت کبیر میهنی ما تا ارتقأ به سطح یک جنبش آگاهانه و آزادیبخش ملی، با اهداف و روش های روشن و چوب بست سیاسی ـ نظامی واحدی که بتواند ثمره ی همه این خونها، عرق ها و کوشش ها را در یک رود خروشان بریزد، فاصله ی زیادی دارد.
علی الرغم اینکه استعمار بعنوان سرطان خبیث، امحای کامل احاد سیاسی ـ اجتماعی ملت ـ بجز عده ای خود فروخته و رسوأ ـ را هدف قرار داده و زمینه ی لازم همآهنگی و همسوئی ملی را ایجاد کرده است ، ولی فقدان بینش لازم در ارتباط با فهم مناسبات کلی میان ما و استعمارگر و روابط درونی هر دو طرف (استعمارگر و استعمار شده) و در نتیجه انحراف از اهداف کلی و عمومی جنبش، رفتن به کجراهه و بیراهه ی حرکت یک بعدی، محدود و عقب گرایانه و بالاخره مخاصمات درونی جنبش و صدها مسئله ی طولی و عرضی دیگر اکنون جنبش را پراگنده و مردم را ناراض کرده و بر وقاحت استعمارگر افزوده است.
کمبود خودآگاهی اجتماعی ـ سیاسی در بحبوحه ی یک خیزش عظیم و بی نظیر ملی نتنها به استعمارگر مجال دست اندازی و ضربت نیروهای مقاومت ملی و مردم را فراهم کرده  بلکه به دشمنان نقاب پوش و قباپوش ملت نیز مجال دستبرد و سروری کاذبانه را مهیا کرده است.
اگرچه مردم در خلال واژگونی جهان استعماری، خود نیز به دیگرگونی های ژرفی میرسند، ولی نقش مشعل داران راه آزادی و ترقی در راهنمائی و راه گشایی این مسیر پر خم و پیچ در شرایط ویژه ای به عامل تعیین کننده ی پیروزی و تضمین کننده ی رسیدن به کرانه ی آزادی مبدل می شود.
جریده ی انقلابی ایکه بتواند آئینه ی تمام نمای مناسبات بغرنج و پیچیده ی یک ملت در حال تحرک ضد استعماری باشد ، و روابط گونه گونه ی آنرا در تناقض ماهوی با استعمارگر و در قلمروهای متعدد نشان دهد، و همچنان تپشها و کنش های جنبش را در مناسبات و روابط متعدد درونی و بیرونی، پایه یی و حاشیه یی، درون مرزی و برون مرزی با تعمیم و توصیف علمی و واقعی صورتبندی نماید و بالاخره جنبش را در شبکه ی وسیع از عوامل و مؤثرات تاریخی ـ سیاسی ملی و بین المللی بعنوان کلیتی که بمثابه جزء در کلیت عمومی تری سیر مینماید، زیر نظر ـ تحلیل، تجزیه و ترکیب منطقی و ارگانیک ـ قرار دهد، به یقین میتواند با کشف ضوابط عام و ویژه ی جنبش در طرح، تکامل و انتقال خودآگاهی ملی و انقلابی سهم ارزنده ای ایفا نماید.
“ندای آزادی” بعنوان ناشر افکار، اندیشه ها، تجارب و جمعبندی های سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) در ارتباط با جنبش عظیم ضداستعمار روسی مردم ما و بخاطر گسترش و اشاعه ی آگاهی ملی انقلابی به منظور درهم شکستن سد استعماری و برای تداوم ظفرمند آن در راه آزادی هموطن دوره دوم نشرات خود را بعد از یک توقف شانزده ماهه در مسیر پر عظمت آزادی و دموکراسی ادامه میدهد.
شناخت ما از دشمن، بینش ها و کنش های آن، توانایی ها و محدودیت های سیاسی ـ تاریخی آن، مناسبات درونی و بیرونی آن، جهت گیری های اصلی و فرعی آن و شیوه های گونه گونه ی آن در پیاده کردن این روش ها و مناسبات بیحد ناچیز است. بناءً واکنش های ما نیز لحظه یی، عکس العملی ، سطحی و اغلبأ با پیش داوری ها و یا داوری های موهوم و عقب گرایانه توأم است.
روسیه  امپریالیستی در کشور خود دست رنج ملیون ها انسان زحمتکش را میبلعد و آنرا خرج بوالهوسی های ماجرا جویانه ی مشتی طفیلی میسازد که خیال آقایی جهان را در سر می پرورانند. تمام اروپای شرقی را در بند اسارت خود نگهداشته و آنها را در قمار بازی های بین المللی خود بعنوان موضوعی منفعل مورد سؤاستفاده قرار میدهد، در جهان به کشمکش ماجراجویانه و دیوانه وار عظمت طلبی وتوسعه جویی مشغول است، کشورهای سه قاره را در دام نیرنگ “همکاری های اقتصادی” و “ترقی اجتماعی” مورد بهره کشی قرار میدهد و کشور عزیز ما افغانستان را از مدت یک ربع قرن به اینسو به زائده ی اقتصادی خود مبدل گردانیده و اکنون نیز بیرحمانه مورد استثمار قرار میدهد.
امپریالیسم روس در کشور خود انسان روسی را در زیر ستم سیاسی فاشیستی قرار داده و تمام حقوق و آزادی های انسانی را زیر پا گذاشته است، و رژیم فاشیستی خود را بر تمام اقمار خود امتداد داده است و در سطح جهانی بنام “دفاع از صلح و ترقی” و اعلام کذائی “دفاع از آرمان زحمتکشان” به عوامفریبی و اغواگری مشغول است. و در کشور عزیز خود ما دیکتاتوری خون آشام و لجام گسیخته ی مشتی مزدور و خود فروخته را تحمیل کرده است.
فرهنگ برده ساز امپریالیسم روس انسان ها را به جای اینکه سازنده ی تاریخ شوند، بعنوان ابزاری بی اراده و “بلی گو” در سیستم منحوس خود جاگذاری میکند تا فقط مبلغ و توجیه گر اشتهای سیری ناپذیر توسعه جویی روس باشد. در پهنای جهان به دروغ پردازی و مشاطه گری در باره ی “صلح جهانی” می پردازد و در کشور عزیز ما فرهنگ بی بند و بار و هرزه ی استعمار روسی را بجای فرهنگ انقلابی، مردمی و ملی ما جانشین میسازد.
امپریالیسم روس بر پایه ی تمرکز سرمایه ی دولتی به نظامیگری خطرناک و تباه کن می پردازد و اکنون به یکی از مراکز عمده ی خطر جنگ تباه کننده ی جهانی سوم و عامل تشنج بین المللی مبدل شده است.
اشغال نظامی افغانستان، جنگ نابود کننده علیه مردم بیدفاع ما و آزمایش انواع سلاحهای مخرب و کیمیاوی در سرزمین پاک ما تبارز مشخص این نظامیگری در محدوده ی یک جنگ تجاوزکارانه ی محلی است که  دیر یا زود دامن منطقه ی جنوب آسیا و خاور میانه را خواهد گرفت.
“ندای آزادی” ندای انسان آزاد است. افشای جنایات روس در کشور خودش، در سطح بین المللی و در افغانستان چه در قلمرو اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و یا نظامی وظیفه ی مبرم “ندای آزادی” خواهد بود. در جریان افشای این جنایات “ندای آزادی” همبستگی خود را با مبارزات مردم تحت تسلط فاشیسم روس و همه مردمی که برای رهایی از چنگال امپریالیسم، بهره کشی و ستم ملی و اجتماعی میرزمند، تعمیق و گسترش میبخشد.
اگر شناخت همه جانبه از دشمن با کشف ذات بمفهوم شناخت جامع از خود، نیروهای خود، موقعیت خود در تاریخ و در جامعه، نیروهای بالنده و میرنده، عوامل و مؤثرات تندساز و کندساز درونی و بیرونی، محدودیت های تاریخی، سیاسی و بین المللی و مهمتر از همه اراده ی آگاه، روشن و قاطع برای تغییر واقعیت های فاسد و جابجا کردن آن با واقعیتی رزمنده و سرنوشت ساز توأم نباشد در آنصورت در بهترین حالت صورتگر خوبی از واقعیت های بد خواهیم بود، در حالیکه هدف اساسی ما تغییر است نه تفسیر.
