دوره دوم

دوره دوم شماره هشتم

  

 

شماره هشتم            دوره دوم           سال چهارم              جوزا  ۱۳۶۳    (   جون  ۱۹۸۴ . م ) 

           درین شماره :
       ۱-   تئوری و عمل انقلاب و . . .
      ۲ –  یا مرگ یا آزادی
      ۳ –  ارتجاع ساطور خونین استعمار
      ۴ –  منبع خورشید
      ۵ –  ورک شهید
      ۶  –  اخبار

 

 

نویسنده : شهید عبدالقیوم رهبر

تئوری و عمل انقلاب و اوضاغ کنونی

( به مناسبت چهارمین سالگرد شهادت قهرمان ملی و بنیانگذار”ساما”)

۱ – دیدگاه های اساسی (ساما) در جنگ آزادیبخش:

امپریالیسم غدار و جنایت پیشۀ روس برپایۀ سیاست عظمت طلبانه وتوسعه جویانۀ خود، که نه مقدرات ملتی برایش ارزش دارد و نه سرنوشت مردمی، سرانجام بعد از قریب  یکربع قرن تمهید گستاخانه دست دراز مداخله وتهاجم خود را از آستین “مسالمت” برکشید و بعد از بریدن گلوی فریفتۀ خود سردار داود در مسلخ نیرنگ استعماری مشتی اراذل میهن فروش را بر اریکۀ قدرت سیاسی نشانید.
کودتای هفتم ثور که میخواست کشور ما را در یک پروسۀ تحول منفی – از کشوری وابسته به روس به کشوری مستعمرۀ روس – مبدل سازد ، ناگزیر واکنشی درمیان قاطبۀ ملت ما به شمول نیروهای سیاسی سازمان یافتۀ جامعه داشت.
تعدادی از نیروهای سیاسی که سرنوشت ومقدارات خود را در گرو بیگانگان داشته بعد از کودتای ننگین خیلی زود به تخلیۀ مواضع خود پرداختند و راهی کشورهای همسایه و بیگانه شدند. همراه با این نیروها تعدادی از شخصیت های اجتماعی جامعه ما نیز که بنابر علایق اجتماعی حاکم دارای نفوذی کم یا بیش در جامعه بودند؛ در بیرون از مرزهای کشور به سازماندهی مقاومت خود بخودی مردم پرداختند. مجموع این نیروها در خارج کشور مقاومتی ” از محیط به مرکز” را علیه رژیم کودتا سازماندهی کردند و برپایۀ این موقعیت تمام سیاست های تبلیغاتی و نظامی خود را نیز طرح وعملی ساختند.
برخی دیگر که آمدن کودتای ثور را نوعی “رفرمیسم” تلقی میکردند و درنتیجه به فروکش جنبش سیاسی اعتقاد یافته بودند در زندان گروه گرائی تکروانۀ خود محبوس گردیدند. تعدادی نیز به امید اینکه ارباب گوشۀ چشمی نیز به آنها خواهد انداخت اطرافیان و پیروان خود را برسم قربانی در طبق اخلاص به “نابغه” جنایت و ارباب خونخوارش تقدیم نمودند و کسانی نیز به انتظار اینکه شاید درسیناریوی جدید نقشی برای آنها نیز درنظر گرفته خواهد شد از برخورد فعال و ریشه ای به کودتا به عناوین مختلف سربازمیزدند و. . .
در چنین جو سیاسی فرزندان صدیق مردم، فرزندان رنج و مبارزه، در داخل کشور و درمتن مبارزات حاد اجتماعی و ملی هستۀ نوعی دیگر از مقاومت را ریختند: “مقاومت از مرکز به محیط ” را ، که در استراتژی مبارزاتی خود، و دراعمال روزمرۀ خود از سازمانهائی که میلاد و نیرومندی خود را مرهون بیگانه و خارج اند، بصورت کیفی متفاوت بود.
سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) که به همت انقلابیون بزرگ وپاکباز این سرزمین و در پیشاپیش آنها مجید شهید- بنیاد گذاشته شد بدیلی علمی و انقلابی هم برای حرکت خود بخودی توده وهم برای سازماندهی های خارج کشوری بود و در واقع تجسم عملی این مقاومت ” مرکز به محیط ” و هستۀ نیرومند و پر تحرک آن بود.
سازمان ما در ازدحام نوسانات متعدد به آواز رسا اعلام نمود که ” امپریالیسم روس در قمار کودتاها رویای شیرین غارت این سرزمین را در سر می پروراند” و “کودتای هفت ثور تجاوز آشکار و رهزنانه سوسیال امپریالیسم روس بر استقلال و حاکمیت ملی مردم ماست” بنأ “مردم قهرمان ما که با عشق شکوهنمد به میهن وبا دلبستگی غرور انگیز به نوامیس ملی و در راه آزادی، رفاه و کرامت انسانی میرزمند ، نمیتوانند در مقابل این گستاخی شرارت بار استعمار روس  بی تفاوت باقی بماند”.
اساسی ترین مسئله در “مقاومت مرکز به محیط” ایجاد یک حرکت همزمان عمودی و افقی است. حرکت عمودی که بر روی آگاه ترین و استوار ترین و پیشرفته ترین عناصر جامعه اتکاء نماید تا بتواند مقاومت را درهر لحظه بطرف ریشه ای شدن واعتلاء سوق بدهد ، و حرکت افقی که بتواند ناهمگونی تاریخی – سیاسی موجود در جامعه را در محراق واحدی جمع کند و آنرا در یک حرکت سیاسی آنچنان ذوب سازد که علی الرغم تفاوتهای کمی و کیفی از یکدیگر تا رسیدن به هدف نهائی – که در شرایط موجود آزادی ملی است – بتواند مانند تن واحد حرکت نمایند.
حرکت به طرف ژرفا بدون سازمان پیشتازی که بتواند گروه ها ولایه های اجتماعی انقلابی را به طور کامل برای زدودن همه جانبه مناسبات استعماری و ریشه کن کردن آن بسیج نماید و آنرا در اشکال مناسب سازماندهی کند، امکان پذیر نیست.
” انقلاب اجتماعی و ملی عملیه ایست آگاهانه، هدفمند و متشکل از این رو پیروزی جهاد کبیرملی ما، با سمتگیری مترقی و انقلابی، مستلزم سازماندهی، ایجاد و پشتیبانی از سازمان پیشتازی است که تمام نیروهای مجاهد ملی را در تمام ابعاد مبارزاتی آگاهانه و جانبازانه تنظیم و رهبری نماید. بدون چنین سازمانی آرمان ملی وانقلابی مردم افغانستان و به گواهی تاریخ – برآورده نخواهد شد.”( بعدأ درین مورد به تفصیل بیشتری صحبت خواهیم کرد).
حرکت افقی این مقاومت باید تمام نیروهای انقلابی ، مترقی و دموکرات ملی را که به نجات میهن در نظر وعمل علاقمندند باید دریک جبهۀ گستردۀ ملی گرد آورد بدون اینکه پیش شرط های ایدئولوژیک، سیاسی ویا غیره را ملاک این وحدت قرار دهند.
پیشنهاد جبهۀ آزادیبخش ملی در اولین اعلامیۀ (ساما) و ایجاد جبهه متحد ملی افغانستان متعاقب ایجاد “ساما” در واقع تمثیل کننده این خواست برحق مردم ما و پیشنهاد( ساما) بود که در سال ۵۸/۷۹ به تحقق پیوست و تا اکنون نیز سازمان ما در چارچوب آن با دیگر نیروهای همسوی وهم فکر به مبارزه خود برای تحقق اهداف مشترک آزادی ملی ودموکراسی و عدالت اجتماعی مشغول است.
این مقاومت بایستی شدیدأ متکی به  خود ومتکی به مردم خود باشد. اتکاء به مردم به مفهوم دفاع از منافع بلا فصل و دراز مدت آنها ، راه یابی سیاسی برای مشکلات آنها وحل معضلات روزمره آنها درخلال جنگ مقاومت است.
چنانچه اتکاء بخود، طرد هرگونه وابستگی است چه بصورت صریح یا ضمنی، واضح یا پنهان خواسته یا نخواسته. بدین مناسبت سازمان ما افتخار دارد که تحت رهنمائی های داهیانۀ مجید شهید و “خط مشی مستقل ملی و انقلابی” را اساس روابط ومناسبات بین المللی خود قرار داده که از آنوقت تاکنون سخت به آن وفادار است.
سازمان ما به صراحت اعلام کرده است که: “چه جبونانه وخائنانه است نوحۀ جغد آسای آنانیکه به امواج خروشان قهر مردم وسمت گیری درست ونهائی آن باور ندارند و راه رستگاری و نجات را نه با مردم بلکه با یک دشمن علیه دشمن دیگر سراغ می نمایند. و یا از بین دو دشمن گوشه گیری وانزوای بیدرد سر را در پیش میگیرند.” توگوئی مجید شهید و سازمانش سال بعد از آنروز- امروز- را میدیند! این مقاومت باید در پهلوی مردم به مبارزه بپردازد و در مبارزه رویاروی با دشمن قرار گرفته تمام مظاهر فرار طلبی را در نظر و عمل محکوم نماید.
سازمان ما تأکید ورزیده است که رهبری “خارج کشوری” و حرکت از”محیط به مرکز” بنابر تجربۀ تاریخ در تمام جنبش های ضد استعماری به شکست انجامیده است و در افغانستان نیز علی الرغم پشتوانه مادی تسلیحاتی بی حد وحصر و همبستگی وسیع بین المللی این گونه حرکت نتیجه ای جز شکست نخواهد داشت. شکست “مقاومت محیط بمرکز” به هیج وجه به معنی شکست مقاومت مردم نیست و درهیج کشوری اینچنین نبوده است. هم هویت شدن و یا هم هویت کردن این دو مقوله شعبده بازی خطرناکی است که بازیکنان احمق آنرا در پرتگاه نفرین تاریخ می اندازد.
مبارزۀ رویاروی با دشمن ، زندگی در میان مردم ، درک رنج ها وسیه روزیهای آنها، فهم کمبودها وکشیدن رهنمودهای لازم از اوضاع مشخص مسئله ای تبلیغاتی نیست بلکه مسئله ایست که علی الرغم اینکه به یک عامل مکانی تعلق میگیرد تاثیرات ژرفی را بروی مجموع میکانیزم جنبش میگذارد. سازمان تولد یافته ورشد کرده در خارج کشور باید ضرورت ها و الزامات کشور میزبان را در سیاست های خود مراعات نماید وچه بسا که بصورت ابزار منفعلی در دست آنها قرار گیرد وخود را از منافع والای ملی خود مبرا سازد، چه این جدائی با مقوله های انقلابی نما باشد و یا با پوشش های متبرک تبرئه گردد. به هر حال جنبش را از حالت ملی آن دور میسازد و مایه ضد استعماری بیگانه آنرا تضعیف مینماید.
این مقاومت باید از منافع تاریخی و انقلابی مردم دفاع نماید . یعنی اینکه مبارزۀ ضد استعماری باید به آنچنان دگرگونی های ژرف اجتماعی – سیاسی و فرهنگی برسد تا انسان بینوای افغان بتواند ضمن واژگونی جهان استعماری به ارتقاء شخصیت وآگاهی خود برای کسب آزادی واقعی و بنیادی بپردازد.
آزادی ملی که اکنون هدف عمده مقاومت مردم در برابر توسعه جوئی روس است اگر با آزادی اجتماعی و فرهنگی انسان مقاومت کننده توأم نگردد، در آنصورت خطراینکه درجهان پر از پیچیدگی های کنونی بعنوان ابزار منفعلی مورد سوء استفاده قرار گیرد بیش از حد زیاد است.
نخستین اعلامیه (ساما) میگوید: ” تجارب سراسر جامعۀ بشری و منجمله نبردهای ضد امپریالیستی پارینه خلق ما به بهای خون هزاران فرزند پاکباز این سرزمین مؤید این حقیقت است که آزادی ملی بدون دموکراسی واقعی، عدالت اجتماعی و گرایش مترقی جز اسارت نوین وضیاع خونهای ریخته شده پی آمدی نداشته ونخواهد داشت.”(اعلامیه “ساما”)

۲- تجارب حاصله از مقاومت شش سال اخیر:

مقاومت ملی ما اکنون وارد هفتمین سال خود شده است. کوهی از تجارب ، دستاوردها وکاستی ها بر دوش آن سنگینی میکند. شگفت انگیز ترین عامل درین مقاومت، استواری سرسختانۀ توده های ملیونی مردم است، که علی الرغم تمام کاستی ها وکمبودها هنوز هم با ظرفیت عظیم خود به مقاومت و مبارزه مشغول اند و کوچکترین فتوری در ارادۀ رزمجویانۀ آنها دیده نمیشود. بررسی همه جانبۀ این تجربه اکنون برای ما مقدور نیست ما فقط میخواهیم نکاتی چند را درینجا عنوان کنیم تا بعنوان فتح بابی بتوانیم ما ویا دیگران به جمعبندی جوانب دیگر آن بپردازیم.
الف:- جنگ دراز مدت مردم:
مفهوم جنگ دراز مدت تا کن ون در میان بسیاری از مردم وحتی کسانیکه درگیر مبارزۀ مسلحانه اند بطور میکانیکی فقط با فکتور زمان اندازه گیری میشود، درحالیکه این مفهوم عمیقتر ازآن است. جنگ دراز مدت برعلاوه فاکتور زمانی سلسله ضرورت ها وتغییرات لزومی را نیز باخود دارد.
اولأ درجنگ دراز مدت یک بسیج عمومی ودائمی ضرور است، یک حرکت انفجاری ضد استعماری توده ای که شاید سالها طول بکشد نمیتواند یک جنگ دراز مدت را تمثیل نماید. برای بسیج عمومی باید آنچنان پشتوانۀ فکری ، سیاسی را ایجاد کرد تا مردم برپایۀ آن بتوانند سالهای سال در مقابل استعمارگر و مزدوران آن بایستند. ما درجنگ خود شاهد کمبود این گونه بسیج هستیم . نیروهای بنیادگرا همواره بر احساسات مذهبی مردم دراین بسیج تکیه میکنند که در مراحل اول جنگ ضروری، وبطور عالی توانست مردم را در مقابل استعمارگر و مزدوران آن بسیج نماید. ولی اکنون بعد از گذشت شش سال علائمی نشان داده میشود که تنها برین عامل بسنده کردن- در صورتیکه مزدوران استعمار مزورانه خود را حافظ ارزشهای مذهبی مقدس مردم ما نشان میدهند- میتواند خلائی در بسیج عمومی ایجاد نماید. فقط یک عامل سیاسی روشن که حیثیت محرک دایم التجددی را داشته باشد و آن چیزی باشد که استعمارگر و مزدورانش آنرا بر آورده نتوانسته و هم بتوانند خود را با آن همنوا نشان دهند و آن عامل آزادی است که توسط استعمارگر سلب شده است، آزادی وطن اسیر وآزادی هموطن بپاخاسته.
جنگ دراز مدت نظم اقتصادی – اجتماعی  ومناسبات حاکم برجامعۀ قبل از جنگ را فرو میریزد و نظمی دیگر برپا میسازد که یا بصورت خودبخودی بر ویرانه های جنگ بروز مینماید و یا بصورت آگاهانه تنظیم میشود. هرقدر این نظم نو بطورآگاهانه و توسط نیروهای انقلابی بوجود آید، تطبیق گردد و در میان مردم جای خود را باز نماید تا همان حد از تعقیدات جانبی آن در میان مردم – که هر تغییر جدیدی بوجود میآورد- کاسته میگردد و مجال سوء استفاده دشمن از ورای آن ناممکن خواهد بود. و هر قدر این مسئله بر پایه حرکت خود بخودی جامعه استوار باشد تا همان اندازه میتواند موجب تعقیدات متعدد در مناسبات میان مردم گردد.  بطور مثال مسئله ملکیت را در نظر بگیریم: تعداد زیادی از مردم ما ملکیت های خورد وبزرگ خود را در افغانستان گذاشته و خود مهاجرت کرده اند و یا اینکه هنوزهم در مناطق شبه آزاد خود زندگی میکنند. ولی آیا مناسبات ملکیت در کشور ما مانند قبل از جنگ است؟ قطعأ نی ! این مناسبات بطور ریشه ای و یا جزئی تغییر خورده است و لیکن جنبش مقاومت هربخش برای خود راه حلی برای آن دارد. هر سازمان طبق رهنمودهای عمومی خود کار میکنند و یا هرقوماندان جنگ در منطقه خود ” پخپل سر” و مطابق میل خود عمل میکند. این نوع هرج ومرج درمناسبات میان مالکان وحافظان نظم و مناسبات اجتماعی در مناطق – قوماندانان  جنگ مقاومت – پایۀ استفاده جوئی های دشمن است.
جنگ دراز مدت ما عدۀ زیادی از اهالی روستا را به شهرهای بزرگ کشانده است. عوامل آن متعدد است – که اکنون مورد بحث ما نیست- ولی نوعی فراگرد شهروندی شدن(Urbanisation) بطور سریعی در حال شکل گیری است که تغییرات اجتماعی ملازم آن یقینا در دراز مدت بروی جنبش خود را تحمیل خواهد کرد. بوجود آمدن یک قشر خرده پای جدید در شهرها، کارگری شدن جامعه بطور سریع، بوجودآمدن قشر لومپن Lumpen) ( – که برای ادامه زندگی به هر چیزی دست میزند – ولی در شرایط کنونی یا در خاد کار میکنند یا عسکر میشوند و در هر صورت فقط از طریق شکار مجاهد به زندگی خود ادامه میدهند.
جنگ دراز مدت بنیان خانواده ها را فرو میریزد. پدر یا کشته شده یا زندانی است و یا در جبهه میجنگد. خانواده یا مهاجرت کرده که زندگی اش در مهاجرت با دگرگونی های ژرفی روبرو میشود و اگرهم در افغانستان باشد تمام بار زندگی بروی زنان و یا اطفال کوچک می افتد. خانوادۀ سنتی افغانی را جنگ بکلی از بین برده است بدون اینکه کسی متوجه آن باشد. این خانوادۀ جدید طبق برنامه بوجود نیامده است بلکه خود جنگ وانارشیسم مستولی بر اوضاع آنرا بوجود آورده است. جنگ دراز مدت بنیان سنتی فرهنگی جامعۀ ما را از هم فرو پاشیده است و بجای آن یک فرهنگ استعماری در مقابله با فرهنگ رزمی و جهادی – ( فرهنگ مقاومت بطور کلی)- درحال رویاروئی است. فعل و انفعالات این دو فرهنگ بر پایۀ یک فرهنگ سنتی میتواند ترکیب آتیۀ فرهنگی را در دورنما نشان دهد. ولی درین ساحه نیز کار چندان با برنامه توأم نیست و ما در مقابل تهاجم همه جانبه و با برنامه استعماری توشه و زادی – برای کارخود نداریم و برنامه درستی برای آن در دست نیست. بنیادگرایان مدتی خواستند درمقابله با استعمار خود را وارث فرهنگی واقعی جا بزند ولی شکست مفتضح آن درجامعه اکنون دیگر ازچشم هر بیننده پوشیده نیست و مسئله با همان ضرورت شدید پیش روی همه قرار دارد.
ما اکنون در نظر نداریم این مسئله را بطور مفصل بررسی نمائیم شاید بتوانیم در فرصت های بعدی روی آن بیشتر مکث کنیم. ولی آنچه مهم است این است که در جنبش مقاومت ما در مورد جنگ دو نظر انحرافی وجود داشت و دارد که گاهی یکی و گاهی دیگری سد راه فهم واقعی این پدیده میشود:
در اوایل جنگ گرایشی غالب در میان سازمانها و احزاب بویژه سازمان های خارج نشین فکر” پیروزی سریع” بود آنها همواره به افراد خود و بمردم وعده میدادند که پیروزی در قاب قوسین و یا نزدیکتر از آن است. در ماه عید کابل را فتح میکنیم و در فلان ماه دشمن را سرنگون میسازیم. این وعده های سرخرمن – که هیچگاهی متحقق نگردید – و حتی نیز نمیتوانست متحقق شود بعد از گذشت شش سال اکنون به نوعی ” نا امیدی از پیروزی ” خود را متجلی میسازد. مضمون این نا امیدی اینست که مردم خسته شده اند. مردم میخواهند بهر قیمتی که است این جنگ خاتمه یابد، مردم دیگر حاضر نیستند بجنگند، درحالیکه این نه مردم بلکه خود این آقایان وذهن وسواسی آنهاست که خسته شده و بهر قیمتی !! که است میخواهند این جنگ را خاتمه دهند، اینها حاضر نیستند دیگر با استعمارگر بجنگند و ضعف و ناتوانی خود را باید بحساب مردم قهرمانی بگذارند که درجنگ کنونی با ظرفیت شگفت خود تمام موازین علمی- سیاسی را غنائی تازه بخشیده است.
واقعیت اینست که جنگ کنونی به علت اینکه یک معادله متضاد و نامتعادل را میسازد بر خلاف خواست مردم ما و با خواست استعمارگر جنگی است طولانی: جنگ چنانچه کلاوزویتس ستراتژی دان اطریشی – عبارت است از کوشش برای درهم شکستن ارادۀ طرف مقابل. ارادۀ استعمارگر برین رفته است که کشور ما را منقاد و اسیر خود سازد و اکنون که طشت رسوائی اش بر زمین خورده است ، افسانۀ شکست ناپذیری اش را درمقابل انسان سرا پا برهنه وحرمان کشیدۀ افغانی به زبونی و بیچارگی رسیده است باید ارادۀ خود را تحمیل نماید و مردم ما را منقاد و اسیر خود سازد و درین رسوائی تا آنجا پیش رفته است که اکنون بطور صریح خواب الحاق کشورما را در امپراطوری کرۀ ارضی خود می بیند. درحالیکه ارادۀ مردم قهرمان افغانستان که بیداری شورانگیز ملل دربند و اسیر و پویۀ حماسی اواخر قرن بیست را میسازد برین رفته است که استعمارگر گستاخ و لجام گسیختۀ روسی را درکوهپایه های غرور آفرین افغانستان باید شکست بدهد.
اگر بخواهیم از اصطلاحات مورخ توین بی استفاده نمائیم ازخلال تهاجم” challange ” و مقاومت “Response ” دو طرف مبارزه در واقع جنگ دو تمدن نمایان است که یکی سرنوشت دیگری را تعیین میکند. تمدن کهن و میرنده استعمار، کشورگشائی، توسعه جوئی وعظمت طلبی، تمدن نو بنیاد و زایندۀ مقاومت ، آزادیخواهی و روابط متعادل ومستقلانه میان ملل و کشور ها. پیروزی یکی دیگری را حتمأ نابود میسازد و بر تمام توازنات منطقه و بین المللی تأثیر می اندازد.
با اینکه استعمار روس از افغانستان شکست خورده برمیگردد و این سرآغاز شکست سوسیال امپریالیسم روس است که شکست های امپریالیسم قاره ای را درآسیا وآفریقا وشکست امپریالیسم آمریکا را درجنوب خاوری آسیا کامل میسازد و حلقۀ ناکامل شکست استعماری با این شکست کامل میگردد و استعمار کهن – وچه بسا نوین – بطور تاریخی شکست میخورد وملتها وخلقهای دست و دهان بسته دهنۀ آتشفشان مبارزات خود را باز میکنند تا این پدیدۀ غیر انسانی و نفرت انگیز بشری را برای همیشه درخود ببلعند. و یا اینکه. . . با شکست مقاومت افغانستان، ارتجاع ، استعمار و توسعه جوئی دوباره رایج میشود و مدتها لازم است که بشریت مترقی بار دیگر به دوران مد انقلاب خود برگردد.
از خلال این رابطۀ نا متعادل است که موقعیت وعظمت مقاومت کنونی افغانستان باید درک گردد. طرح همه جانبه این مسئله از حوصلۀ این مقال برون است وباید درجای دیگری مورد بحث قرار گیرد.
و با این درک است که شکست یکی از این دو اراده که یکی پشتوانه مادی شگفت انگیز دارد و دیگری پشتوانه معنوی غیر قابل تصور در مدت کمی نمیتواند انجام پذیرد. باید یکی در دیگری نفوذ کند و یا عوامل مؤثر بر یکدیگر را درخدمت خود قرار دهد تا به شکست اراده طرف مقابل مؤفق گردد. و این خواه نا خواه مدت زمان زیادی را دربر میگیرد. امپریالیسم روس این واقعیت را بخوبی درک میکند و بهمین علت نیز در حل نظامی- صرف- مقاومت چندان عجله نشان نمیدهد. چون میخواهد این اراده رزمجویانه را فاسد گرداند، سست سازد ومطیع ، بالاخره آنرا بشکند وشکست دهد.

ب: درمورد نقش سازمان پیشتاز:

مفهوم سازمان پیشتاز اینست که کتله های پیشرو انسانی بر پایه داده های علمی بشر برای تحقق راه حل ریشه ای برای آزادی واقعی جامعه و انسان در یک نهاد متناسب انقلابی متشکل و ظرفیت و افکار خودرا در عمل فعال وخلاق اجتماعی در بوتۀ آزمایش بگذارد.
  از این رو سازمان پیشتاز میتواند استعمار را در یک تهاجم تاریخی متقابل به عقب نشینی وا دارد، توطئه های آنرا افشاء سازد و نقاط ضعف آنرا مورد حمله قرار دهد. استعمار مانند دیگر پدیده های میرا و تاریخزده خود را در ورای افسانه ها می پوشاند تا دیگران را مشغول افسانه های خود سازد و ماهیت اصلی – نقاط ضعف وقوت  خود را از مردم جهان و حریفان خود مستور نگهدارد. سازمان پیشتاز با اسلحه علم این نقاب تزویر را میدرد وبدن فرتوت استعمار را برهنه در مقابل یورش با عظمت توده های ملیونی قرار میدهد. استعمار بر پایه های رنگارنگ برای خود زائده ای دست و پا میکند وسازمان پیشتاز مشاطه گری آنرا با سیل قیام همگانی میشوید و چهره کریه آنها را به جهانیان معرفی میکند. استعمار خود را در ورای ابزار تتاله وعظمت مادی خود میپوشاند و سازمان پیشتاز او را در موقعیت واژگون بخشی تاریخی اش مینشاند وبدینصورت شکست ونابودی حتمی او را درین موقعیت می نمایاند. بدین سان است که سازمان پیشتاز افتخار کینه توزی و خشم عمیق استعمار را کمائی میکند.
همچنان به همین علت است که نیروی های انقلابی و سازمان پیشتاز آن نه تنها خار چشم استعمار روس است بلکه ارتجاع هار و بر آشفته نیز به آنها بیش از استعمار کینه میورزد.
استعمارگر روس همزبان با ارتجاع مزدورکه درتبلیغات خود از”بن بست استراتژیک” گرایش مترقی در کشور ما صحبت میکند و از مزدوری!! نیروهای مترقی به چین و آمریکا و . . . رجز خوانی می نماید در عمل بیش از نصف بودجه های جهنمی جاسوسی و اطلاعاتی خود را بر ضد این نیروها بکار میبرند. چه آنها بخوبی میدانند که استعمار و ارتجاع هر دو بالاخره در آبشخور واحدی میچرند و از نگاه تاریخی یار و دستیار همدیگرند. اختلافات مرجله ای بخش معینی از ارتجاع با بخش معینی از استعمار جهانی نمیتواند ریشه های عمیق و بهم پیوستۀ منافع متقابل آنها را از بین ببرد و آنها بالاخره به یک حکومت ائتلافی میرسند با هم آشتی میکنند وراه حلی معقولی !! هم اختراع مینمایند وتازه مردمیکه با امواج خیره کننده مقاومت حماسی خود تاج خود پرستی توسعه جویانه را بر زمین زده است باید از دلسوزی و عطوفت سالوسانه آنها خوش هم باشند!!!
ولی اختلافات میان انقلاب نجات بخش ملی وسازمان پیشتازش از یک طرف و استعمارگر از طرف دیگر با ماهیت آشتی ناپذیرخود نهایت تباه کننده ایرا برای استعمار- ارتجاع دربطن خود پرورش میدهد چه بدون ریشه کن کردن نهایی شجرۀ خبیثه استعمار و استثمار این انقلاب نمیتواند به پبروزی نهائی و کامل خود برسد.
 تجربۀ شش سال جنگ مقاومت کنونی نیز نشان میدهد که هرگاه سازمان پیشتاز و انقلابی در مد انقلاب خود توانسته است توده های وسیع را بمبارزه بکشاند آنها را بسیج و سازماندهی نماید استعمار در بدترین وضع خود قرار داشته است و هر وقتی این سازمان بنابر عواملی به شکست ها و افتیدن ها مواجه شده و ساحه برای احزاب عقب گرا خالی مانده است دوران تشتت ها و پراگندگی ها، یأس و دلزدگی و در یک کلمه جذر انقلاب بمشاهده رسیده است.
در شرایط ویژۀ کشور ما که نیروهای انقلابی و سازمان پیشتاز آن از چندین جهت مورد تهاجم قرار گرفته است، هم استعمار روس و هم ارتجاع هار و برآشفته هم در داخل، و هم در ورای مرزهای افغانستان و هم در سطح بین المللی در پی نابودی و ریشه کن کردن این تناور درخت تاریخ اند. ما می بینیم که انقلاب آزادیبخش ما روز تا روز به بیگانگی از خود به مشکلات و بن بست های متعددی رسیده است. ارتجاع و پشتیبانان بین المللی آن از اظهار این حقیقت ترس دارند که بن بست موجود در جنبش مقاومت ناشی از آن خلاء تضعیفی ایست که آنها میخواهند با طرد و نفی نیروهای انقلابی وسازمان پیشتاز آن از دامن جنبش آنرا بوجود آوردند و این تلاش خمیرمایۀ تمام شکست ها و بن بستهای دیگر آنها است. آنها فکر میکنند که با نابودی فلان یا بهمان جبهۀ جنگی نیروی انقلابی میتوانند گرایش مترقی را از جامعه بزدایند، و یا فکر میکنند در صورتیکه از لحاظ مادی تخنیکی، و یا سیاسی اداری ساحۀ را بر انقلابیون تنگ سازیم در آنصورت میتوانیم راه را برای ارتجاع باز کنیم.
یک روند تاریخی زایا و پر از تپش و تحرک را نه میتوان با اسلحه نابود کرد ونه هم با محاصره وسرکوب به شیوه های مختلف. این گرایش از عینیت این جامعه برخاسته و تا رسیدن به آرزوهای بزرگ این ملت وجود خواهد داشت.
سازمان ما بعنوان اساسی ترین جزء یک حرکت پیشتاز در جامعه در خلال شش سال با اشتراک فعال درمبارزه مسلحانه ضد استعماری و با گشودن جبهات متعدد مبارزاتی توانسته است ظرفیت و توانائی خود را درحل پرابلمهای بزرگ جنگ ملی در شرایط نهایتأ بغرنج و دشوار به اثبات برساند.
جنبش مقاومت کنونی ما – بصراحت باید گفت – از کمبودها و کاستی های فروانی رنج میبرد. جنبش اکنون فقط در بُعد نظامی به پیش می رود. جنبش پراگنده است، دارای خصلت عملی است، جانب اجتماعی جنبش عمدتأ به فراموشی سپرده میشود که تا فقرنامه تاریخی ارتجاع آشکار نشود، جنبش از تضادهای درونی خود رنج میبرد و روز تا روز شگاف های عمیقتری برمیدارد. جنبش مورد سوء استفاده های گوناگون ملی و بین المللی قرار میگیرد و. . .
علت العلل  تمام این دردها و کمبودها در واقع محدودیت تأثیر نیروهای انقلابی و سازمان  پیشتاز آن است که بیرحمانه از چند طرف مورد سرکوب و محاصره است. در زدن و زدودن نیروهای انقلابی و سازمان پیشتازش، استعمار با ارتجاع – ملی و بین المللی– به طور آشکاری همدستی دارد. ولی علیرغم تمام این تلاش ها تکامل گرایش مترقی در مجموع جامعه و در میان بخشهای پیشرفته و پیشرو آن در میان انبوه متراکم ظلمت کنونی قابل مشاهده است و روز تا روز ضرورت راهگشائی یک جریان روشنگر در جنگ که بتواند معضلات و پرابلهای جنبش را از ورای امواج تخیلات فریبنده بر زمینۀ واقعیت بنشاند و یکایک آنرا حل کند بیشتر میگردد. درک این ضرورت و راه یابی برای این ضرورت در رگ و پی واقعیت فاسد کنونی و غیر قابل پذیرش است که انگیزه  اصلی تحرک نیروهای انقلابی وسازمان پیشتاز آن را می رساند.

ج :- جبهه متحد ملی:

مسئله وحدت ملی در جنگ مقاومت ضد استعماری یکی از اساسات نیروهای انقلابی و سازمان پیشتاز آن است. برخورد نسبت به مسئلۀ وحدت ملی از دیدگاهای مختلف، مواضع متفاوت و متضاد راه حل های متباینی را به همراه خود دارد. تجربه تمام کشور های که یک جنگ ضد استعماری – پیروزمند- را پشت سر گذاشته اند نشان میدهد که حرکت و فعالیت ضد استعماری در آغاز با ناهمگونی، تعددگرائی و تشتت و تا حدود زیادی با انارشیسم توأم بوده است. این حالت تعدد و ناهمگونی اساسأ از تعدد و ناهمگونی در بافت اجتماعی– اقتصادی و یا به عبارت دقیق تر از تکامل نا موزون اجتماعی اقتصادی ناشی میگردد که بازتاب خود را در سازماندهی سیاسی جامعه نیز نشان میدهد.
 علاوتا در جنگ ضد استعماری که نیروهای متعدد سیاسی به یکبارگی و یا به تناوب داخل صحنۀ مبارزاتی میشوند بنابر پایه های متفاوت و احیانأ متضاد اجتماعی و انگیزه های مختلف ناگزیر خود را در سازماندهی سیاسی متناسب به اهداف خود نیز متشکل میگردانند. بناءً اختلاف موجود درجنگ  مقاومت افغانستان که دارای پایه ای تاریخی و سیاسی است نمایانگر درجۀ رشد وتکامل این جنگ در سیاق اجتماعی – تاریخی آنست که از یک جانب نادیده گرفتن این عوامل وطفره رفتن از آن و طرح نیات خیر خواهانه وحدت بدون در نظر داشت این حقیقت علمی ما را به کجراهه های غیرعلمی وغیر انقلابی خواهد کشانید. ازجانب دیگر این واقعیت به هیچوجه جزئی از سرنوشت مردم  ما نبوده و قابل اصلاح وتجاوز و جاگزین کردن  واقعیتی جدید به جای آن است که از دست دادن چنین دورنمائی وخزیدن درکنج عافیت ” لالا خودرا نگهدار”، تشتت کنونی را تبرئه کرده وحقانیت ابدی آنرا صحه میگذارد و به اینصورت ما در مقابل واقعیت فاسد کنونی به سجده افتیده ایم و در تغییر آن هیچگونه نقشی نداشته ایم.
 سازمان ما بنا بر سرشت وسرنوشت خود در اولین اعلامیه خود از تمام نیروهای ملی – وطندوست خواستار وحدت عمل در چارچوب یک برنامۀ روشن سیاسی گردید که نتیجۀ آن طرح اعلامیه جبهه متحد ملی افغانستان در سرطان ۱۳۵۸ ش بود.
سازمان ما با جبهه متحد ملی عقیده دارد که مضمون این وحدت در آزادی کشور از ساحۀ نفوذ مستقیم و یا غیر مستقیم، علنی و یا مخفی، کلی و یا جزئی امپریالیست ها و ابر قدرتها باید تأمین گردد و در شرایط کنونی که امپریالیسم شرارت پیشۀ روس کشور ما را به آزمونگاه سلاحهای قتالی مختلف النوع خود مبدل ساخته و بزرگترین تراژدی بعد از جنگ عمومی دوم دریک کشور مستعمره را بوجود آورده که نتیجۀ بسیار روشن آن مهاجرت یک سوم تمام نفوس کشور با قتل عام صدها هزار تن وطندوست و آزادایخواه، زندانی کردن و آدم ربائی بیش از صد هزار دیگر و نابودی تقریبا کامل شهرها و روستاهای ماست. باید تمام کوشش ما برای شکست و برون راندن این امپریالیسم جنایت پیشه و سرنگونی کامل رژیم دست نشاندۀ آن درکشور محبوب ما باشد. اکنون محور اصلی ، عمده و اساسی فعالیت تمام خلق کشور، مبارزه برای آزادی ملی از چنگال امپریالیسم روس است. هرگونه انحراف ازاین اصل روشن واقعی وخدشه ناپذیر- خواسته و یا نا خواسته، آگاهانه و یا غیرآگاهانه در خدمت استعمار روس قرار گرفتنی است.
تجربۀ شش سال جنگ نشان میدهد که پیش شرط های ایدئولوژیک مطروحه از جانب عده ای عناصر انحصارگر وغیر مسئول وحدت تمام جنبش را دقیقأ بطرف شکست، یا بن بست میبرد و نفع آن منحصرأ به دامن روس استعمارگر می افتد وهیچ بخشی از جنبش مقاومت نتواسته است و نمیتواند از آن طرفی نبندد پافشاری روی این گونه طرح خواه از یک دید عقب مانده و تاریخزده نشئت کند و یا توطئه گرایانه باشد نتیجۀ آن جزء دولا کردن کمر مقاومت ملی چیزی دیگری نخواهد بود.
از جانب دیگر ” قافیه بافان” جنبش ما نیز از برج عاج تخیلات افیونی خود که گاهی به چپ می تازند و گاهی به راست نمیتوانند دشمن اصلی را بدرستی نشانه گیری نمایند وبدنصورت نه تنها خود نمیتوانند بر بیگانگی خود با جنبش غلبه نمایند بلکه با این سیاست اشتباه آمیز موجب اغتشاش فکری در میان عده ای از عناصر پاک و آزادیخواه میشوند و نیروهای جنبش را به هدر میدهند.
بنابرین نوع انحرافات و کمبودها به کاری روشنگرانه ، جسورانه و هدفمند نیاز دارد تا بتوان یک مفهوم علمی وانقلابی وحدت ملی را که هم منافع تاریخی مردم را تأمین نماید و هم موجب پیروزی مردم در جنگ آزادیخبش گردد، جانشین مفاهیم انحصارگرانه، عقب گرایانه و یا خود مرکز بینانه ساخت.
” تجارب گذشته با قاطعیت حکم میکند که در دوران امپریالیسم آزادی ملی – هرچند از شور انقلابی توده های ملیونی هم ملهم وبهره مند باشد بدون آزادی اقتصادی وعادلانه ساختن حیات اجتماعی کشور نمی تواند پایه و تضمینی داشته باشد.” ( اعلامیه جبهه متحد ملی افغانستان)
بدینصورت مضمون این وحدت از آزادی ملی بجانب یک دموکراسی برای توده های ملیونی امتداد یافته و به عدالت اجتماعی به مفهوم انقلابی آن میرسد.”عدالت اجتماعی ایکه منافع ستمکش ترین طبقات جامعه، تساوی راستین و همه جانبه ملیتهای کشور و نیازهای تاریخی تکامل جامعه را در جهت ایجاد جامعه فارغ از بهره کشی وستم طبقاتی و ملی پاسخ بگوید.” (همانجا)
فراگرد شکل گیری وحدت ملی در جامعه شدیدأ نا همگون ما که در تب یک جنگ عادلانه و انقلابی میسوزد میتواند هم بصورت ارتباط مستقیم کتله های انسانی به سازمان جبهه ای آن صورت گیرد چیزیکه در تجارب برخی از کشور ها تحت نام جبهات آزادیبخش متبلور گردیده است (جبهه آزادیبخش الجزایر، جبهه آزادیبخش آلبانی، جبهه آزادیبخش در کوریا وغیره) وهم میتواند از طریق سازمانهای سیاسی نمایندۀ گروه ها ولایه های مختلف اجتماعی دریک رابطۀ دوگانه و دو درجه ای با سازمان جبهه ای آنها صورت پذیرد. تجربه هائی که در برخی دیگر از کشورها تحت جبهه متحد ملی مسمی گردیده است و در کشور ما میتواند تلفیقی از هردو نوع ارتباط باشد.
از جانب دیگر ایجاد و تکامل این وحدت میتواند – چنانچه تجربه شش سال جنگ ما نشان میدهد – از طریق اعلان اعلامیه ها و دفتر های متعدد وغیره متحقق گردد و نمیتواند بنا بر الزامات و ضرورت های خارج مرزی به ویژه جلب کمک بین المللی به این وحدت تن دهد. این وحدت باید در داخل کشور از داخل سنگرهای جهاد ملی آغاز گردد و انعکاس خود را در اعلامیه ها و دفترها بیرون دهد. “اکنون ابتکار برپا داشتن پایگاه سیاسی– نظامی و تبلیغاتی مسئول و رزمجو به پاسخ نیاز مبرم جنبش علی الرغم رجزخوانی های سبکسرانه دشمن بر عهده شهامت و احساس مسئولیت رزمندگان داخل کشور است تا با برافراشتن درفش آزادی در میدان نبرد رویاروی عظمت تابناک جهاد ملی غرورخدشه ناپذیر مردم را از اتهامات بی بنیاد تبعیت از قرارگاه های پناهندگی وتأثیر پذیری از تحریکات ارتجاعی تبرئه نماید.” ( همانجا)
علاوه برآن بوجود آوردن وحدت ملی بنابر شرایط و اوضاع مشخص حاکم بر کشور ما نمیتواند بطور یکبار و یا یک ضربۀ متحقق گردد. به مسئله وحدت باید به عنوان یک فراگرد تاریخی – سیاسی نظر کرد که از کوچک به بزرگ، از محدودیت به پهنا و از سطحی به ژرفا در حرکت است. نطفه این فراگرد را  امواج پیشتاز جنبش میسازد که با کشاندن نیروهای همسو وهمگرای خود هم درسطح و هم درعمق آن را روز تا روز تکامل میدهد. کسانیکه در شرایط کنونی جبهه متحد ملی ناب و شسته و کامل را تقاضا دارند یا از اوضاع و شرایط کشور کاملأ بیگانه و قابل ترحم اند و یا توطئه گرانه میخواهند حرکت انقلابی نیروهای پیشتاز جامعه را که در شرایط شدیدأ نا مساعد ملی وبین المللی راه را بطرف پیروزی و روشنائی میگشاید، تخطئه نمایند که در این صورت قابل نفرین اند.
ولی مهمترین موضوع در مسئله وحدت ملی، هژمونی سیاسی این یا آن قطب اجتماعی است که در طی شش سال جنگ به طور کلی این مسئله به نفع یکی از اقطاب اجتماعی حل نشده است. علت به طول کشیدن این مسئله حیاتی در هر جنبش در واقع تضاد یک حالت واقعی با یک ظرفیت تاریخی است. نیروهائیکه اکنون دارای تمام شرایط باالنسبه خوب ملی و بین المللی اند از لحاظ تاریخی ظرفیت های آنان به آخر رسیده و جنگ مقاومت کنونی برای آخرین بار ظرفیت آنها را به آزمون کشاند و آنها نیز سیمای عقبمانده و متحجر خود را بطور کامل نشان دادند. وهمچنان به اثبات رساندند که آنها به هیج وجه قادر به حل مشکلات استعماری درجامعه ما نیستند. ولی نیروهائیکه دارای این ظرفیت تاریخی- اجتماعی اند توانمندی شان بنابر شرایط ویژه جنگ مقاومت ما وبنابراوضاع حاکم بر عقب گاه استراتژی جنبش بی نهایت دشوار و نامساعد است. بناءً رسیدن آنها به هژمونی انقلاب به کندی قریب به ایستائی به پیش میرود و گهگاهی وسوسه هائی را بر می انگیزد که شاید این نیرو نتواند به موقعیت تاریخی لازم خود ارتقاء نماید که خود این وسوسه مایۀ یأس وسردرگمی عدۀ زیادی از رهروان طریقت انقلابی است.