بناءً:
نیروهای مقاومت ملی ما که اکثرأ از بطن حرکت خود بخودی توده ها زاده شده و در متن آن تکامل نموده اند خاستگاه های متعدد و متناقضی را بازگو میکنند که علی الرغم جانبازی و فداکاری بیحد و حصر مردم تا اکنون هم پراگنده، محلی و در وضع سیاسی ـ تشکیلاتی عقب مانده ای زندگی میکنند. این وضع به دشمنان رنگارنگ مردم مجال تخطئه و انحراف جنبش مقاومت را میسر میگرداند و هدف کلی و اساسی که مقاومت و جهاد علیه استعمارگر و ایادی بیمقدار آنست در ازدحام تناقضات تاریخی ـ سیاسی نیروهای مقاومت گم می شود.
شدت اختناق و گسترش بینظیر جنایات روس امپریالیستی از یکجانب و مقاومت سرتاسری مردم ـ که بصورت شدیدأ ناهمگون به پیش میرود ـ از جانب دیگر اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی مردم را بشدت دگرگون کرده است. بناءً برخورد مردم نسبت به مسایل کلی و روزمره تصویری نهایت بغرنج را ارائه میدهد.
سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) نه تنها به عنوان یک سازمان رزمنده و انقلابی بل همچنان بمثابه روندی تاریخی به مفهوم دفاع از منافع تاریخی و انقلابی کتله های عظیم سراپا برهنه ی وطن در خلال مقاومت پنجساله ی کنونی تجارب، دستآورد ها، شکست ها، پیشرفت ها و عقبگرد های متعددی را شاهد بوده است. بررسی و جمعبندی این تجارب و برخورد فعال و رزمنده با واقعیت محیطی نه تنها برای رزمندگان خود (ساما) بلکه برای مجموع جنبش انقلابی و ملی ما هدیه ی ناچیزی است که با خون فرزندان آگاه و فداکار این ملت در پیشاپیش آنها مجید قهرمان تتویج شده است.
“ندای آزادی” ندای انسان رزمنده، جستجوگر و زنجیرگسل است. برخورد علمی و انقلابی به مسایل بغرنج ملی و رهنمایی و رهگشایی بر پایه ی اتکأ بخود و مردم خود و بطور عمده بر پایه ی تجارب خود و مردم خود وظیفه ی بزرگ دیگری است که پیشروی “ندای ازادی” قرار دارد.
میهن عزیز ما افغانستان اکنون در زیر چکمه های ارتش اشغالگر روس قرار دارد. همه مردم از گروه های مختلف اجتماعی ـ سیاسی در معرض نابودی استعمار افسارگسیخته ی روس است. فقط وحدت یکپارچه ی ملت ضد استعماری قادر است امپریالیسم هار، توسعه جو و جنگ افروز روسی را مهار کند. مسئله وحدت ملت راه ها و شیوه های آن، چگونگی و اشکال آن بزرگترین و اساسی ترین معضله ی جنبش مقاومت کنونی را می سازد. (ساما) برای حل علمی این معضله از هیچ کوششی فروگذار نخواهد کرد.
“ندای آزادی” ندای انسان وحدت طلب افغانی است ، و ازین رو انعکاس دهنده ی راستین این خواست برحق مردم ما خواهد بود.
اشغال گستاخانه ی میهن عزیز ما توسط روس اشغالگر و مقاومت جانبازانه ی مردم ما صف بندی های متعدد بین المللی را به نفع مردم قهرمان کشور ما و به زیان روس توسعه جو بمیان آورده است. بناءً جنبش مقاومت میهن ما در متن اوضاع و شرایط بغرنج منطقه یی و بین المللی رشد میکند. تأثیرات متقابل جنبش ما و اوضاع و مؤثرات بین المللی روزفزون است.
“ندای ازادی” ندای انسان آگاهی است که تاریخ خود را در وسط شرایط و اوضاع مشخص ملی و بین المللی می سازد. “ندای آزادی” به مسایل بین المللی ـ بویژه در ارتباط با مؤثرات بین المللی بر مقدرات مردم ما از موقف مصالح اساسی و علیای مردم ما برای دفاع از آزادی، دموکراسی و ترقی برخورد خواهد کرد.
سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) با نشر دوباره ی ارگان نشراتی خود یکبار دیگر به مردم قهرمان افغانستان تعهد می سپارد که تا سرنگونی کامل رژیم دست نشانده و طرد نیرو های اشغالگر روسی از خاک  میهن سلاح رزم  خود را بر زمین نمی گذارد. آرمان مجید شهید و شهدای بزرگ سامایی، آرمان ملت ما و مردم قهرمان ماست. این آرمان پیروزمند و شکست ناپذیر است.

# # #

( * ) اعلام شهادت نزده رفیق سامایی بر اساس آن گزارش  نا دقیقی است که برای رهبری ” ساما ” و هیئت تحریریۀ ” ندای آزادی ” مواصلت کرده بود. در حالیکه ، از جملۀ این نزده زندانی ، چهارده تن شان بدستور روسها و بدست بردگان گوش بفرمان آنها تیر باران شدند. (گردانندگان وبسایت رهروان )

•••

جنگ و تأثیرات آن بر تکامل اوضاع سیاسی – نظامی افغانستان

شرح همه جانبۀ چند وچونی این عنوان با ژرفای نهفته درآن مستلزم نگرشی ژرف وروش متکی بربنیاد علمی جامعه شناسی وتلی از معلومات درابعاد گونه گون ، و ار زیابی برش وسیعتری از تاریخ تکامل جامعه افغانستان است ، که به هیچ پنداری دریک کتاب وچند کتاب نمی گنجد ، چه رسد به یک مقالت ویا حتی یک سری مقالات ، آنهم با این همه محدودیت . و اما ، وظیفۀ جنبش انقلابی است تا تدارک رهتوشۀ این سفر بیند  واین وادی را هرچند ناکرانمند باشد بپیماید و کرانمند وگویایش سازد، وسربه مهرش نگذارد تا دیگران وما بعد ها بدین گنجینه دست یابند. ما نیز بعنوان قطره ای دربحر بیکران جنبش مردم خویش در می یابیم که سنگینی ازاین بار بردوش ماست و، باری، اذعان داریم که تلاش ما درحمل این محمل درحد توش ما است ، باشد تا فریاد ما ، هرچند نارسا ، درحکم کوچک جرسی گردد که  رهبران دیگرمحمل بربندند وسرانجام راه به منزل برند. چه دشمن ، و ای چه بسا که دشمنان با تنش تار های عنکبو تی ازرسانه های گروهی وانباری از وسایل طبع ونشر واصطبلی ازریزه خواران کج قلم وبد اندیش کشیدۀ استعماری و ارتجاعی را به جای شهد و داروی تقویتی درافکار جهانی پخش وزرق می کنند وبرآنند تا از تاخت و تاز ستوران بی لجام وپرهیاهوی تبلیغاتی – پروپاگندی شان غباری برلوح یاقوت فام و گلخون جنبش ما بیزند ومکدرش بنمایانند ، که با این حال بی شک تاحدی دست و پا پیچ روشنگران حقیقت نمای بی پیرایه میشوند، لذا برگرفتن این گرد سمی نیز ایجاب تمهیدات روشنگرانۀ با پهنای بیشتر را مینماید تا پس ازآن بتوان درشهوار حقایق را بدون پوستۀ قشری زاید دست و پاگیر عرضه کرد. ما خواهیم کوشید در راستای مقالتی چند درجهت تمهید بر آوردن این مامول بتپیم وهرگزنه برآن پنداریم که هرآنچه باید، کردیم، بلکه معترفیم ، هرآنچه مقدور و درتوان است ، میکنیم . وبرشما است تا برعلاوه سره و پایه کردن هستی ها وکاستی ها، زدودنی را سوا، وفزودنی راهمراه و گویا کنید، که درین عرصه نیز رسالتی عظیم داریم، بگذارگامی ، ولوکوتاه، برداریم.