د: در بارۀ تاکتیکهای مانوری دشمن وموقف نیروهای مختلف در قبال آن

  
امپریالیسم جنایت پیشۀ روس برپایۀ عقبماندگی فرهنگی درجامعه، رشد نا موزون اقتصادی – اجتماعی ونتایج ناشی از آن، تشتت و پراگندگی جنبش مقاومت ومهمتر از همه سیاست های خانه خراب کن و غیر مسئولانه عده ای که خود را در زیر سایۀ پیل بزرگ میدانند توانسته است بر بدنه های معینی از جنبش بطور مستقیم یا غیر مستقیم تأثیر سوء خود را بگذارد و بر این اساس به حرکات مانوری یعنی برای پراگندگی هرچه بیشتر جنبش بپردازد.
ما درینجا در مورد تمام این حرکات نمیتوانیم صحبت نمائیم. بطور مشخص میخواهیم در مورد مسئله ای که از مدتی ذهن مردم ما و مردم جهان را بخود مشغول ساخته صحبت کنیم و مقصود از حل سیاسی مسئله افغانستان است. تئوری رهنمای ما در تحلیل این قضیه و تمام قضایای دیگر واقعبینی انقلابی است که از یک جانب حقایق را باید در واقعیت ها جستجو کرد و از جانب دیگر واقعیت ها باید درجهت تأمین منافع تاریخی و انقلابی مردم سمت داده شود.
قبل از اینکه ما در بارۀ حل سیاسی صحبت نمائیم باید بگوئیم که حل مسئلۀ افغانستان بطور عام دارای سه حالت خواهد بود.
۱/ استعمار روس میخواهد کشور ما را منقاد خود سازد. مظاهر این انقیاد در روابط و مناسبات آن در کشور ما بوجود آوردن یک رژیم دست نشانده – مانند رژیم های اروپای شرقی – ربط اقتصادی ما به متروپول کومیکون و انحلال هویت ملی تاریخی مردم در خلال یک فراگرد روسی سازی جامعه است. این نوع اول حل مسئله است.
 ۲/ مردم افغانستان میخواهند به آزادی ملی واقعی خود برسند مظاهر این آزادی اینست که دست استعمارگران و مداخله گران بخصوص امپریالیسم روس بطور واقعی از کشور ما کوتاه شود. مردم ما رژیم سیاسی- اقتصادی خود را مطابق میل و ارادۀ خود انتخاب نمایند، روابط بین المللی آن از هر نوع فشار وتهدید آزاد باشد. با دوست خود دوستی کنند و با دشمن خود دشمنی بورزند. این نوع دوم حل مسئله افغانستان است.
۳/ عده ای هستند که بنابر ” نیات حسنه و خیر خواهانه ” و یا غرایز رسیدن بقدرت سیاسی میخواهند نقاط ” التقاء و سازش” میان این دو راه حل را جستجو و پیدا کنند. مظاهر این التقاء را میتوان در نقاط ذیل خلاصه کرد. مردم افغانستان “آزادی” سیاسی خود را بدست می آورند، وعساکر روسی از افغانستان خارج میشوند و میتوانند رژیم سیاسی- اقتصادی خود را تعیین نمایند ولی حق دست درازی بر دست نشاندگان روس را ندارند. آنها یا باید در رأس دولت آیند و یا در ترکیب آن قرار بگیرند وجنایات آنها قابل محاسبه نیست آزادی اقتصادی افغانستان نیز در حدودیست که “دست آوردهای انقلاب ثور!!” محفوظ بماند یعنی مناسبات وابستگی افغانستان با روس باید حفظ شود. بخصوص پروژه های روسی در مناطق معینی از کشور- درشمال یا در جنوب شرق– بنابر اهمیت اقتصادی یا سوق الجیشی آن باید دست نخورده باقی بماند. دولت افغانستان در روابط بین المللی آزاد خواهد بود بشرط اینکه با دولت استعمارگر و جنایت پیشۀ روس دشمنی نکند.حدود این دشمنی وتعریف آن بنابر احتمال زیاد توسط خود روس تعیین میشود. بلی قصه گرگ وگوسفند معروف… 
به همین علت است که این نوع ” نیات خیرخواهانه” نمیتواند بطور صریحی در بارۀ برنامه های خود صحبت نماید وخوش دارند همه چیز در کتمان روابط دپلوماتیک قرار داشته باشد با امید اینکه افسانه قدرت بتواند از شدت تنفر مردم نسبت به آن بکاهد. ویا معجزه های رخ بدهد وچهره ببرک شیاد در نظر مردم ما سپید شود!! و بهمین علت است که این نوع راه حل با اشتراک فعال خود مردم بوجود نمیآید باید “نخبگان” و”نمایندگان” مردم آنرا بکرسی بنشانند. این “نخبگان” و” نمایندگان” مردم هر قدر از مردم فهم آنها دور باشند بهتر و آزادانه تر میتوانند نقاط التقاء وسازش خود را هدف گیری کند و به فیصله برسند.
و بهمین علت است که این نوع راه حل محل تحرک مانوری امپریالیسم روس است و روس امپریالیستی روی انگیزه ها و اسباب عاجل و دراز مدت به حرکت در میان این راه حل مشغول است بدون اینکه راه حل اساسی خود را فراموش کند.
موقف نیروهای مختلف سیاسی در مورد راه حل سیاسی متفاوت بوده است.عده ای از نیروها سر نوشت سیاسی خود را بطور کامل با این نوع حرکت پیوند دادند،عده ای دیگر نیز مسئله را از مسیر اصلی آن انحراف داده وآنرا در مسئله ایکه چه کسی این راه حل را عملی میکند، ظاهرخان پادشاه سابق و یا کسی دیگر منحصر ساختند وتمام هم و توجه خود را متوجه نفی ورود ظاهرخان ساختند بدون اینکه به آن مسئله که مسئله نقاط التقاء وسازش است توجه خود را مبذول داشته و مردم را در مورد آن آگاه ساخته و از انحرافات حتمی و یا احتمالی موجود در این راه حل توده ها را هشدار دهند. اکنون میتوانیم بگوئیم که راه سومی- راه سازش- بعنوان یک مسئله – سیاسی، روانی و تبلیغاتی- توسط روس امپریالیستی و عده ای از عناصر سازشکار داخل جنبش بطور منظم تبلیغ میشود و راه برای تطبیق آن آهسته آهسته هموار میگردد. موقف سازمان ما در قبال این قضیه از اول تا کنون روشن بوده است و آن اینکه ما قبل از اینکه به اشکال راه حل ها بپردازیم مضمون آن برای ما تعیین کننده است.
سازمان ما از اول تا کنون اعلام داشته است که : ” سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) سوگند یاد میکند که تا نابودی نهائی استعمار و ستم و بهره کشی  سلاح خود را بر زمین نه نهد.” ( اعلامیه سازمان)
“فشار توانفرسای جهانی، چند پارچگی چاکران میهن فروش روس و در اساس مقاومت خروشندۀ مردم ممکن است روس غدار را به تعویض چاکر و یا نوعی سازش با حریفان وادارسازد، زیرا که سازش وعقب نشینی در شرایط کنونی، هیجان عالمگیر ضد روسی را فروکش میدهد و به نفع روس است. بهر حال، خواست مردم افغانستان تنها با خشکانیدن ریشه های پلید استعمار- چه “شرقی” وچه “غربی”- میتواند بر آورده شود.” (خروش رعد در پکتیا)                                                         
تجربه شش سال جنگ مقاومت خود ما – همراه تجارب آزادیبخش دیگر کشور ها – همگی نشان دهنده اینست که استعمار فقط با قهر انقلابی توده های ملیونی جا را برای آزادی واقعی خالی میکند. در هیچ کجای دنیا استعمار با رضا و رقبت کشوری را ترک نکرده است و به اراده مردم آن سرزمین احترام نگذاشته است. جنگ مقاومت کنونی بر پایۀ اساسی مبارزۀ مسلحانه توده ای و ارتقای آن تا سطح یک جنبش آزادیبخش ملی خاص اصلی رسیدن به آرمان های بزرگ این ملت است که بخاطر آن – صدها هزار انسان گمنام این خاک در محراب آن به شهادت رسیده اند. رسیدن به یک نقطه “التقاء” با استعمار روس بر پایه منافع تاریخی و انقلابی مردم بمفهوم آزادی واقعی و عقب نشینی فوری و بدون قید وشرط عساکر اشغالگر وسپردن قدرت کشور ما بدست خود مردم آن بدون مداخله بیگانگان فقط با شکست کامل استعمار روس در افغانستان و سرنگونی کامل مزدوران آن مقدور است.
تئوری جنگ مسلحانه طولانی مردم نیز فقط و فقط برپایه این هدف گیری میتواند حقانیت و واقعیت خود را بنمایاند. تحقق این هدف بزرگ فقط با وحدت رسیدن قاطبۀ ملت افغانستان زیر رهبری یک خط سیاسی روشن انقلابی میسر است. خط سیاسی که قاطبه ملت را با اختلافات موجود و متعدد آن به دَور محور نجات وطن از قید استعمار متحد سازد ، پیش شرطهای عوامفربانه ایدئولوژیک را کنار بگذارد و از خود مرکز بینی و انحصارگرائی احمقانه بپرهیزد. قادر باشد برای نجات میهن برنامه دقیق، روشن وقابل تطبیق وعمل داشته باشد وبتواند تمام مردم را در عملی کردن آن بسیج، سازماندهی ومتشکل سازد. وچنانچه این پیش شرط در شرایط کنونی میسر نیست رفتن پای کوشش برای یافتن ” راه حل” و” نقطه التقاء” با استعمار روس خواسته یا نا خواسته به خیانت ملی منجر میشود.

در باره اوضاع و واقعیت های بین المللی:

  
کودتای ننگین هفت ثور و فرجام نامیمون آن ، تجاوز مسلحانه امپریالیسم روس بر استقلال و حق حاکمیت ملی کشور محبوب ما را به یک بارگی در گرداب متلاطم تضادهای بین المللی انداخت. تا آنجائیکه اکنون کشور ما به یکی از گره گاههای بین المللی ونقطه آتش زای انقلاب جهانی علیه امپریالیسم و استعمار مبدل گشته است. تمام کشور های جهان ، تمام قدرت های بین المللی ، خورد و بزرگ به این مسئله توجه دارند و تا این یا آن حد سیاست های بین المللی خود را در ارتباط با آن عیار میسازند. اکنون گفته میتوانیم که هچ مسئله ای در سطح جهانی با اهمیت تر و داغ تر از تجاوز امپریالیسم روس به کشور ما وجود ندارد. گرچه درجه شدت آن بنابر اوضاع و شرایط به کندی وتندی میگراید. ازین رو شناخت اوضاع جهان نتنها ما را کمک میکند تا مبارزه ضد استعماری خود را در متن اوضاع مشخص و معلومی بدرستی به پیش بریم بلکه مهمتر از آن ” ما اگراز اوضاع وجریانهای کشور و جهان شناخت صحیح وهمه جانبه نداشته باشیم و دورنما را با دقت پیش بینی نکنیم این خطر وجود دارد که ثمره قربانیها وجانبازیهای ما بازهم بدست دشمنان نقاب پوش ما بیفتند و فاجعه ای درد ناکتر دامنگیر ما شود.”(خروش رعد در پکتیا) ، از این رو طرح این مسئله علاوه بر اهمیت تئوریک از ارزش عملی بلافصل مبارزاتی آینده نگر نیز برخوردار است.
کودتای هفت ثور و اشغال نظامی کشور ما علاوه بر اینکه نیات رهزنانه امپریالیسم روس را برای مستعمره ساختن کشور ما بر ملا ساخت و بناءً سیل قیام مردم سراسر کشور ما را برانگیخت، نیات هژمونی طلبانه و توسعه جویانه آنرا در ارتباط با حرکت پیشروی آن بطرف جنوب نیز نمایان کرد و نمیتوانست عکس العمل نیروهای مختلف جهانی را به زیان روس امپریالیستی و رژیم مزدور آن به وجود نیاورد.
تکامل اوضاع بین المللی بعد از جنگ جهانی دوم بوجود آوردن دو ابر قدرت را بر رأس هرم جهانگشائی نشان میدهد. ابر قدرت امریکا، حریف روسیه، که مداخله روسیه در افغانستان فرصت طلائی ای برای وی بوجود آورده تا مداخلات روسیه را در ویتنام و جنوب شرق آسیا پاسخ بگوید و توازنات بین المللی را که در دهه هفتاد به نفع حریف روسی اش تغییر خورده بود دوباره مطابق میل خود بر گرداند. بعد از مداخله روس در افغانستان و پای بندی نظامی، سیاسی و اقتصادی او در کشور ما توانست تا حدودی به این مأمول خود برسد و با تهاجمات متقابل در بسیاری از نقاط جهان حریف خود را به عقب نشینی وادارد.
سیاست سازان آمریکائی که در تحلیلات و منطق بین المللی خود افغانستان را جزئی از مناطق نفوذ روس میدانند ، بیشتر هم شان میخکوب کردن حریف روسی شان در کوهپایه های عظمت آفرین ماست تا بتوانند با این درگیری چه در داخل اقمار شوروی و هم در سطح جهانی به ترتیب و تنظیم مجدد اوضاع به نفع خود بپردازند. ازینروست که آنها در قبال مسئله افغانستان با یک “منطق کمی” به حرکت میپردازند. برای آنها مهم  اینست که چه نیروئی بهتر و بیشتر میتواند حریف امپریالسیتی او را در افغانستان میخکوب کند. نتایج جنگ افغانستان ، دورنمای مقاومت و سرنوشت مردم افغانستان در سیاست امریکا یا هیچ نقشی ندارد و یا نقشی بی اندازه ناچیز دارد. بناءً مسئله افغانستان برای آنها نه بعنوان مسئله ایکه با سرنوشت یک ملت ارتباط دارد و باید به این ملت کمک شود بلکه بیشتر در مخالفت با روسیه است.
کمک های علنی و سری آنها به ” مقاومت افغانستان” وقتی به بخشهای عقبگرا، تاریخزده جامعه ما سرازیر میشود، علاوه بر ارتباط سرشت، سرنوشت این نیروها بهم ، درساحۀ سیاست عملی بیشتر ازین منطق آب میخورد که توجه امریکا اساسأ بخود جنگ افغانستان است نه به نتایج آن .
کشورهای قاره اروپا از تشدید تخاصم بین المللی در منطقه جنوب آسیا بیم دارند و از آن میترسند که آتش این مخاصمت تا منا بع انرژی آنها برسد. اروپا که درحدود ۴۰-۶۰ درصد منابع انرژی خود را از خاور میانه و کشورهای خلیج تأمین مینماید، درآنجا حضور بالفعل دارند و میتوانند و بایستی از موجودیت خود دفاع کنند به علت آنکه منطقه جنوب آسیا محل فعالیت آنها نیست وبیشتر درین مناطق دو ابر قدرت امریکا و روسیه در برابرهم مصاف دارند، از یک مداخله جدی در قضیه افغانستان خود داری میکنند. به همین علت اروپا با یک سیاست دوپهلو در مورد افغانستان حرکت میکند. ازیک جانب با کمک های بشر دوستانه ای سیاسی اخلاقی ترس خود را از پیشروی روسیه امپریالیستی بطرف جنوب ابراز میدارند وازجانب دیگر هم بخاطر ترمز کردن تشدید مخاصمات بیشتر درپی راه حل های “سازشی- التقائی” حرکت مینمایند، تا اقلا نگذارند برای مدت معینی این آتش بیشتر به طرف حنوب زبانه بکشد.
بدینصورت اروپا درقضیه افغانستان نه خواست رویاروئی مستقیم با روسیه را دارد ونه هم ابزار و وسایل این مداخله در دست آنهاست و این محدودیت سیاسی – عملی است که اساس سیاست اروپا را در مورد مسئله افغانستان میسازد.
کشورهای “غیر منسلک” که اکثرأ با این یا آن قدرت امپریالیستی جهان “منسلک” اند این کتله گسترده بین المللی را نمیگذارند که در قضایای حاد جهان نقش ارزنده ای داشته باشند. نقش مزورانه کوبا، سوریه و لیبی و کشورهای وابسته به روس که مزدوری و چاکری خود را اکثرأ در لفافه های انقلابی نما میپوشانند، مجموعه “غیر منسلک” را به بی عملی و بی برنامه گی در مورد این مسئله مهم جهانی کشیده است که اکثرأ منافع ملت به پاخاسته ما را فدای منافع حقیر و کم نظرانه اقتصادی خود میسازند و بدتر از همه آنکه ازخشم ارباب روس نیز ترس تنفر انگیزی دارند.
مجموع کشور های اسلامی که بحق دولت مزدور ببرک را ازجمع خود بیرون انداخته اند از دو جهت به محدودیت دچار اند. اولأ سنگ اندازی های مزدوران روسی مانند یمن جنوبی سگ زنجیری سوسیال امپریالیسم در منطقه بحیره احمر، سوریه و لیبی که با اغواگری میخواهند از سهمگیری فعال کشورهای اسلامی در مورد مسئله افغانستان جلوگیری کرده و آنرا”بیطرف” سازند. ثانیأ سیاست نا درست اکثر این کشورها که میخواهند گرایشات معینی از مقاومت را با پترودلار خود بر سریر کامرانی برسانند غافل ازینکه این سیاست تجربه شده درکشور ما رسوائی چون رژیم ببرک را بوجود آورده ودیگر کسی نباید جرئت کند که با زور پول واسلحه کسی را بر مردم آزاده ما تحمیل نماید.
 دوکشور همسایه و برادر ما ایران و پاکستان قبل از همه باید از برخورد صمیمانه، برادرانه و بی شایبه ای مردمان دو کشور یاد کرد که با همبستگی عمیق خود رنج مهاجرت و سیه روزی را با هموطنان ما قسمت کرده اند. مردم ما هیچگاه فراموش نخواهند کرد که مردمان دو کشور، بخصوص مردم برادر ما پاکستان، در رنج و خوشی در تنگدستی وعشرت ومریضی وغیره واقعات روزمره هرکدام با برادران مهاجر خود آنچنان برخورد کرده اند که با برادر خود. این همبستگی وکمک بی شایبه را مردمان ما هیچگاه فراموش نخواهند کرد.
ولی در مورد سیاست های حاکم برین دو کشور باید گفت که جمهوری اسلامی آیت الله خمینی با دست اندازی های خود در مناطق مختلف افغانستان توسط سازمانهای مزدور خود و سپاه پاسداران خویش باعث نفاق و برادرکشی در میان مردمان ما شده است. این سیاست که زیر نام ” صدور انقلاب اسلامی” و ” اسلام مرز نمی شناسد” انجام میشود به این جهت واقعأ در خدمت سیاست روس است که از یک جانب مردم با احساس ضد بیگانه وقتی پاسداران بروی آنها آتش میگشایند بدامن روس می افتند- تجارب اخیر غرجستان- شاهد این مدعا است. از جانب دیگر بر اتهامات بی بنیاد تشبث و مداخله اجانب در کشور ما صحه میگذارد روس جنایت پیشه در ورای آن میتواند لشکر کشی خود در افغانستان را تبرئه نماید.
  سیاست دولت پاکستان در سطح بین المللی مبتنی بر چهار نکته : بیرون شدن عساکر روسیه از افغانستان، احترام حق حاکمیت وموقعیت غیر منسلک کشور ما، دادن حق انتخاب رژیم اقتصادی سیاسی برای خود مردم افغانستان و بازگشت شرافتمندانه مهاجران بوطن شان نمیتواند مورد تائید تمام نیروهای سیاسی افغان و مردمان شرافتمند جهان واقع نشود. ولی مناسبات دولت پاکستان با مقاومت افغانستان- چنانچه تجربه شش سال مقاومت- نشان میدهد که این سیاست یکجانبه، سطحی وغیر واقعبینانه است وناشی از توازنات نیروهای موجود پاکستان است که نتنها منفعت مردم افغانستان بلکه منافع دراز مدت مردم پاکستان نیز در آن ، مورد مخاطره قرار میگیرد.
به رسمیت شناختن شش و یاهفت تنظیم مقاومت و تأئید بدون چون وچرای گرایش معینی حتی از میان اینها اکنون بعد از شش سال آنچنان تعقیدات و عوارض جانبی را بوجود آورده است که خطر واژگونی مجموع سیاست های دولت پاکستان درچشمرس دیده میشود. 
پاکستان بعنوان عقبگاه استراتژیک مقاومت افغانستان دارای اهیمت تاریخی برای این مقاومت است و سیاست دولت پاکستان با سیاست دولت های که از مرزهای افغانستان بدور اند نمیتواند مورد مقایسه قرار گیرد. چنانچه یک سیاست نادرست این دولت میتواند مجموع مقاومت را به شکست های جبران ناپذیر برساند. یک سیاست واقعبینانه و دوراندیشانه میتواند تحول و کمک بزرگی برای مقاومت مردم افغانستان باشد.
بناءً مقاومت کنونی ما در متن اوضاع و شرایط بغرنج ملی منطقه و بین المللی جریان دارد و یقینأ مجموعه عوامل باز دارنده وکمک کننده درجریانات بین المللی میتواند تأثیرات مثبت ومنفی ای برجنبش مقاومت ما داشته باشد. ما در آینده ها بطور مشخص تری درین مورد به صحبت خواهیم پرداخت.
“حقیقت اینست که نبرد آزادیبخش مردم بسیار گسترده تر ، سرشارتر و پرشکوه تر از تصاویر مسخ شده ایست که تا کنون ارائه شده است.” ( اعلامیه جبهه )
کوشش ما درین بخش این بود تا خطوطی واقعی برای ترسیم سیمای مقاومت بکشیم و برای آن باید کوشش خود را تا مناسبات درون اجزای مقاومت و مناسبات آن با مردم امتداد میدادیم که باید خواننده را برای آینده ها وعده بدهیم.
 

۴-کنفرانس سرتاسری (ساما) و اوضاع کنونی:

سازمان ما بنابر ضربات متقاطع وپیهم استعمار و ارتجاع در ماه اسد سال ۱۳۶۰ ش که منجر به دستگیری عده ای از رهبران سازمان و شهادت عده ای از کادرهای ورزیدۀ ما گردید موقتأ دچار فقدان توازن فکری، سیاسی و تشکیلاتی گردید که در چنین جو عدم توازن طبیعتأ امراض مختلفی در میان سازمان ما جا گرفت.
کنفرانس سرتاسری پیروزمند ماه قوس سال ۱۳۶۲ ش سازمان ترازبندی علمی ای از تئوریها وعملکردهای پنج ساله سازمان ارائه داد، تجارب را جمعبندی نمود و انحرافات را نشانه گیری کرد و راه روشنی را پیش پای مبارزان سامائی قرار داد.
مبارزه اصولی وقاطع سازمان ما در مقابله با گرایشات تسلیم طلبانه ملی که گوشه هایی از سازمان پر افتخار ما را میخواست آلوده بسازد و برخورد جدی نسبت به تمایلات غیر انقلابی انحلال طلبانه و گروه گرایانه سازمان ما را دوباره در موقعیت تاریخی دفاع از اصولی ترین راه انقلاب کشور ما قرار داد. این ایستادگی به یقین نقطه عطفی در تاریخ سازمان ماست چه به هویت سیاسی ما وچگونگی پیاده کردن این هویت در شرایط مشخص کشور ما ارتباط میگیرد.
کنفرانس برپایه تجارب حاصله از شش سال اشتراک فعال درمبارزۀ مسلحانۀ ملی و با اتکاء بر دیدگاههای اساسی خود در بارۀ قضایای انقلاب و مردم به جمعبندی هایی دست یازید که ما نکاتی چند از آن را بطور بسیار مختصر عنوان میکنیم:

الف: دشمن عمده و حل تناقضات ثانوی در انقلاب:

کودتای منحوس ثور ولشکر کشی روس بکشور عزیز ما تمام مناسبات اقتصادی، اجتماعی وسیاسی جامعه ما را تغییر داد. نیروهائیکه تا دیروز در پهلوی یکدیگر قرار داشتند امروز در مقابل هم قرار دارند و آن نیروهائیکه تا دیروز در مقابل هم صف آرائی کرده بودند امروز بصورت عینی همسوی و هم جهت درحرکت اند، اگرچه دشمنی تاریخی خود را نمیتوانند فراموش کنند.علت این تغیر هم اینست که اشغال نظامی کشور هستی و نیستی تمام گروه ها و لایه های اجتماعی را – باستثنای مشتی وطن فروش مزدور- مورد سوال قرار داده است و همگی باید قبل از همه چیز از هستی خود بعنوان کشور، ملت، تاریخ، فرهنگ و بالاخره آرمان سیاسی دفاع نمایند. پاسخ گفتن به این رویاروئی تاریخی و اجتماعی و چگونگی آنست که سرنوشت تمام نیروهای سیاسی و بالاخره تمام ملت درگرو آنست.
تعیین دشمن عمده در انقلاب اکثرأ کار مشکلی نیست ولی پیاده کردن آن در عمل و ترسیم یک خط استراتژیک که بتواند دشمن عمده را ضربت بزند و تمام نیروهای دیگر را یا جمع کند و یا بیطرف بسازد تا ضربت و جهت کلی وعمده آنرا بسوی دشمن اصلی متوجه بسازد بعلت کمبود فهم، غرض و مرض های سیاسی – اجتماعی و یا توطئه های رنگارنگ دشمنان مختلف انقلاب پیچیده، مشکل و در شرایطی ناممکن میگردد.
تعیین دشمن عمده فقط این نیست که باید تمام موارد نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مقاومت علیه دشمن عمده بکار بیفتد بلکه قبل از آن و مهمتر از آن مستلزم حل صحیح تناقضات ثانوی در میان نیروهای است که علی الرغم تناقضات تاریخی- سیاسی  شان درین برهه از زمان  باید علیه دشمن یکجا وهمسو به مبارزه بپردازند. چنانچه برای این کار باید آنچنان قاسم مشترک سیاسی مشخص و روشنی برای این نیروهای ناهمگون بدست دهد تا اختلافات میان آنها بنفع وحدت و ترقی حل گردد.
 در جنبش مقاومت ما نیز تعیین این دشمن عمده دارای هیچگونه ابهامی نیست اگر چه انگیزه های این تشخیص و چگونگی پیروزی بر این دشمن هنوز هم در گرو تناقضات موجود در میان نیروهای مقاومت است یعنی هر یکی با انگیزهای متفاومت و برای اهداف ناهمگون و متضاد از هم میخواهند همه موارد و منابع خود و دیگران را علیه روس اشغالگر ومزدورانش متمرکز نماید.  به علت همین انگیزه ها و اهداف متناقض است که بعضأ درتعیین مرزهای واقعبینانه از دشمن عاجز میمانند. دوستان بالفعل خود را در مبارزه ضد روسی تصفیه میکنند و درعوض درآغوش روس به بازیگری مشغول اند!!
اکنون اختلاف میان نیروهای مقاومت “اختلاف تنظیمی” به آنچنان حدی رسیده است که کمتر می توانیم درسرزمین واقعیت از تضاد عمده با روس اشغالگر صحبت نمائیم، و شگاف میان نیروهای مقاومت روز تا روز بیشتر میگردد. و بدتر ازهمه اینکه گردانندگان این تفرقه و کشتار با وقاحت بی مانندی از وحدت مجاهدین صحبت میکنند. این سیاست دو رویانه  ازین جهت در خدمت روس اشغالگر است  که هم مردم ما وهم مردم جهان را اغفال میکند و در تاریکی این اغفال جنبش مقاومت ما سخترین ضربات را متحمل میشود.
حل این تناقضات میان مردم ، چه آنهائیکه بطور تاریخی برای مردم ما از گذشته بارث رسیده است وچه آنهائیکه بعلت برنامه های سیاسی خود خواهانه وانحصارطلبانه بر مردم ما تحمیل شده است یکی از بغرنجترین مسایل انقلاب ماست. واکنون سرنوشت کل انقلاب به حل درست آن منوط گردیده است.
  سازمان ما با این مسئله خطیر و سرنوشت ساز با ابزار علمی و برپایه تعهد  به منافع کلی و درازمدت انقلاب برخورد نموده وباین نتیجه رسیده که اساسی ترین راه حل تناقضات میان مردم عبارت است از:
۱/ تشدید مبارزه همه جانبه علیه امپریالیسم روس به عنوان منشاء این فساد.
 ۲/ وحدت هرچه بیشتر میان نیروهای انقلابی وملی بعنوان ظرفیتی که واقعأ قادر به وحدت دادن ملت برپایه ای علمی و واقعبینانه است.
۳/ افشای همه جانبه آنهائیکه بعنوان نیروهای ذخیره روس میخواهند جنبش مقاومت را زیر نامهای مختلف به جانب تفرقه بکشانند.
بهرحال هرقدرمبارزه ضد استعماری ما به جلو برود و به هر اندازه ایکه این مبارزه گسترش یابد، بهمان اندازه اشکال تازه ای از تناقضات درون مقاومت سربالا میکند. و امپریالیسم روس نیز میخواهد از آن برای اهداف اهریمنانه خود استفاده نماید. درحالیکه درجانب مقاومت حل این مسایل بعنوان شرطی برای وحدت، پیروزی و شکست امپریالیسم روس جای خود را باز میکند.
بغرنجی روز افزون اوضاع هر چند عده زیادی از نیروهایی را که آمادگی لازم را برای حل اینگونه قضایا ندارند، و در نتیجه بقاء آنها ضرورت تاریخی خود را از دست میدهد و ازصحنه خارج میشوند ولی از جانب دیگر برای نیروهایی که رسالت تاریخی انجام این وظیفه را دارند بعنوان مسایل فوری در دستور کار شان قرار خواهد داد.

ب: تکامل یک مبارزه چند بعدی: 

                                              
امپریالیسم یک قدرت نظامی محض نیست وتنها با ابزار جنگی نمی تواند به بهره کشی واستثمار ملیون ها انسان در کشور خود و در سراسر دنیا بپردازد. امپریالیسم سیستم جهانی است که همچنان در ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی وفرهنگی عمل کرده و در پهنای جهان در شبکه ای وسیع و بغرنج به فعالیت مشغول است: برخی را مهار کرده است و برخی دیکر را در دام نیرنگ استعماری خود نگهداشته است، کسانی را وعده میدهد وکسانی را نیز با تهدید و وعید از مجازات می ترساند وباینصورت است که امپریالیسم، تجاوز و جنگ از مفهوم عتیق خود پا فراتر میگذارد و به مفهومی بغرنج وهمه جانبه ارتقاء می یابد. 
مقابله با این سیستم نیز نمیتواند تنها با ابزار نظامی میسر گردد و به پیروزی برسد. به دو دلیل: اول اینکه کشور استعماری همیشه از لحاظ نظامی قوی تر از کشور استعمارشده است . دوم اینکه با یک سیستم فقط می توان با سیستم به مقابله پرداخت. با استعماری- امپریالیستی باید با سیستمی آزادیبخش و انقلابی مقابله گردد درغیر آن مبارزه  ما ولو از شور وشوق توده های ملیونی هم ملهم باشد به پیروزی نمیرسد.
 عملیات نظامی اگر با اهداف روشن سیاسی، اقتصاد جنگی متکی برخود، فرهنگ بسیج کننده وآگاهی دهنده توده ها و بالاخره روابط بین المللی شرافتمندانه، همراه با همبستگی فعال بدون قید وشرط توأم نباشد به یقین ثمره ای جز ضیاع خونهای ریخته شده ندارد وشاید هم ثمر این خونها در دامن دشمنان نقاب پوش مردم بیفتد.
به این جهت طرح یک استراتژی جامع الاطرافی که بتواند مجاهدات مردم را از حالت احساس و شور وشوق میهن دوستانه تا سطح یک حرکت هدفمند سیاسی – اجتماعی ارتقاء دهد که برای آزادی انسان از قید و بند ظلم، تعدی ،عقب گرائی وعقب ماندگی میرزمد ، نیازی ضروری واجتناب ناپذیر است.
تجارب شش سال جنگ مقاومت نشان داده که جنبش ما نتنها از تفرقه و پراکندگی رنج میبرد بلکه ما همچنین از فقدان یک برنامه همه جانبه برای آزاد ساختن کشور نیز رنج میبریم. ( وشاید هم اولی نتیجۀ دومی باشد.)  این وضع اگر از یک جانب ناشی از وضع مختنق رژیم مزدور وارباب جنایتکارش است که از روز اول از یک بدیل ملی و انقلابی همه جانبه بهر قیمتی جلوگیری کرده است، از جانب دیگر نیز مسئولیت آن بدوش کسانیست که علی الرغم شرایط نسبتأ بهتر بین المللی ومنطقه ای و با وجود داشتن امکانات وسیع تا کنون نتوانسته اند حتی یک قدمی هم در راه تحقق وحتی طرح این استراتژی بر آیند و تمام کوشش آنها در ین چند سال این بوده است که منافع حقیر گروهی خود را به حساب منافع والای ملی به پیش ببرند وکسانی را که با آنها مخالفت میورزند با چماق تکفیر بکوبند. به هر حال این نیروهاعقبماندگی و فقدان ظرفیت خود را برای آخرین بار در یک آزمون تاریخی باثبات رسانیدند واین خود برای مردم ما دست آورد بزرگی است. ما اکنون شاهد نفرت عمیق وعجیب توده های ملیونی مردم ازین وضع ناهنجار هستیم و متیقنیم که ملت حماسه آفرین ما – با آن ظرفیت شگفت انگیز خودگذری وشهامت- میتواند بر عوامل نامساعد موجود چیره گردد. مردم ما اکنون خواستار وحدت و نیازمند یک برنامه واقعأ ملی وانقلابی اند تا بتوانند برپایه آن هم به عربده کشی های روس به مقابله برخیزند وهم بتوانند زخم های ناشی از برادرکشی واستخوان شکنی را التیام بخشند.
سازمان ما افتخار دارد که از بدو تاسیس خود تاکنون برای تحقق این برنامه هم درساحۀ سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی درخور توان خود قدمهای مثبتی برداشته است. و همچنان مبارزه فعال خود را در سطح بین المللی روی آن اصول و پایه هایی به پیش برده است که در آن منافع دراز مدت ملت و مردم ما نهفته است و از هرگونه وابستگی، تخطی از آرمان های والای مردم مبرا بوده و پایه خط مشی مستقل ملی و انقلابی خود را در سطح بین المللی گسترش داده و استحکام بخشیده است.

ج: خط مشی مستقل ملی وانقلابی:

یک مبارزه ضد استعماری را فقط توده های مردم میتوانند تا مدت زمان درازی به پیش ببرند. هیچ کشوری وهیچ قدرتی قادر نیست به جای ملت اسیر این مبارزه را به پیش ببرد. بناءً اتکاء به مردم و اتکاء بخود و به ملت ضد استعماری آن پایه واساس است که بروی آن خط مشی مستقل ملی وانقلابی طرح ریزی شده  و درعمل جان گرفته است.
تجارب شش سال جنگ نشان داده است که وابستگی ” پرچم” و “خلق” به استعمار روس وطن ما را بخاک وخون کشانید. هزاران تن از بهترین فرزندان ما درخون غلتیدند وملیونهای دیگر آواره وبیخانمان گردیدند و…  استعمار روس ودلقکان آن چنان جنایات بزرگی را درحق مردم ما مرتکب شده اند که تاریخ کنونی و آینده ملت ما به هیچوجه نمیتواند آنرا فراموش کند.
ما مدت زمان زیادی ضرورت داریم تا نتایج نکبت بار اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی  و انسانی این تجاوز را جبران نمائیم. تاریخ آینده مردم ما تامدت زمان زیادی با نتایج این تجاوز گستاخانه وجنایت ناشی از آن ارتباط خواهد داشت.
از جانب دیگر وابستگی دیگریکه درمتن مقاومت ملی سربالا کرده است نیز نشان دهنده اینست که آنکه بیشتر وابسته است بیشتر از ملت و مردم خود بیگانه وبرضد منافع مردم و ملت خود عمل میکند بیشتر به جنایت وآدم کشی، برادر کشی وچوروچپاول میپردازد و آنکه بیشتر خود را در دام هوی و هوی دیگران بسته است بیشتر از منافع والای ملی و همبستگی مردم خود بدور شده و روز تا روز نفرت مردم از آنها نیز زیاد میشود.
برای بیرون کردن کشور از قید و تأثیرابر قدرت ها برای دور کردن مردم ما از زیر حمایت و قیمومیت ظاهر و پنهانی آزمندان نوین و برای بسیج و سازماندهی توده های ملیونی مردم و بر انگیختن شور و شوق آنها برای یک مبارزه دردناک ، خونین ، پر از مشقت و رنج و پر پیچ و خم فقط میتوان بر خود و مردم تکیه کرد و با اعتماد بر توانائی ، ظرفیت و پیشرفت خود آنها این مبارزه را به پیش برد.
اگرچه خط مشی مستقل ملی و انقلابی  روابط و مناسبات بیرونی مقاومت به ویژه نیروهای انقلابی را نشان میدهد ولی این روابط آزدانه، مساویانه وشرافتمندانه با بیرون فقط میتواند با تکیه بر نیروی شکست ناپذیر مردم آنهم در شکل فعال آن استوار گردد. درصورت ایکه ما درمیان مردم نباشیم از آنها کمک نگیریم و نتوانیم به آنها بیاموزیم، آنها را بسیج وسازماندهی نمائیم، وقتی نتوانیم آنها را گروه گروه به مبارزه آگاهانه، داوطلبانه وهدفمند جلب کنیم در آن صورت خط مشی مستقل ملی وانقلابی اعلان زیبائی است که فقط میتواند انعزال، انفراد، بیگانگی وجدائی ما را از مردم در پوشش کلمات زیبا بپوشاند.
تجارب شش سال مقاومت ما چنانچه تجارب جهانی نشان دهنده اینست که نیروهای ضداستعماری در تمام کشور ها، منجمله کشور خود ما، از یک حالت بسیط بدوی و ناهمگون آغاز بکار مینمایند، حرکت هایی از محیط ، از ورای مرزها بمرکز آغاز میشود، نیروهای موجود در جامعه هر کدام بنابر توان فعلی و ظرفیت تاریخی خود درین نبرد سهم میگیرند وهرکدام خواستار آنست تا جهانی مطابق خواست طرح وایجاد نماید. در میان همین کشمکش ها – و کشمکشهای غول آسای جهانی- است که تحرک درونی خود جنبش همراه با این نیروهای متعدد و ناهمگون فعل وانفعالات بی حد وحصر و پیچیده ایرا بوجود میآورد و در خلال همین فعل وانفعالات است که امکانات پیروزی و شکست، پیشرفت وعقب گشت، قوت وضعف نیروها هر یک و درکلیت آن پا میگیرد. جبر تاریخی به مفهوم حرکت پیشرونده تاریخ برپایه تجمع تجارب گروه های انسانی و برپایه پیشرفت لاینقطع زندگی عامل دیگریست که مجموع این تحرک درونی درچارچوب آن حرکت میکند. این جبر خلاف اراده استعمار و خلاف اراده عقبگرایان بطور دایم به پیش بسوی ترقی و آزادی حرکت میکند. تحرک درونی – میکانیسم- جنبش میتواند این حرکت پیشرونده را موقتأ سد گردد، فتور ایجاد کند، منحرف بسازد و عمر نکبت بار ظلم و تعدی، استعمار وعقبگرائی را طولانی تر سازد ولی قادر به شکستن این حرکت و نابودی آن نیست. جنبش مقاومت ما که در شرایط نهایت بغرنج ملی وبین المللی و در اوضاع و احوال کاملا نامساعد آغاز یافته و تداوم دارد در تکامل خود تاکنون آفاق غیرقابل تصوری را درنوردیده است. ولی با مشکلات بزرگی هنوز همچنان روبروست. نقش سازمان پیشتاز و انقلابی در تغییرفعل وانفعالات درونی جنبش ودر تسریع حرکت پیشرونده آن کاملا محسوس واجتناب ناپذیر است. هم اکنون توده های ملیونی مردم باین نقش پی میبرند، دریچه روشنی از آگاهی ملی وانقلابی بررخ مردم بازشده است.
هم اکنون راهی را که مجید شهید برای سازمان ما وجنبش مقاومت میهن پیش بینی و پیشنهاد کرده بود روز تا روز متحقق میشود. سازمان ما درطی راه مبارزاتی پرمخاطره و پرعظمتش همیشه بر وفاداری در نظر وعمل بر راه مجید پافشاری کرده وحفظ سازمان او، آرمان بزرگ او وخط مبارزاتی او را در مقابل دشمنان رنگارنگ انقلاب در سرلوحه کار خود قرار داده و افتخار دارد که با صراحت و قاطعیت اعلام میدارد که سازمان مجید و آرمان او نه نابود میشود، نه منحل میگردد، نه به بن بست میرسد و نه هم زوزه های غوکان پرورش یافته در مردابها توجه او را بخود منحرف میسازد. این سازمان سرفراز و مغرور، استوار وبی باک با مشعل فروزان انقلاب رهائیبخش انسان به پیش میرود. این هنوز از نتایج سحر است.
                                                      پایان