گفتیم سخن گفتن ازاوضاع سیاسی – نظامی کشورمان طی پنج سال نیاز واپس نگری به برشی پهن تر ازتاریخ مان  دارد که این اوضاع محصول آن است واین خود ضرورت برخورد با ماهیت دشمن را که یکجانبه اوضاع است نیز به بار می آورد حال اجمالا هم باید ببینیم دشمن ما کیست وچرا دشمن ما است ؟
کشور ما افغانستان با موقعیت ژئوپولیتک ویژه اش درین زاویۀ گیتی در درازنای تاریخ پیوسته حیثیت گره گاه تجارت ومحل تلاقی فرهنگ های شرق وغرب را داشته وخود نیز زادگاه فرهنگ پرباری بوده ، که هردو بعد این ویژگی ما را به اختلاط با شرق وغرب میکشانده وطبیعتاء کنش و واکنش متقابل بجای می نهاده است . از جانبی منابع دست نخوردۀ زیر زمینی ونیروی کار ارزان وهم تقریبأ موقعیت معبر بودنش به بستر آبهای گرم اوقیانوس هند وخلیج فارس دال برآن میشد که موقعیت کلیدی بیابد، زور آوران آزمند مشرق ومغرب درپی کسب این کلید و راه یافتن به گنجینه های مادی ومعنوی آن برای غارت وچپاول ، همواره کوشیده و از لشکرکشی ها وقتل عام انسانهای بی گناه وبی پناه نیز دریغ نکرده اند ، در این جا حوصله ومحل شرح این رویداد های تاریخی نیست ومانیز چنین قصه ای با سر دراز نخواهیم گفت ، ازآن می جهیم . واما، از ذکر همین پیچ تاریخ ناگزیریم و با مکث درلحظه ای بسنده می کنیم . میهن بلاکشیده ما – این بیشه شیران آزاده ، یک عمر آزگار زیر سایه شوم سیستم مسلط ارباب رعیتی ونظامهای کور مستبد خاندانی تقریبأ درایستائی ودرنگ رنج باری به سر برده است ، که با نفوذ سرمایه انحصاری بین المللی وموجودیت زائده ای بنام سرمایداری دلال دولتی این رنج مضاعف شده ومسیر تکامل جامعه نیز به بیراهه ای ذلتبار وابستگی کشانیده می شود – جامعه ما دیگر سیمای جامعه نیمه فئودالی نیمه مستعمره بخود اختیارمی کند وعرصه رقابت درتجاوز و تاخت وتاز سرمایه انحصاری بین المللی بهره کشان بومی به اشکال و رنگهای مختلف قرارمیگیرد.
درآن زمره است همسایه شمالی ما ( روسیه ) که درغارت وچپاول ملل یدی طولا و تاریخی ننگین دارد وچهره های کریه تاریخی چون- پطرکبیرها و تزاران که قهرمانان تازیانه و دار وغارت ملل نام گرفته اند بخود دیده است ، کشورایکه پس ازیک فرمان ایست و وارونگی وحرکت دل انگیز ولحمه ی خیزاب با فروکش دوباره درلجنزار امپریالیزم اینک تزارانی نوین درآن حکم میرانند ونطع چرکین خویش را با ولعی چندچندان برای بلعیدن گوشت ملل دیگر بویژه همجواران ، گسترده اند. امپریالیسم شرارت پیشه روس که متمرکزترین سرمایه دولتی سرشت بدکنشت آنرا میسازد چیزی جز آخرین حد تکاملی سرمایداری محتضر و یا به بیانی دیگر سوسیال امپریالیزم نوخاسته ، آستانۀ انقلاب رهایی ملل دربند و آزادی نهایی انسان ، وعصرماعصرسقوط کامل سلطه جویی وعصرآزادی خلقها است ، و افتخار برملت ما که طلایه دار وسرسلسله جنبان این جنبش عظیم ضد سوسیال امپریالیستی است.
با این حال تردیدی نیست که دست و پا زدن وحشتناک امپریالیسم – سوسیال امپریالیسم همان واپسین لگدی است که حیوان وقت ذبح با رسیدن کارد به سحایای هرام مغز وکشیدن آخرین نفس میزند.
سوسیال امپریا لیزم روس بنا برین پویۀ تکاملی نزولی وتقلید میمون وار از همپالگی های مجرب وکهنه کارش (امپریالیزم غرب)تقریبأ ازیک ربع قرن بدینسؤ به تمهید غدارانه ی تجاوز وغارت درافغانستان مصروف است ، از سرمایه گذاری درامور پایه ای استعمارگرانه هم مانند مواصلات ومخابرات وملتاریزه کردن ، تا دست برد به ارگان های قدرت در دولت تا کودتای با نقاب مندرس جمهوری خواهی ، درپی آن تاجپوشی غلامان هرزه وبی مقدارش ، باند خلق وپرچم با فرو کردن خنجر درگلوی دوست دیرینه شان با زن وفرزند به عنوان گوساله گان قربانی به منظور دسترسی به شارگهای کشور ما همه وهمه رسم وآئین دشمنی وتجاوز با ملت افغانستان است وسر انجام هم لشکر کشی به شیوۀ بدنا م فاشیستی با گذشتن از مرزهای کشور و زیر پا گذاشتن کلیه ارزش های پذیرفته شده ی انسانی ودست اندازی به میهن مقدس ، نوامیس ملی ، معتقدات مردم وقتل عام پدران ، مادران ، فرزندان ، دشمنی ما را با غداران خون آشام روس رنگی نا زدودنی بخشید که به مصداق سخن” پدر کشته را کی بُود آشتی ” راه هرگونه آشتی را بسته است ، وملت ما را اجبارا درگیریک جنگ همه جانبه نموده است که بود و نبود مان بدان مربوط است و اما که باید دید این جنگ همجانبه ، چه محتوائی دارد وتکامل ابعاد گونه گونه سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی .. . و نظامی ما دربطن این جنگ طی پنج سال چگونه است وچرا ما در این جنگ بر حقیم وبنا برآن بدون شک پیروزی از آن ماست تا از توهمات پندارگرایانه القائی مشتی بی خرد ، بدرآئیم و با تعقل واطمینان به پیش شتابیم .
جنگ به مفهوم وسیع آن ودر کلامی فشرده به درهم شکستن اراده دشمن است ودرهم شکستن اراده دشمن مستلزم صف آرائی وحمله در ابعاد اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی ، روانی ،… ونظامی است جنگ پدیده ایست اجتماعی وبه گونه ی همۀ پدیده های اجتماعی ، البته که دارای قانونمندیهای ویژه مشخص است ، و باری ، با تکیه برآنها ودرآن ریخت وقالب ها است که شامل پروسه تکاملی میگردد. نیروی متحرک جهت دهنده وحرکت دهنده جنگ دریک سمت پویا ، همانا مبارزۀ دوجهت آشتی ناپذیر تضاد، دونیرو ی متخاصم ، دونیروی درگیر درجنگ است درجنگ عادلانه بیشک یکی از این دو برحق است وبالنده وآن دیگری ناحق است ومیرنده ، وفقط آنکه برحق است انسانی است ، وجودش شایسته زیست ومنطقش، منطق کوبنده زمان ، سوار بررخش سبکسار تاریخ ، همپای تکامل و روندۀ راهی با میعادگاه ومنازل تاریخی ، و اما آن دیگری قلدر است وحیوانی ، طفیلی و پرازیتی و باید ضد حیاتش را ترزیق کرد که حیات او ازمرگ دیگران مایه میگیرد و اوگرگ انسان است . راهش بیراهه ، ورطه ولجنزارمخوف وسیرش درجهت پرتگاه است ودرخلاف تکامل . ناگفته پیداست آن یک ازین دو که بر رغم روند تکاملی قانونمندیهای اجتماعی مسیر حرکتش را برگزیده است ورویاروی قوای پویای اجتماعی که روند گان همپای سیر پیشرونده تکامل اند صف بگیرد، میرود تا زوال خویش را بر صفحه تاریخ اجتماعی رقم زند ، وآنی که به کشف ودریافت قوانین تکامل اجتماعی نایل آمده و با بهره گیری ازآن وهمپای آن به دگروشی ها وباژگونی ها و آبادانی ها دست می یازد و گامزن است بیشک بسوی شگوفائی می شتابد ومیرود تابردفتر زمان “بودش” را بود استوارش را، نقش پایا زند و به یقین برگ افتخار آمیز پیروزی به کف با کفایتش خواهد رسید . طبیعتأ پذیرفتنی است که چنین فتحی بزرگ بدون رنج ودشواری، بدون پذیرش مشقت وضایعات و ای چه بسا تادیۀ بهای گزاف در وهم نمی گنجد چه رسد به خرد وعقل .
گفتیم وپذیرفتیم که جنگ همچون انبوهی از پدیده های اجتماعی ابعاد گسترده دارد ، گویا ترش میسازیم ، جنگ دربطن خویش انواعی از تضاد ها را آبستن گونه حمل میکند ، هرگاه یکی یا بیشتر، ازاین تضاد ها خطی سوای جهت بالنده ورشد یابندۀ تضاد عمدۀ جنگ که شاخص ومبین خصلت وماهیت جنگ ، تعین کنندۀ اساس و سرنوشت آنست ،  برگزیند ویا سرعتی تندتر ویا کندتر از حرکت قانونمند تضاد عمده اختیار کند، بدین معنی که با افزایش سرعت از قانونمندیها به جهد و یا با کاهش آن عقب افتد ، یا سقط خواهد گشت ویا به عنوان موجود ناقص الخلقه پا به عرصه وجود خواهد گذاشت که گرم و سرد روزگار آن را خواهد زدود، وجائی برای زیستن او در ردیف پدیده های سالم وبالنده اجتماعی نخواهد بود.
جنگ در ابعاد گسترده اش پدیده ایست برای حاملین اش دشوار ومشقتبار که تا رسیدن به فرجام ، دوگانگی ها وچند گانگی های متضاد را با خود حمل میکند گاه امید بخش است وگهی سخت اسف انگیز ، لحظ ی نهایت شادی آفرین وفرصتی دیگر بی نهایت غمبار واندوهگین ( لحظات پیروزی وشکست ) ، آنی نیرو بخشی وقدرت زا ولمحه ی توان فرسا وکرختی آور ، جنگ سازنده است وآفریدگار، وفرساینده است و ویرانگر،آدم هایی را تامرز انسان کامل رشد میدهد سرا پای شان را درهمه ابعاد دگرگون میسازد وبه موجوداتی نو با خصال ملکوتی مبدل میکند ، هزاران دیگر را ، و اما ، بخون میکشد وهستی شان را از صفحۀ روزگار میزداید . جناح غیر عادلانه جنگ یا به تعبیردیگر جنگ غیرعادلانه هستی وآبادانی های ما حصل هزارسال رنج وزحمت آدم را تل خاک میسازد . درجوار آن جنگ عادلانه که هدفش نابودی جنگ است انسانی ترین بناها را در قلوب انسان ها منقوش میکند و راه اعمار پایای جامعه را میگشاید. درجنگ همز یستی هائی از: نیاسودگی ودشواری این لحظه آسایش وآرامش آن لحظه ، اندوه وغم این گاه ، شادی وسروری آنگاه ، ضعف وفرسایش این لمحه ، توانگری وبالش آن برهمه ویرانگری و نگونسازی این زمان و سازندگی و بالندگی آن زمان ، محدودیت و تنگدستی حال و گستردگی و فرادستی آینده، از بدبختی ، فقر ، آوارگی ، اسارت ،… امروز ، از بهروزی ، بهزیستی ، آرامش ، آسایش و آزادگی …فردا مرتبأ همراه است ، وجنگ ناگزیر بحمل شان تا اتمام حیات خویش است . باری هر آنچه گفته آمدیم وخیلی نگفته ها ی دیگر اند که باید بدانیم و بشکافیم ، چه همه شان رشته ی ازمهره های رنگارنگی است که به تار جنگ درکشیده اند و هر آن نیرویی را که عزم پای نهادن درین عرصۀ پرطلا طم است و جایگاهی و سنگری درجبهه تکامل تاریخ دارد. باید بر این تارپود راه یابد، چه ، بدون ارزیابی جنس و رنگ مهره ها و موضع ونقش هر یک در این تار سوای فهم مکانیزم حرکت و دور هر یک از مهره ها بر روی تار جنگ ، یا ندیده گرفتن تعویض جای و مقام مهره و نکاویدن تاثیراتش و… نمی شود دارای آنچنان نقشی درجنگ بود که نتایجش بطور نسبی پیش بینی شده وهدفمند و روشن باشد ، چه بسا اتفاق می افتد که نبود احاطه درین مسایل جهت تاثیر نیرو ها را تغیر دهد وغیر موثرشود وحتی تاثیر منفی به جای گذارد وعمل خلاف خواسته از آب برآید .نتیجتأ چنین بیان میداریم که: باعدم شناخت از قوانین جنگ درهمه ابعادش ( اقتصادی، سیاسی ، فرهنگی، … ونظامی ) یا نبود و شاید کمبود دریافت سیر حرکی جنگ با مغشوش بودن مواضع نیروها ی درگیر، با درهم برهمی و ندادن آرایش سالم قواء ، باعدم ارزیابی دقیق از توانمندی خود و طرف متخاصم درتمام ساحات ، با روشن نبودن مسیر تکاملی جنگ و تشخیص واضح جهت و فردای آن ، با متیقن نبودن به پیروزی قطعی ، به اتکای واقعیات نه توهمات پندار گرایانه و… بلاخره در یک کلام میتوان گفت با در دست نداشتن برنامه علمی همه جانبه درجنگ نباید ثمره گیری را در فردای آن انتظار داشت وجنگ بی برنامه ستیزه یی بی جهت است و در شکل نظامی اش نیز در یاغیگری و ایله جار بودن تجسم پیدا میکند .
جنگ مقاوت ملت مسلمان افغانستان که با شلیک پر آوای مردم غیور و رزمنده  نورستان و بدخشان با جوششی خود بخودی رسمأ بنیاد گرفت و با قیام خونین و قهرمانانه دلیران سرزمین کهن رزمنده هرات و پس از آن غریو خروشان شیران بیشه کابل به نقطه عطفی تکامل کرد و برق آسا در سر تاسر میهن آتش به همۀ دشمن زد و در نبرد مسلحانه حماسه پشت حماسه آفرید جنگی است رهائیبخش و آزادیخوانه علیه تجاوز برهنه وآشکار سوسیال امپریالیرم جنایتکار روس . معذالک به عنوان یک پدیده اجتماعی – تاریخی بالنده نمی تواند سوای قانونمندی های تکامل پدیده های اجتماعی سیرکند. این جنگ که اینک با ابعاد گسترده وارد پنجمین سال عمرش شده است در ذات خود یکی از بزرگترین، همه جانبه ترین و خون بار ترین جنگ های تاریخ است که جانب بر حقش ملت ما است . رقم قربانیانش فوق العاده است و از طفل نزاده از بطن مادر تا پیر مرد و پیرزن درحال نزع را احتوا میکند ، شگفتا ! که چه خونین است وپر افتخار! پهنۀ قربانگاهش ازمیدان نبرد تاصحن مدرسه کودکان از تیغ کوه پایه های غرورانگیز تا بستر بیماران نیاز مند امداد در بیمارستان ، از پهن سنگرهای ستیره گر پر خروش دشمن سوز دشت های سوزان تا محراب همیشه آرام وتسلیم گاه انسان به عبادت ، از کشتزار دهقانان رنجبر تا فابریک محل تجمع کارگر ستمکش و…. ، دامن می گسترد . بالاترین شمار پناهندگان جنگ و زندانی های سیاسی را در دوران خویش عرضه کرده است . تناسب تسلیحات و تشکیلات و فنون نظامی و… درآن به حساب جور نمی آید آنچنانکه تناسب اراده و ایمان وحقانیت ما غرورسلحشوری ، آزادی خواهی ونهراسیدن از قربانی درملت ما به مقایسه به جبن، بی ایمانی ،… ونا حق بودن دشمن نیز حتی به محاسبات کمپیوتری حسابگران تاراجگر و جبون و اغواکننده نمی گنجد. سخن کوتاه ، جنگی است بی نظیرکه افتخارش – افتخار عظیم و تاریخی اش به ملت افغانستان وننگش – داغ سیاه ننگش به آدم کشان لجام گسیخته روسی در دل تاریخ گیتی الی الابد حک خواهد شد . نسلهائی از بشریت ازحماسه هایش اسطوره خواهد ساخت ، هم اکنون نیز باورنکردنی ها را به باورگنجانده ایم وجهان را به حیرت در انداخته ایم ، این سخن به گزاف نیست بل کلامی است حماسی که ریشه در ایمان به آزادی وعشق به میهن دارد و به مصداق اش فریاد خشماگین “یا مرگ یا آزادی” مردم مان وضجه و زاری های دشمن را گواه میگیریم . و باری، با اینحال اذغان داریم که هنوز منزلی طولانی درپیش داریم و راهی پرخم و پیچ و دشوار گذر و لذا جنبش ما ناگزیرأ و باید با دست اندرکاری هدایتکارانه و بیدریغ عنصر آگاه ، راهیابی کند و فرود و فرازهای خطرناک را علامه گذاری نماید تا خط سیر اصلی اش را یافته و در آن امتداد رهپوید . ازبیکارگی و وابستگی اقتصادی و فرار نیروهای کار ، به کار پر تلاش ونقشه مند اقتصادی درخدمت انقلاب گذار کند ، تا به خود کفایتی برسد . از تاکتیک پروسه و پراگماتیسم درعرصه سیاسی به سیاست روشن و تدوین تاکتیک های سالم علمی درجهت رسیدن به استراتیژی با دور نمای روشن ارتقأ کند و از مشی وابسته ساز و تکیه برعصای ناجور و نا مطمئن دیگران به مشی مستقل ملی در همه ابعاد اکمال یابد . از دنباله روی منفعت جویانه و سیاست تبلیغاتی غیر واقعی و گمراه کننده به سیاست همه جا نبه و واقع گرایانه ی روشنگر تبلیغاتی با درنظر داشت منافع آنی وآتی جنبش رشد کند . از بی توجهی و کم توجهی به مسایل فرهنگی ، به تکامل سالم فرهنگ و رشد اصالت های انقلابی و پویای آن عطف توجه کند ، از ایله جار بودن و یاغیگری در ساحه ی نظامی به تنظیم و تهیه استراتیژی وتاکتیک های هدفمند نظامی دراشکال پارتیزانی ، جنگهای تاکتیکی منظم ، اپراتیوی و تشکیل ارتش انقلابی مردم به منظور جنگهای تعیین کننده در آزاد سازی کشور تکامل کند . ازتشتت و پراگندگی به شرکت رزمنده در جبهه متحدملی تحت رهبری نیروهای اصیل انقلابی وتوسعه هرچه گسترده تر این جبهه توفیق یابد. آنگاه است که شب فردای مرگ دشمن فرا میرسد .