 •••

یا مرگ یا آزادی

. .
تجاوز گستاخانۀ امپریالیزم روس برحریم مقدس میهن ما ومقاومت قهرمانانه مردم ما علیه جنایت کاران روسی اینک وارد هفتمین سال خود می شود. در طی شش سال و اندی اخیر تحولات ودگرگونی های ژرفی دربنیان اجتماعی جامعه ما رخ داده است . مزدوران کودتا که زمانی عربده می کشیدند و از”انقلاب نوع افغانی” دم می زدند ، اکنون در پناه تانکهای روسی بر اجساد قربانیان جنایت ارباب خویش می چرند. تپ وتلاشهای برده و ارباب برای لجام زدن قهر مردم وتسکین آنها با حیله های معمول استعماری نیز به نتیجه ای نرسید. برژنف- این آدمکش بین الملی- در آخرین روزهای عمر نکبت بارش طرح بهم اندازی نیروهای مقاومت را در کشورما زیرنام ” مبارزۀ سیاسی !! در روستا” پیاده نمود و به چاکرحلقه بگوش خود نیز اطمینان داد که بزودی اثرات این مبارزه را خواهند دید. دیری نگذشت که مزدوران روسی از هر گوشه وبیشه ای باحلیه ولحیۀ آراسته سربرون کردند و به مجاهد نمائی و اسلام پناهی پرداختند. این جریان در زمان خلف نابکار او اندره پوف بشدت هرچه بیشتر ادامه یافت. دامن زدن تفرقه درمیان مقاومت اساسی ترین راهی است که تا اکنون دولت از ورای آن به جلب مردم می پردازد: آنها را بجان هم می اندازد، دشمنی ایجاد میکند، یأس می آفریند و بالاخره عناصر شکست خورده ، مأیوس و بر زمین افـیده را درآغوش می گیرد و از آنها به عنوان چماق علیه دیگران استفاده می نماید و این دایرۀ شیطانی همچنان ادامه دارد منتها درمحیط بزرگتر و بزرگتر و… .                                               
ولی خلق قهرمان ما در طی شش سال مقاومت تجارب زیادی اندوخته است از دامها، محاسبات و توطئه های استعماری بیرون رفته و روز تا روز راه خود را بطرف آزادی باز می کند. ملت حماسه آفرینی که اینک یکی از بزرگترین قدرت های امپریالستی جهان را به یک محاکمه تاریخی – نظامی کشانده است نمیتواند پای بند دامهای استعمارگردد. نیروهای عقبگرا و تاریخزده ایکه تکامل اوضاع جنگ درساحه ملی و بین المللی سقوط محتوم شان را پیش بینی می نماید می خواهند تا سرحد همکاری با استعمار روس از وجود ننگین خود دفاع نمایند وعطش قدرت خود را در زیرسایۀ استعمار روس سیرآب سازند. این وضع خطیر شرایط پیچیده و بغرنجی را ایجاد می کند که از یکطرف تعدادی ازعناصر فریب خورده از ترس چماق ارتجاع در سایه استعمار خزیده اند و تعدادی دیگر نیز بی ایمانی و تزلزل خود را با ضعف و زبونی در همکاری با استعمار جنایت پیشۀ روس می پوشانند.                                                         
به هرحال سازمان انقلابی و پیشتاز که میتواند انقلاب را درانعطافات بزرگ تاریخی همراهی و رهنمائی نماید مورد حمله و یورش استعمار و ارتجاع و خارچشم هردوست . سازمان ما از بدو تأسیس خود نه تنها مورد یورش و حمله استعمار- ارتجاع قرار گرفته است بلکه دام گستری و توطئه چینی علیه آن یکی از نکات مشترکی است که استعمار لجام گسیختۀ روس را با ارتجاع سیاه و هار بومی پیوند می زند. در نتیجۀ چنین اوضاع و شرایط است که زمانی سازمان ما به “فقدان توازن” سیاسی دچار گردید  و عده ای از کادر های ما در اشتبا هات و گرایشاتی افتید که نتیجه آن تسلیم طلبی و انقیاد به دشمن است .
کنفرانس سرتاسری سازمان ما به صراحت اعلام نمود که برشمردن کاستی ها وکمبودها و برخورد صادقانه و شرافتمندانه به امر انقلاب ومردم نشانه جدیت در امر انقلاب است. ما از برشمردن کمبودها ، اشتباهات و انحرافات خود هیچگونه واهمه ای نداریم و آنرا دلیل برصمیمیت انقلابی خود میدانیم. یک سازمان انقلابی باید همه چیز و حتی انحرافات و اشتباهات خود را با صراحت بمردم خود بگوید از مردم چیزی را نپوشاند و در خفا با دشمن ، ارتجاع و انحراف به مغازله ننشیند. فقط درینصورت است که میتواند نه تنها برانحرافات خود غلبه نماید بلکه در مبارزه ابتکارعمل را بدست بگیرد وعشق وفاداری و از خود گذری انقلابیون را کمائی نماید. سازمان ما در صدرجمعبندی های خود اعلام نموده که امپریالیزم خونخوار روس قاتل هزاران هزار هموطن ما، دشمن عمده ، اساسی و قسم خوردۀ مردم ما و ملت ماست .هرگونه سازش، ارتباط وهمکاری با این دشمن و مزدوران حلقه بگوش آن ” پرچم” و”خلق” به منظور درهم کردن مناسبات دشمنانه و آشتی ناپذیر ما با آن تسلیم طلبی ودر نتیجه خیانت ملی است”.                                                                                   
سازمان برای پیاده کردن این رهنمود قاطع کنفرانس از یکجانب به تمام آنهاییکه مرز میان دوست و دشمن نزد آنها مخدوش گردیده و خواستار راه حلی برای پرابلمهای انقلاب درچار چوب همکاری با استعمار اند اعلان نمود که” ساما آنانیرا که نخواسته اند از منجلاب تسلیم طلبی بدر آیند عوامل دشمن میداند که طبعأ هیچگونه ارتباطی باآنها نخواهد داشت”. از جانب دیگر سازمان با اتکأ بر افرادی از عناصر صدیق سازمان در پی یک برنامه تجزیه ای در میان نیرو های دشمن رفت و با دادن رهنمود صریح و قاطع آنها توانستند در یک لحظه معین تعدادی از نیروهای دشمن را در منطقه تجزیه نموده و پوسته های دولت را در مناطق کلکان ، کلالان، زمین اوغور، کارنده و…. خلح سلاح کرده و بر یک جیپ دولتی حمله بردند و آنرا با سرنشینان آن نابود کردند. سازمان ما درجریان این عملیات و متعاقب آن اعلامیه ایرا که از اجرای موفقانه عملیات”یامرگ یا آزادی” خبر میداد در تمام مناطق کوهدامن وشهر کابل به نشر سپرد تا به مردم خود و اعضای سازمان خود که بی صبرانه انتظاراین موفقیت را داشتند اطمینان بدهد که فرزندان صدیق رنج و مبارزه همیشه درسنگر داغ به تکاپو و پیشروی مشغولند.
عملیات ” یا مرگ یا آزادی ” که توسط پیشمرگان سامایی تدارک دیده و اجرا شد نشان میدهد که سازمان پر افتخار ما در بدترین شرایط نیز وظایف مبارزاتی ضد استعماری خود را فراموش  نمی کند و همواره به عنوان یک نیروی پیشتاز در پیشاپیش مبارزات مردم خود حرکت می کند.                                                             
در شرایطی که روس امپریالستی به تهاجم نظامی وسیع خود درسراسر افغانستان می پردازد ، و در اوضاع و احوالیکه می کوشد از طریق گماشتگان خود درمیان نیروهای مقاومت اختلاف، تفرقه ، یأس و نا امیدی بیافریند ، عملیات “یامرگ یا آزادی” بر ضد گرایشات مأیوسانه وتسلیم طلبانه و بخاطر تجزیه و پراگنده ساختن عوامل دشمن حرکتی است  خلاف جریان و تپ و تلاش انقلابی سازمان  پرافتخار ما را میسازد که با همکاری وهمسویی خود با مجموع نیروهای مقاومت میخواهد ابتکار عمل را درتمام ساحه ها از دست دشمن برباید و آنرا زیرضربات کوبنده مردم خود بالآخره به شکست  کامل بکشاند.                                                                                         
سازمان ما با اجرای عملیات در ماه جوزا – ماه شهادت مجید بزرگ، و ماه شهادت رزمندگان کوه صافی – در واقع به جمیع پیشکسوتان خود یک بار دیگر تعهد می سپارد که تفنگ رزم آزادیخواهانه  آنها را بر زمین نمی گذارد و طنین شلیک آگاهی آفرین سامایی انعکاس ندایی است که انسان آزاده این سرزمین دربدترین وسیاه ترین شرایط تاریخی ودر اوج عظمت آفرین قیام ملی بلند کرده است وخاموش نخواهد شد. در شرایط کنونی که روس امپریالستی و مزدوران حقیرش میخواهند از بهم اندازی نیرو های مقاومت و تفرقه و پراگندگی آنها ، موج یأس و بدبینی را گسترش دهند وگرایشات تسلیم طلبانه ملی را دامن می زنند ، عملیات “یامرگ یا آزادی” درمقابله با این حرکت توطئه آمیز دشمن به یقین از اهمیت بزرگی درجنبش مقاومت ما برخورداراست.                             
سازمان پیشتازمقاومت، سازمانی که نه تنها برای بیرون انداختن روس امپریالیستی وسرنگونی قهری وکامل مزدوران بیمقدارش درمیدان مبارزه رویاروی استواری پر عظمت این ملت را نمایندگی می کند بلکه با دوراندیشی وخردمندی  با تکیه بر تحلیل علمی و واقعبینانه تمام گرایشات و اعمال نابخردانه وتباه کن را درمیان جنبش تشخیص داده و درنظر وعمل درمقابل آن ایستادگی مینماید، به حق که میتواند از موانع و توطئه های گوناگون بگذرد و ملت خود را تا سرزمین همیشه بهار آزادی برساند.   
•••

اعلامیه
سازمان آزادیبخش مردم افغانستان
( ساما )

ستیزه با بیگانۀ متجاوز ، استعمار زدائی ، نفی عبودیت و تسلیم ، قربانی شدن در راه آزادی ، دفاع از نوامیس ملی ، معتقدات و حیثیت انسانی آن ویژگی هائی است که ملت ما را تشخص و برازندگی می بخشد و برگ شناسنامۀ آنرا دردفتر شناسائی ملل گیتی رنگین و خونین ساخته است. ملت ما هیچگاهی و در هیچ شرایطی تن به انقیاد نداده و تسلیم بیگانه نشده است. مبارزات خونین آزادیخواهانۀ مردم قهرمان ما در طول تاریخ گواه گویا و مدارک انکار ناپذیر اثبات این مدعا است و رزم زندگی ساز و شگفت آفرین کنونی ملت ما با ابر جنایتکار معاصر – سوسیال امپریالیسم تا دندان مسلح روس – تداوم خونبار همان حرکت در طریق آزادی و نفی انقیاد و تسلیم است که ملت قهرمان ما در بغرنج ترین و دشوار ترین شرایط ممکن با بر افراشته نگه داشتن درفش ” یا مرگ یا آزادی ” مردانه و استوار آنرا می پیماید.
سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما ) که بنا بر ضرورت پیشتاز ترین و رنجیده ترین گروه و لایه های اجتماعی و به منظور ایفای نقش فعال و پیش آهنگ انقلابی در بحبوحۀ این نبرد و از بطن جامعه ما تولد پر آوایش را با چکاچاک مسلسل اعلام داشته است ، از نخستین دم پیدائی در سنگر خون و آتش رشد و تکامل کرده و بهترین عزیزان و پیشکسوتان خود را ذبیح الله گونۀ تاریخ ساخته تا با سرخی خون پاک شان بر سیاهی استعمار و استثمار ملی و اجتماعی خط بطلان بکشد. سازمان درین راه پر پیچ و خم و دشوار گذار با تحمل رنج ها و قربانی های توانفرسا با تکیه بر مشی مستقل ملی و انقلابی و نفی هرگونه وابستگی به غیر ، دستآورد های عظیمی دارد که فراورده های پر ارج انقلاب ما به شمار می روند.
سازمان ما که به مثابه گردان پیش آهنگ و آگاه مردم وارد کارزار شد و مبارزه با هرگونه استعمار ، استثمار ، استبداد و ارتجاع را در برنامه کار خود قرار داد و سوسیال امپریالیسم روس را دشمن عمده تشخیص نمود ، نمی توانست خشم دم افزون دشمن متجاوز و دشمنان رنگارنگ ملت ما را بر نیانگیزد و از تهاجم همه جانبه و نابود کنندۀ دشمن در امان بماند.
سوسیال امپریالیسم روس این دشمن خونخوار ملت ما همراه با یورش های وحشیانه و فوق العاده نظامی بر پایگاه ها و مقر نظامی سازمان در کلیه نقاط کشور ، با استفاده از دستگاه های جهنمی جاسوسی به صورت متداوم در صدد نابودی سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما ) بر آمده است. نیرو های سیاه و معلوم الحال ارتجاعی نیز که مهر زوال و نابودی را در تاریخ بر پیشانی شان حک کرده است ، بنا بر سرشت بد کنشت خویش بجای همراهی با انقلاب و مبارزه با دشمن متجاوز ، حمله به انقلاب و جهاد مقدس ملت را پیشه کرده و ضربه های وحشیانه ای را بر پیکر جنبش و جهاد ملت قهرمان ما و منجمله سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) وارد آورده اند.
نوپائی سازمان که طبیعتأ هنوز به استحکام همه جانبه نرسیده است و درین وضع ضربات پیهم همه جانبه دشمن سفاک – سوسیال امپریالیسم روس – و جاده صافکن هایش عوامل بحران و اشتباهات معینی در سازمان ما شدند که درغلتیدن عده ای از کادرهای ما به گرایشات تسلیم طلبانه نیز جزئی از آن است.
کنفرانس سرتاسری سازمان با جمعبندی تجارب خود یک بار دیگر بیان داشت که : ” امپریالیسم خوانخوار روس قاتل هزاران هزار هموطن ما ، دشمن عمده ، اساسی و قسم خورده مردم ما و ملت ما است. هرگونه سازش ، ارتباط و همکاری با این دشمن و مزدوران حلقه به گوش آن پرچم و “خلق” به منظور درهم برهم کردن مناسبات دشمنانه و آشتی ناپذیر ما با آن تسلیم طلبی و در نتیجه خیانت ملی است”.
کمیته مرکزی منتخب کنفرانس سرتاسری سازمان نیز طی ابلاغیۀ تاریخی  ۲۴ /  ۱۲ / ۱۳۶۲ خویش با تکیه بر مواضع کنفرانس بیان داشته است :” هیچگونه قرار داد ، پروتوکول و یا رابطه گیری را با دولت و دشمن روسی به رسمیت نمی شناسدو آنرا خیانت ملی می داند و از کلیه اعضاء و هواداران سازمان در منطقۀ کوهدامن خواسته است که بدون لحظۀ درنگ و مسامحه فورأ هرگونه رابطه دولتی را قطع کنند و علاوه کرده است که سازمان با طرح شعار ” یا مرگ یا آزادی ” مرگ را بر زندگی زیر یوغ بردگی دشمن ترجیح میدهد و با هرآنکسی که زندگی را به ازای بندگی بپذیرد نه تنها هیچگونه پیوندی ندارد که کوچکترین گذشتی هم نخواهد داشت”.
عملیات نظامی ” یا مرگ یا آزادی ” که بعد از صدور ابلاغیه به مرحلۀ اجرا در آمد نیروهای ما را از کام دشمن بیرون کشید. سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما) اعلام میدارد که نیروهایش را از کام شیطانی سوسیال امپریالیسم روس بدر آورده و یک بار دیگر اثبات نمود که در هیچگونه شرایط تن به انقیاد نخواهد داد و خصم آشتی ناپذیر دشمن ملت خود بوده ، هست و خواهد بود.
سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) آنانی را که نخواسته اند از منجلاب تسلیم طلبی بدر آیند عوامل دشمن میداند که طبیعتأ هیچگونه ارتباطی با آنها نخواهد داشت.
سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما )با این عمل مشت کوبنده ای بر دهان سفسطه گرانی که میخواستند با این تمسک دامن پاکیزه سازمان را آلوده سازند ، کوبیده و از این آزمایش سربلند بدر آمد. باشد که این عمل رهنمودی شود تا نیروهای دیگر نیز حلقوم دشمن را دریده و فریب خوردگان خود را از کامش بیرون آورند.
به پیش به سوی درهم کوبیدن سوسیال امپریالیسم روس !
زنده باد آزادی!
مرگ بر تسلیم طلبی !
یا مرگ یا آزادی !
سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما)
•••