دست یابی به این اهداف مقدس ایجاب دسترسی به قوانین تکامل جامعه و بالاثر قوانین تکامل جنگ مانرا میکند و با داشتن این رمز است که تکامل اوضاع پی خواهیم برد و درونما را – که بیشک جز پیروزی ما و شکست محتوم دشمن چیزی نیست ، بروشنی خواهیم دید . ما باب ورود به این مامول را با نگرشی ولو مجمل به اهداف وعمل کرد روس ها ، بویژه در کشورمان ، از گذشته کوتاه میگشائیم و رهرو  ورودی مان کاوش بر پیدائی نطفه های خود بخودی حرکت ضد روسی مردم ما خواهد بود تا از آن به حومۀ تکامل اوضاع هردو جهت ره یابیم و از آن جا با تهیه فاکتها ی زنده و ملموس همه گان درتشعشع قندیل پرنور اندیشه های علمی دالانهائی تاریک تاریخ را گذشته به فراسوی آیندۀ تابناک بنگریم و با بینشی همه جانبه و روشن  طرحی و احیانأ طرح هایی فرا راه جنبش انقلابی ما ن بگذاریم تابتواند خط راه لوکوموتیف دینامیسم آن گردد و راهی به افق پرفروغ پیروزی – استقلال  ، آزادی ملی ، دموکراسی وعدالت اجتماعی بیابد. واما هم اکنون ما و دشمن ؟  پیداست که تقسیم مجدد جهان تقسیم شده بین قدرت های شیطانی امپریالیستی وتصرف بیشتر منابع مواد خام ، نیروی ارزان کار و بازار تجارت ، استراتیژی سیستم منحوس امپریالیستی جهانی است . سوسیال امپریالیسم روس به عنوان عضو خلف وقلدر این خانواده درتحقق این استراتیژی از اکتویته ی ویژه برخوردار است و بخشهای ازجهان ، از آن جمله افغانستان ، را میراث پدری خویش میداند، با چنین سیاست استیلاگرانه ای در ابعاد وسیعی – سیاسی ، اقصادی ، فرهنگی ، روانی ، نظامی و….. مذبوحانه درجهت به انقیاد کشیدن ملل گیتی تلاش میورزد. اروپای شرقی را زیر واهمۀ مترسک موشکهای اتمی میکشد ، و چون انبانی آگنده از آشغال آنرا برفرق اروپای غربی میکوبد.خلقهای آسیا ، افریقا و امریکای لاتین را با گریم ومکیاژ “همکار ی های اقتصادی ” فراهم آوری زمینۀ ” رشد وترقی اجتماعی ” و….. و مجموع جهان را زیر شعار های  اغواگرانه ” دفاع ازصلح جهانی ” ، ” همزیستی مسالمت آمیز ” ، ” دیتانت بین المللی یا تشنج زدائی “و” خلح سلاح همگانی ” میفریبد حال آنکه عملا در” استثمار اقتصادی ” ، ” برده سازی اجتماعی “، ” بخطر انداختن صلح جهانی ” ، ” جنگ افروزی ” ، ” تشنج فزائی” وتکیه برملیتاریسم وتولید هر چه بیشتر سلاح مخرب وتباه کننده و… ترکتازی میکند . هدف اصلی اش چیزی نیست جز همان استیلاگری و آقائی برجهان ، به انقیاد درآوردن ملل مظلوم ، علاوه بر ستمگری برخلقهای تحت سطیرۀ خویش که در زندانی بنام اتحاد شوروی نگهداری میشوند.
شیوۀ عملکرد روس را در کشورهای وابسته کلاء میتوان این طور رده بندی کرد: – نفوذ اقتصادی ازطریق سرمایه گذاری های غارتگرانه ، سرهم بندی احزاب وگروه های مزدورجهت نفوذ سیاسی در دولت ها وملتها باتحمق استعماری وطرح شعارهای انسان دوستانه و ژست و نقاب دفاع از ستمکشان ، نفوذ نظامی از باب تربیت جواسیس و ازخود بیخود هائی در ارتش ها و گذار از این نفوذ آرام به یورش برق آسا با کودتا های خونی ونتیجه واژگونی ، میهن رنگین بخون ما افغانستان یکی ازاین فربانیان است که درخط نخست قربانگاه قرار گرفته است ، درتمام زمینه های حیاتی زیر تیغ جلاد خون آشام بد سگال روسی دست وپا میزند :

در زمینۀ  اقتصادی:
یک ربع قرن و اندی پیش از امروز نطفه تراژیدی امروز بسته شد و با عقد قرارداد های برپایه “همکاری های اقتصادی” تجاوز اقتصادی روس درافغانستان استناد حقوقی یافت ونخستین گام نا میمون از مخفیگاه تجاوز با سرمایه گذاریهای غارتگرانه در پروژه های استراتیژیک نظامی( ساخت فرود گاه های نظامی وصدور اسلحه) ، مواصلاتی  (  راه سازی ) وتفحص و سروی معادن ستراتیژیک ( نفت وگاز، ذغال ، یورانیم ، طلا ، زمرد، و…) برداشته شد که مطلقأ بر محور اغراض شوم امپریالیستی میچرخید . محصول پروژه های نظامی ، بمباردمان شهرها وروستاها ی میهن ما و تبدیل شان به ویرانه ها وتلی ازخاک و فوران خون هزاران هزار هموطن بیگناه ماست که درکشتزار و فابریک ، مدرسه ، بیمارستان ، خیابان و مسجد … بخون غلتیده اند . بهره اساسی پروژهای مواصلاتی چون شاهراه تورغندی ، قندهار و حیرتان – کابل. که روسیه را به اساسی ترین نقاط افغانستان و تا مرز پاکستان میرساند. همان سوقیات کاروان های مسلح ونقل و انتقالات سریع سلاحهای مخرب روس است که به حد نهائی از آن سود گرفته ودرسیاه روز۶جدی ۵۸ به معراج این هدف دست یافتند، که این خود آینۀ ی تمام نمای اهداف “بشر دوستانه ” روس و ” اعمار افغانستان دموکراتیک ” است. در ساحه سروی و انکشاف معادن نیز روس ها ریکارد غارتگرانه بجای نهاده اند و مدال دزدی را ربوده اند. ازاحجار قیمتی بیحساب می برند ، سروی نفت و گاز را با همسایه دزدی آغازکرده اند. بدین نحو که از هم جواری نیز به حیث وسیلۀ استثمار سود گرفته اند. ببینیم چگونه :
در منطقه ژئولوژیکی افغان – تاجیک بلاکهای رسوبی در اعماق زمین که در دو طرف دریای آمو قرار دارند ساخت وسترکچر ژئولوژیکی واحد دارند، فرو رفتگی که در آن رود بار آمو بستر گرفته این منطقه را درسطح زمین به دو بخش بلوکه کرده است ، درحالیکه دراعماق هیچ نوع حرکت تکتونیکی ی  ) Tictonical Movement ) که منجر به انشقاق بلاکهای رسوبی شده باشد بوقوع نپیوسته ، لذا کلکتیوهای گنبدی تجمع نفت و گاز در دو جانب  دریای آمو ساختار واحدی دارند و از نظرگاه مفیدیت جیولوژیکی در تشابه کامل قرار گرفته اند. متد مقایسوی اکتشاف ژئولوژیکی قادر است از پژوهش یک طرف به محصول نهفته در بطن جانب دیگر پی برد و ازمصارف گزاف سروی و اکتشاف آن جلوگیرد. روس ها- این منادیان دفاع از حقوق کشورهای کوچک وبه اصطلاح جهان سوم ، بجای اینکه کمکی به ما کرده باشند و از کاوش های علمی شان درآن سوی آمو با بکارگیری متود مقایسوی از مصارف گزاف سروی و اکتشاف درکشور فقیر ماجلوبگیرند ، این متود علمی ژئولوژیکی را نیز به خدمت گذاری امیال استعمارگرانه گماشتند- علم درخدمت ستم – ، با زیر سیطره کشیدن سکتور دولتی اقتصاد افغانستان ، پرداخت ملیارد ها افغانی را با گسیل متخصصین خویش با اخذ حقوق گزاف و فروش آلات و وسایل تخنیکی پیچیده به بهای خیلی بالا جهت سروی و اکتشافات اینسوی آمو براقتصاد بیمار و ورشکستۀ ما که اساسی ترین منبع تمویلش قروض کمرشکن امپریالستی- سوسیال امپریالستی است، تحمیل نمودند. پس از اتمام نقشه برداری های دقیق و حصول اطمینان از ذخایر نفت و گاز، با استفادۀ غارتگرانه از متود مقیایسوی ژئولوژیکی ، ازآن سوی آمو به بهره برداری آغاز کردند . درهمین زمینه نیرنگ های دیگر ” علمی ” نیز فراوان است که به مکان و زمانی دیگرموکولش میکنیم و اما ، آن مقداری هم که گویا این سوی آمو باید بهره می گرفت  راه بهره گیری اش را درافغانستان بستند و به ازای آن پایپ لین های صدور گاز به روسیه را گشودند و با استفاده از نفوذ خویش در دولت های پوشالی افغانستان قرار داد فروش نیم قرنۀ آنرا به بهای ناچیز عقد کردند که این شدیدترین شکل استعمار کشور نیمه مستعمره است .
از آن هم بد تر ، تکامل این وضع مستعمره سازی افغانستان است که دیگر پرده استتار ی درمیان نیست ، طی چهار سال اخیر تمام آن چه ازمنابع طبیعی ارزش انتقال دارد و روس ها میتوانند به آن دست یازند ، زیر سایه تانک ها و بمب افگن ها قافله بندی شده و به روسیه منتقل میشود . کشیدن پایپ لین بزرگ دیگری برای انتقال حجم بیشترگاز و بستن پل روی دریای آمو برای تسهیل ترانسپورتیشن و…. جلوه های برهنه و بیرحمانه استعمار یک کشور دربند است و گویای زالو صفتی استعمار روس.
درساحه زراعت و کشاوزی قبل از کودتای ننگین ۷ ثور  ۵۷ روس ها به سرمایه گذاری درچند پروژه مانند درونته وهده و… محدود بودند. پس ازکودتا با صدور فرامین مبتذل وسیلۀ اعمال بی عرضه خویش درین زمینه نیز به ریفو رم ها ی دست زدند. با تقسیم پنج جریب زمین بین دهقانان ، بدون هیچ گونه وسیله تولید و امنیت کار، وجلب اجباری شان به کئوپراتیوهای استثماری دولتی ، طریق رشد و گسترش سرمایه دلال دولتی در امور زراعت را در پیش گرفتند تا از این راه دهقانان را زیر بار قرض کشیده وبه کاشت مواد خام صنعتی مورد نیاز خویش (پخته، چغندر، دانه های روغنی ،…) وا دارند حاصل رنج شان را ببلعند و بدینگونه زراعت نیمه وابسته را به زراعت وابستۀ کامل خویش تعویض کرده اند.
سرمایه گذاری درصنایع مونتاژ ، بویژه صنایع درخدمت ملیتاریسم ، و مواد مصرفی که در نهایت تفالۀ صنایع امپریالستی است و انهدام صنایع تولید سنگین و… را میتواند از ارمغانهای شوم تکامل اقتصادی پنجسال استعمار برشمرد . درجوار اینها به بیراهه ی تباه کن وابستگی کامل استعماری کشیدن اقتصاد ، انهدام آن بخش از اقتصاد صنعتی ، کشاورزی ، تجارتی که درحیطه کامل روس نباشد ، معذالک از شاهکارهای سوسیال امپریالیزم روس در افغانستان است.
با بیان فشرده میتوان گفت که سیاست استعماری روس درزمینه اقتصادی همانا عبارتست از: رفورمهای استعماری ، محاصره و تخریب اقتصادی و در نهایت به وابستگی کشاندن کامل اقتصادی که نتیجه اش خانه ویرانی تمام ملت اعم ازکارگران ، دهقانان، خرده مالکین ، تجاران و صاحبان صنایع و. . . است که به ویرانی مملکت میانجامد . درعوض آن ، آبیاری حرص و ولع استعماری روس و جاه طلبی مشتی بی همه چیز.

در زمینۀ سیاسی:
درین زمینه که استعمار روس از نفوذ آرام و سرهم بندی احزاب کثیف خلق و پرچم با برنامه گونه های مبارزه علنی ، قانونی پارلمانی وسفسطه ی گذار مسالمت آمیز آغاز کرده بود، گام تکاملی اش حسب خلقت و سرشت آن به تصرف برق آسای قدرت دولتی ازطریق ” انقلاب ” از بالا ( کودتای بدنام ) با پادر میانی مستقیم روس برداشته شد با تصرف قدرت به سیاست سطیره وحاکمیت تک حزبی تا مرحلۀ ، حتی صرف، پذیرفتن وجود یک حزب درجامعه  ، آنهم حزب حاکم ونفی کلیه نیروهای اجتماعی سیاسی توام با قهر وخشونت ضد انقلابی ارتقاء یافته است . در این میان اپوزسیون های رسواتر ازحکام را از بطن حزب منفور خلق و دست پروردگان خوان روسها به نامهای بلند بالا به معرض نمایش روی صحنه کشیده اند ولی تصفیه های خونین مخالفین ، ازهر برشی که باشند، و به اصطلاح یکدست ساختن ملک ودولت گوشۀ تیغ را تا گلوی این نخاسان قلاه به گردن نیز رساند و دکتاتوری فاشیستی را اکمال کرد . گفتنی است که درسر آغاز نمایش و درامه رسوا ی حکومت خلقی فورمول ” انکار نیرو ها ” پیش گرفته شده بود. مگر چه میتوان کرد که آقای سرسخت واقعیت سطل آب سردی روی سر ابلها ن مست ولایعقل و فرو رفته درنشه ی ودکای قدرت روسی ریخت و با انفجار جنبش خلق فرود آمدن پتک گران انقلاب مردم به اقرار نیروهای “چپ” و راست معترف شان ساخت. این جا دیگر تئوری جنون آمیز “سرکوب و نابود” رهنمای سیاست شان شد ، برای زدن حریفان به روی هرکس دست انداختند و هیچ کسی را درهیچ جا وهیچگاه امان زندگی نداده و نمیدهند. هرآنکه عضو کثیف پرچم نیست ، ضد” انقلاب ثور” است ، بزدلان غداره بند هفت تیر به کمر و مسلسل بدوش در پناه تانک روس، آن را از مکتب و یا پوهنتون ، ماموریت یا منزل و کشتزار و یا فابریک میربایند و به قصاب خانه های د رهر شهر و سرانجام کشتارگاه دسته جمعی بیگناهان – زندان پلچرخی – برای ابد میسپارند . شمار این چنین  ربوده شدگان جور روسی از دهها هزارمیگذرد وهرگز  تاحال به احدی ازآنها ” عطیه ” دفاع ازخود را نه ” بخشیده  اند ” چه جای آنکه طی مراحل حقوقی دیگر محاکمه را حتی بتوان به تصور آورد . اکثر این اسیران ستمبارگان روس ، و درمیان آنها شیربچگان دلیر مرد سازمان آزادی بخش مردم افغانستان (ساما) زیرفشار و شکنجه های دژخیمان با فریاد رسا و خشماگین به دفاع شایستۀ مبارزان راست قامت وجاودان  تاریخ از مواضع  خود وجنبش انقلابی ومنافع برحق مردم خویش پرداخته و درین راه عاشقانه جان به محراب شهادت هدیه کرده اند و چه غرور انگیز است شهامت و پایمردی یاران وچه تماشائی است هراس و واهمۀ دشمنان! استبداد و دکتاتوری سوسیال فاشیستی روس را جرئت و توان آن نیست که گوشۀ ازاین مدافعات را به دست پخش و یا نشر بسپارد ، و این کورترین وشقی ترین نوع استبداد است که روس ها اعمال میکنند عوامل تحمیل این دکتاتوری را سازمان های مخوف ووحشتناک جاسوسی وابسته به ( کی جی بی ) مانند” خاد ” و”کام” و از این قبیل درجوار ارتش صد و چند هزار نفری چکمه پوش روسی و تشکیلات ماورای گشتاپوئی پولیس مخفی روس وهمپای آن جاسوس خانه ی بنام حزب دموکراتیک خلق با گردانندگان کارکشته ومجرب روسی ، میسازند .ازسوی هم استعمار فرهنگ زدای روس با گشایش نهاد های به اصطلاح فرهنگی وکلتوری شگوفه های نا شگفته و تازۀ فکری نو نهالان تازه پای مانرا با پتک ناسور و نا جور مغیلان حشو و زوا ید واماند، از اسلاف تزاری شان پیوند میزند ، و فحشأ، فساد، میخوارگی ، اعتیاد و قمار و هزاران فساد دیگر را تمدن و پیشرفت قالب میکنند و نوجوانان و جوانان افغان را با این وصله های ناجور به تار های عنکبوتی پیچانده وتا رمقی دارند وسیله اغراض شوم سیاسی خویش میسازند و بعد کالبد نیمه رمق ویا بی رمق شانرا زیر چکمه های پولادین له میکنند . پردۀ دیگر این تراژیدی رنگی متمدن تر دارد بدینگونه که سیلی وخیلی از نوباوگان فقیر و تشنه کام علم و دانش را در پوشش بورس تحصیلی به دانشگاه های از خود بیگانگی ، به مراکز فحشأ و فساد و جاسوس سازی ومیهن فروشی روسیه – این کانون زشتی ها –  گسیل میدارند تا زیر فشار شستشوی مغزی از خود بیگانه شوند و با تزریق زهر انسان زدایانه شان ارازل و اوباشی بسازند که به دشمن برده ی بی صدا و بره ی بی آزار و با مردم خویش دژخیمی ستمگار و گرگی وحشی بار آید . آنچه اجمالش را گفته آمدیم مراحل تدارکاتی وزمینه ساز سیاست استعمارگرانۀ سوسیال امپریالستی روس در افغانستان است و اجراآت بیشتر آن را درسطور بعد تر خواهیم نگاشت.
و اما که این فشار سیاسی استعماری و استبدادی مقاومت بی همتای استقلال طلبانه و آزادی خواهانۀ سیاسی را در ملت ما بیدار کرده است که تکامل جهشی وچشمگیری را در آن میتوان نشانه گرفت .
قبل از کودتای ۷ ثور تقریبأ خوابی سخت گران وچندین ساله دامنگیر ملت ما بود . نیروهای سیاسی اش نطفه ای و فرومانده در دهلیز و دالانهای تاریک تاریخ و جامعه پای گیر آبستن دیرپا و دور از زادنی پرآوا. تک جوانه های روئیده نیز مصاب به بیماری های درونی افتراق آور و کرختی زا. فقدان برنامه روشن سیاسی ، ایدئولوژیک ، تشکیلاتی و… مشخصه این پیچ سیاست نیروهای پیشرو جامعه افغانستان بود. تک فریاد های گویا را هم هیاهوی درهم و برهم راه میگرفت که نا آگاه عفریت خون آشام کودتای ثور چنگال خونین اش را بر دروازه کوبید و تفت متعفن نفس استعمار فضای میهن را آگنده ساخت ، همه غافلگیر شده بودند ، تکانی سخت خوردند و چشم گشودند که پیش روی ملت ما پرتگاهی هولناک به چشم می خورد وهمه درمرز نابودی قرار گرفته اند ، لحظه ای مسامحه جبران ندارد ، همه شتابگر شدند و بازار سیاست رونقی بی نظیر یافت . گروه های مختلف اجتماع ، پیش آهنگان سیاسی خویش را با زیر ساخت سیاسی – نظامی، برمبنای سرشت وکنشت خود بر خواسته از خواستگاه ومتکی برپایگاه های اجتماعی شان بوجود آوردند. برنامه ها و برنامه گونه های سیاسی ، ازهرنوع پیشکش شد تشکیلات وسیاست های همگون و نا همگون در بازار گرم سیاست میهن جلوه گری کرد . اگر دیروز سیاست پیشه گان قشر های ازجامعه بودند ، امروز دیگر این متاع همگانی است و پیکره افغانستان کلاء یک ارگانیسم سیاسی ، نظامی وملت ما ملتی سیاسی ومسلح است وحادثه ساز سیاست جهان ، بلند کردن پایش در ارگان سیاست گیتی لرزه برپا میکند. داخل کشور که صد البته ، نهاد های معتبرسیاسی جهان درمجموع و در هرکشور ، قامت سیاسی افراشتۀ ملت ما را در دفتر سیاست دهر عنوان فرد انتخاب زندگی سیاسی ی خویش ساخته اند ویافته اند .هم اکنون بجرئت میتوان این ادعا نامه را ارایه کرد : رشد سیاسی ملت ما در بحبوحه ی ورود به آن پله از تکامل شعورسیاسی است که چهره استعمار را در هر رنگ وجامه ی که بخرامد ، بشناسد و نپذیرد ، که درتشخیص این وآن نیرو، فلان  برنامه وبهمان مشی تاحدی به محک تشخیص  ( شناخت برمبنای عمل ونظر ) دست یافته ، بتواند سره وپایه  کند، که دیگر دنبال این چهرۀ تحمیلی و پهلوان پنبه ی پقانه ای و یا آن جمع صادر شدۀ جدا ازمردم ، زیر هرعباء و قبائی که اختفاء کنند ، نه تنها نرود بلکه پرده های خلوت را که درپس آن” آن کار دیگر می کنند” نیز بدرد. نقابهای زهد فروشان ریا کار را بردارد ،که دیگر باچوب دست چوبداران غیر به بیراهۀ تاریکی وجهل کورمال کورمال حرکت نکند ، بلکه با گرفتن بازوی فرزندان روشن ضمیر ، آگاه و نترس خویش در روشنی خط مشی انقلابی بسوی افق تابناک ، آزادی ، دموکراسی وعدالت اجتماعی گام بردارد. که دیگر دلالان معصیت ونخاسان قلاده گردن را اجازه ندهد، او را متاع بازار برده فروشان سازند وگستاخانه درسطح ملی وبین المللی به سرنوشت ، به حق حاکمیت ملی اش به تعین نظام اجتماعی اش و بر پربهاترین میراثش یعنی به خون بیش از ملیون شهید پاک باخته اش ، اتاق تجارت دایر کنند و با کرشمه بازی به عفریتی دیگر نرود عشق به بازند ، بلکه خود حاکم برسرنوشت و وارث و حافظ خون شهیدان خود میشود ، دیگر ملت ما توان آنرا دارد که نگذارد پالنگی دیگر بر پایش نهند و دامهای گسترده ای بنام راه حل سیاسی- بدون دخالت و ارادۀ ملت – را با عزم و ارادۀ زنجیر گسلش بگسلد.
این تکامل و این روند تکامل سیاسی است که ملت ما طی پنج سال جنگ بدان قرار گرفته است که در شرایط آرام چند ده سال برای رسیدن بدان نیاز داشت- روس ها – جنایت پیشگان دغلباز روس ، این را فهمیده اند و اینجاست که سیاست استعماری شان اشکال پیچیده تر و مخرب تر بر می گزیند تا چوب لای چرخ تکامل بیاندازند و آنرا باز دارند که شاید دمی بیاسایند به لجنزاری دیگر که خیلی متعفن است و استعمار کهنه کار انگلیس از آن طرفی نبست پناه میبردند ، به سیاست پوسیده و گند آلود ” تفرقه بینداز و حکومت کن ” در می غلطند ، و تمام نهاد های استعماری پرداخته ی شانرا که ذکری از آن کردیم ، در خدمت این سیاست شوم غیر انسانی قرار میدهند. افغان نا آگاه و ریاستجو و یا سست عنصر را به معاشی می بندند و سپر تیر افغان رزمنده ی استقلال طلب و آزادیخواه میسازند و خود از پشت به هردو آتش میگشایند، این همان پلان افغانی کردن جنگ است که با تشکیل گروپ های دفاع وملیش ازافغان ها بمقابل افغانها پیاده میشود وسیاستی است عاریتی وتقلید ازهمپا لگان و اسلافش علیرغم همه نا آدمی ها روس، فشار روزافزون ودم افزون پیکارگران مجاهد افغان بر بیچاره گی و زبونی متجاوزین میافزاید و ناچار به منظور فرود آوردن جنبش از فرازا، مهره ها را عوض میکنند “نوابغ ” بیخردی و فرماندهان نا دلیرماشینی ” انقلاب ثور” را به عجله خفه می کنند و یا گلومی برند تاسیل خشم خلق را با نذر قربانی های حرام گوشت جلوبگیرند، ای وای که مقدور نیست (!!). سرانجام به سیاست رسوا و منفور تجاوزعریان نظامی – فاشیستی به نیروی بیش ازصد هزار نفر و دهها هزار تانک وهواپیما غرق ذلت میشوند ، مکر موج خروشندۀ خلق را قدرت مهار کردن نمی یابند، عقاب سر کش است و کوهستانی و رزمش فرساینده است و پارتیزانی ، گویا میتوانند روسها رمز مقابله با آنرا بیابند ( ؟! ) آری ! پنداری بر آنها غلبه میکند به نیروهای فاتح دیروز قلل سرکش سیراماسترا ( کوبای اسیر امروز) وبی همتایان جنگ پارتیزانی وگشایشگران حماسه ساز دیروز دین بینفو ( ویتنام امروز این تفاله ناخلف دیروز) پناه میبرند و پکت وهم انگیز ورشو را با مارشالهای مجرب و جابندش به کمک میطلبند. مگر بنابر ناموس تکامل، رزمگران دلیر پیروزمند دیروز سیراماسترا ودین بین فو که حقانیت دیروز شان اساس پیروزی شان بود ، امروز که درافغانستان درجنگ ناحق و سرکوبگرانه شرکت کرده اند ، به لاشخوارنی بی عرضه و کفتاران آدمخوار ی بدل شده بودند که واهمه ی خون بیگناهان افغان چون غل و زنجیر برگردنشان حلقه شده بود و بارگردن سبز چشمان بزدل روسی میگشتند . آخرحقانیت شجاعت میافریند وناحق بودن جسارت واهم میزداید. ولذا اینها نیز را زشکستن این طلسم- افغانستان- را برای روسها- به دست نیاوردند. در این جا ارواح خبیث پطرکبیرها، تزاران وهمپا لگی هایشان شیاطین پیر استعمار به قالب تزاران نوین حلول کرد و راه استفاده از، و دامن زدن به ، تضاد های قومی، لسانی ، مذهبی، منطقوی، نژادی و… را که میراث فرهنگ کهن و تاریخ زده ی استعماری است، پیش پای مدعیان پیشتاز ترین فرهنگ بشری( ولی پشتکرده به هرنوع فرهنگ ) قرار دادند، که با تأسف از این بعد با پا درمیانی مشتی سست عنصر و یا بیخرد و ریاست جو و اغوای عدۀ نا آگاه ، اندک سودی حاصل دشمن ما گشت و نفسی درجاهائی تازه کرد . گسترش این سیاست برای روسها دستور روز قرار گرفت و چاشنی انتشار آنرا درگام نخست تبلیغ زهراگین و ریا کارانه علیه نیروهای پیشتاز و مردمی انتخاب کردند، حال دیگر روسها و مزدوران بی مقدارشان اسلام پناه شدند و روشنفکران مومن وصادق جنبش انقلابی را چوب وچماق تکفیر می کوبند و زیر این پردۀ استتار علی الفور به ساختن سمارق وار نیروها و گروهای مخفی پرداختند و آنها را با لباس مدافعین اسلام ومخالفین دولت در درون جنبش مقاومت گسیل نمودند. کمبود کادر آگاه سیاسی ( هزارها کادر آگاه سیاسی بدست روسها وجلادان سیه کیش دیگر به جرم آگاهی بشهادت رسیدند) درجنبش مقاومت ونبود خط روشن حرکی سیاسی درهمچو زمینه ها و نا پایداریهای تشکیلا تی نیروهای مقاومت، به این سیاست روسها پهنای وسیع تر داد و کی جی بی به همیاری خاد و کام … با طیف پردامنه تری به تسلیح عوامل خود فروخته پرداختند . و آحاد جنبش را به جان هم انداختند وخود نیز از زمین و آسمان برآن تاختند. در این توطئه ی تباه کن ، پیش درآمد هدف ،ضربه زدن و نابودی کامل نیروهای انقلابی آگاه بود که ضربات سخت ازجناهای رنگارنگ ضد انقلاب رهائیبخش ملی ما متحمل شدند روسها درتحقق این سیاست برخی آدمک های منشوری را ( عمدتا لومپن ها را) که سیلاب جنبش خود بخودی جلو انداخته بود و پهلوان پنبه های پقانه ای ساخته بود . با پرداخت پول گزاف و اسلحه فراوان زیر سیطره کشیدند. با استفاده ازآنها بخش های عقبمانده جنبش را نیز تحت نامها و بهانه های من درآوردی برپیشتازان آگاه ضد روسی میشورانند . چه نیک میدانند که نیروی آگاه به منزله چراغ جنبش است .با قرار گرفتن اش فرا راه حرکت انقلاب ، دیگر این حرکت قادر میشود راه را از چاه تمیز دهد .و آنگاه است که عزرائیل گونه بسراغ دشمن خواهد شتافت . محصول خونبار این سیاست روس فرودی خونین است که به برادر کشی های درون جنبش مقاومت انجامیده است و این خود ناتوانی های را ببار می آورد که روس ها با ارسال سلاح وحتی پرسونل از کانال های مرئی ونا مرئی به تقویت هردو جانب درگیر به خود میپردازند ونطفه های تسلیم طلبی را درآحاد جنبش میکارند که سخت خطرناک است وتباه کن وکلیه نیرو های مقاومت باید با این خطر با مقابله جدی برخیزند وریشه کنش سازند ،  رسیدن این هدف عالی در ریشه کن کردن جنگ داخلی وکار پرتلاش سیاسی  برای زدودن نطفه های این تومور خبیثه نهفته است . تأثیر دردناک دیگری چنین است که مردم ازجنگ و برادرکشی نیروهای مقاومت خسته میشوند وچنین جنگی را که به سود دشمن است تحمل نمیکنند لذا به ترک منطقه اقدام میکنند ،این اقدام، گسیل سیل عظیم آواره را به کشور های همجوار همراه دارد. فشار جمعیت های ملیونی آواره بر مردم کشورهای همجوار که انواع عقب نگهداشته گی گریبانگیر ی خود شان است ، نارضایتی آنها را به بار می آورد و روسها را امید وار بدان میسازد که ما را از پشتوانه قوی پشتیبانی مردم همسایگان مسلمان و برادر ما در جمهوری اسلامی ایران و پاکستان محروم سازند . درین زمینه درداخل پاکستان نیروهای وابستۀ خویش و در ایران توده ای های بد نام و بی مقدار وهمپالگان شان را به جان مهاجرین بی پناه افغان می اندارد و هر فسادی را به آنها منسوب میکند تا جنبش وملت مان را نزد ملل برادر مان حقیر بسازد و پیوند انقلابی خلقها را بگسلد . ازسوی دیگر با پیاده کردن این سیاست ( جنگ داخلی ) روسها مناطق را تخلیه میکنند تا مجاهدین به مشکلات خوار وبار ، مسکن و کسب اطلاعات مواجه شده و در پاسویته قرار گیرد و مردم از آنها دل سرد شده و برمند، آنگاه است که مجاهد را که با مردم نسبت ماهی در آب را دارد، ازآغوش گرم ومطمئن مردم بیرون کشیده و نابودش میسازد که هرگز چنین مباد! ناگفته نگذاریم که روسها برای بدست آوردن همین یک شگرد سیاسی هم به هردست وپائی گاز زده اند که زهرنیش شان علاوه براینکه صدها قلاده برگردن خلقی – پرچمی را به خاک هلاکت نشانده است ، در داخل شوروی نیز فریاد های  خشماگین اعتراض ملیت های مختلف را که فرزندان شان قربانی سفیهانه ی امیال غارتگرانه خونخواران کرملین نشین گردیده اند، برانگیخته است.هکذا خرس های قطبی صدرنشین حزب و دولت شوروی را بجان هم انداخته و یکی دیگری را از کرسی ها و بالاتر ازخوان یغما عقب میزنند ، تا آن جا که چنگ و دندان شان گاه بدنۀ کثیف شان را پاره کرده و به مرگ کاسگین ها و برژنف ها کشیده شده است . و هم اکنون ارواح خبیثۀ جلادان تاریخ در دوزخ بدکاره گان به انتظار قدرت مداران کرملین صف بسته و دقیقه شماری دارند.
( ادامه دارد)

 

Pages: 1 2