ارتجاع ساطور خونین استعمار

 

 

     

 

 شهيد جگرن نظر محمد (هارون) سابق استاد حربي پوهنتون        شهيد عطا محمد (لاله کو)  يکي از کادر هاي ورزيد “ساما” و مسئول استالف

سوسیال امپریالیسم روس بعد از کودتای منحوس هفتم ثور و تجاوز گستاخانه اش بر حریم مقدس میهن ما خواسته است با شیوه های گوناگون صف مقاومت جانبازانۀ مردم ما را درهم شکند و راه را برای انقیاد ملت ما باز کند. سر آغاز این جنایت “تئوری” فاشیستی یکدست ساختن دولت و جامعه بود که با اجرای آن در “تاریکی” دسته دسته از مردم بی گناه ـ سیاسی و غیرسیاسی ـ دشمنان بالفعل و بالقوه و حتی احتمالی روس اشغالگر به فراموشخانه های جنایتبار رژیم کودتا فرستاده شدند. جوقه جوقه افراد؛ از پادو و تبنگ فروش تا روشنفکر و روحانی و از متعلم و محصل تا کارگر و دهقان، از دکاندار و کسبه کار تا صاحب منصب و مامور دولت به اعدام گاه ها گسیل شدند. در قرأ و قصبات صد ها تن را در یک لحظه قتل عام می نمودند ـ حادثۀ کیرالا  در سال ۵۸ ـ در شهر ها هزاران تن در خلال چند روز با بمباردمان کور توسط طیارات روسی نابود میگردیدند ـ حادثه هرات حوت۵۷ ـ و بدین صورت دار و دسته رژیم کودتا در خلال این اعمال از یک جریان سیاسی آرایشگر ارتجاع و توطئه گر استعمار به باندی از جنایتکاران لجام گسیخته سقوط کرد که فقط با کشتار های دستجمعی، قتل عام و ایجاد ترور و وحشت می خواهد تسلط ننگین خود را نگهدارد.
همزمان با این شیوۀ سرکوب رژیم دست تزویر و فریبکاری را نیز از آستین بدر نمود و باصطلاح “اصلاحات” خود را که در واقع تغییر بنیان اجتماعی جامعه مطابق خواست استعمارگر روس بود ـ برای فریب مردم رویدست گرفت بار دیگر رژیم مزدور به اشارۀ ارباب جهان خوارش مردم را به محاصرۀ اقتصادی کشاند تا با فرستادن تعدادی کفش، شکر و پارچه مردم را به گمراهی بکشاند ولی همه این نیرنگ ها و حیله گری ها در مقابل صخرۀ استوار مقاومت میهن درهم شکست. قتل عام ها را مردم با قیام همگانی پاسخ گفتند، با “اصلاحات” برده ساز استعماری با نفرت و انزجار برخورد نمودند و به ارمغان پارچه و شکر آن تف لعنت انداختند.

 

         

شهید انجنیر محمد داود(فرید  )   کادر ورزیده “ساما”         شهید استاد عبدالفتاح موج(صدیق) کادر ورزیده “ساما” 

 

روس جنایت پیشه برای خروج از آتشفشان خشم خلق دست به توطئه ای تازه زد. تعدادی از مزدوران خود را در جبهات و در میان احزاب فرستاد. اینها از همه مسلمان تر شدند و مجاهدتر ولی کار شان بجای مبارزه و جهاد با روس اشغالگر برادرکشی و تشویق استخوان شکنی است. و بجای بر انگیختن مردم در مقابل دشمن اشغالگر ایجاد تفرقه در میان صفوف مردم است. روس ها کشور و مردم ما را می شناسند و به خوبی واقفند که وقتی در میان افغان و دشمنش استخوان شکنی بوجود آمد فراموش ناشدنی است و اکنون که استعمارگر و ایادی وطنفروش آن را دریای ازخون از هم جدا میکند چه بهتر که افغان ها در میان خود نیز به استخوان شکنی برسند. اگر احیای اردوی مزدور، بوجود آوردن “داوطلبان”، “ملیشه” و . . . طرق ظاهری این کوشش را میسازد، خریدن عناصر بی وجدان و شرف باخته ای که در خفا خون برادران هموطن خود را به مشتی پول و یا تعدادی سلاح بفروش می رساند راه پنهانی این تلاش اهریمنانه است. درین میان عده ای از عناصر تارخ زده اند که موجودیت ننگین خود را در امحای جدی رقبای سیاسی خود می بینند. شعار “تصفیه مخالفین قبل از اخراج روس” را بلند میکند و برای فریب مردم به اغواگری و تهمت زنی علیه نیرو های مجاهد ملی مشغول اند. این سیاست بدنام در طی یک دو سال اخیر آنچنان ابعاد وحشتناکی بخود گرفته است که فقط “قانون جنگل” را بر مناسبات میان نیروهای مقاومت ملی حاکم ساخته است. قوی ضعیف را نابود میکند و دلیل آن هم قوت جنایتکار و ضعف مجنی علیه است و دلایل ارائه شده نیز اکثر اتهام کفر و الحاد بر جانب ضعیف است و بدینصورت این سیاست خائنانه اولأ در میان هموطنان ما استخوان شکنی ایجاد می نماید، دوم اینکه مردم را عملأ از مبارزه و جهاد علیه روس اشغالگر باز داشته و جنگ داخلی میان نیرو های مقاومت را دامن میزند سوم اینکه مردم ما را مأیوس و بالاخره بدامن روس جنایت پیشه می اندازد و اخیرأ بر اتهامات بی بنیاد روس علیه مقاومت که “اشرار اند” و “به قتل و چور و چپاول می پردازند” صحه می گذارد. وقاحت و بی شرفی این عناصر به حدی زیاد شده است که بر این جنایات تاریخی خود فخر می ورزند و آنرا بطور علنی و رسمی درج سجل ننگین برادرکشی خود مینمایند.

اگر چه جنایات این عناصر بی وجدان علیه یک حزب و یا یک جریان فکری ـ سیاسی مقاومت نبوده و به عنوان سیاستی ننگین جزو برنامه کار آنهاست و حتی تا سرحد تصفیه عناصر تنظیم خود نیز گسترش یافته است ولی درین میان دشمنی آنها با نیرو های مقاومت ملی انقلابی بخصوص سازمان آزادی بخش مردم افغانستان (ساما) علاوه بر علل فوق در واقع همدستی و همراهی تاریخی و واقعی آنها را با استعمار روس نشان میدهد و اکثرأ بنابر مشورت روس اشغالگر و برنامه ریزی آن صورت گرفته و بدین صورت همکاری سرشت و سرنوشت میان ارتجاع و استعمار را در شرایط مشخص کشور ما که بنابر عللی به بغرنجی گرائیده بود بطور واضحی نشان میدهد.
سازمان ما از بدو تأسیس خود با صراحت اعلام نموده است که ارتجاع مردود یار و همکار استعمار روس و پایۀ اجتماعی آنرا در کشور ما میسازد و تناقض مرحله ای میان ارتجاع بومی با استعمار روس نمیتواند تطابق اهداف استراتیژیک هر دو را مانع گردد. اگر این مسئله در شرایط مشخص کشور ما تا حدودی ذهن عده ای را مشوب کرده و نمیتوانند با واقعبینی سیاسی اهمیت جنایت گستر این عناصر طفیلی و زالو را ببینند، طومار جنایت، خونریزی و برادرکشی آنها اکنون به آن حدی امتداد یافته است که دامان تمام نیروهای اصیل مقاومت ملی را گرفته است.
سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) که از بدو کودتای ننگین هفت ثور طلایه دار جنبش ضد استعماری و ضد ارتجاعی بود و افتخار بسیج، سازماندهی و ایجاد جبهات گستردۀ مقاومت ملی در سراسر کشور بوده است. سازمانی که یک جنگ علمی ـ انقلابی را هم در شهر های کلیدی و هم در روستا های دور دست سازماندهی و رهبری نموده و نقاط ضعف مقاومت را با صراحت اعلام نموده طالب وحدت ملی در مقابل استعمارگر روس و برای تداوم ظفرمند انقلاب، برای آزادی واقعی انسان تفنگ بدست افغانی بوده است، نمیتوانست کینه و نفرت استعمار و ارتجاع را بطور همزمان بر نیانگیزد. از همین جاست که تبانی علنی و مخفی میان استعمارگر روس و ارتجاع مردود بر ضد سازمان پرافتخار ما، همکاری و همسویی میان آنها از همان سال کودتا آغاز گردیده و تا امروز به اشکال مختلف ادامه دارد که ما روزی این طومار ممتد جنایت را باز خواهیم کرد.
 سازمان ما که در نبرد رویاروی با دشمن استعماری و در ایستادگی علیه حملات وحشیانه و ناجوانمردانۀ ارتجاع بر آشفته و هار صلابت و استواری بی مانند خود را به اثبات رسانیده است علی الرغم اینکه ضربات جبران ناپذیری را از مجاهد نماها و اسلام پناه های کذایی بر پیکر زخم خوردۀ خود متقبل گردیده است صرف بخاطر مصالح علیای ملی و حفظ شیرازۀ وحدت مقاومت در مقابل استعمارگر روس تا اکنون با زبان بسته برین جنایات نفرین فرستاده است. ولی اکنون که تعدی و خیانت این عناصر در تمام جبهات زبانزد جهانیان است و کوس رسوائی و تباهی شان همانند همپالۀ استعماری شان بلند آوازه. درینجا بمناسبت اولین سالگرد واقعۀ جانگداز  “کوه صافی” ملت عظیم افغانستان را به داوری می طلبیم!
اواسط سال ۱۳۶۰ عده ای از رزمجویان سازمان  آزادیبخش مردم افغانستان از کوهدامن با سران نیرو های مقاومت در کوه صافی تماس برقرار کرده و خواهان همکاری و همسویی در نبرد میهنی ضد روس شدند که از طرف آنها با خوشی پذیرفته شد. هم زمان با این، سازمان ما در کوهدامن مورد حملۀ دو جانبۀ دولت و ارتجاع مردود در منطقه قرار گرفت. ما برای قطع خونریزی و ترک مخاصمت با دیگر نیرو های مقاومت تصمیم به ترک منطقه گرفتیم و برای این منظور از سران کوه صافی خواستار موافقت ایشان مبنی بر جایگزینی در آنجا و همکاری و همسویی از آن محل گردیدیم که این تقاضا با موافقت کامل آمران وقوماندان های محل مواجه گردیده و درحضور عده ای زیاد از موسفیدان محل با سوگند مقاوله گردید. برپایۀ همین مقاوله بود که یک گروپ از رزمندگان (ساما) در اواسط سال ۱۳۶۲ به کوه صافی رفتند و در آنجا از طرف اهالی محل با هلهله و شادی بدرقه گردیدند. مردم این نزدیکی میان (ساما) و اتحاد چهار گانۀ کوه صافی را تحول بزرگی در سیاست مقاومت دانسته و آنرا در امر وحدت تمام ملت به فال نیک گرفتند. رزمندگان ما محل بود و باش خود را در مقدمه جبهه اختیار کردند و به کار و کوشش برای بهتر ساختن اوضاع کوه صافی پرداختند. برای گروپ های جهاد در دیگر تنظیم ها مشورت میدادند تا چگونه افراد خود را بهتر تنظیم نمایند، به مردم کمک میکردند، به آنها داکتر و دوا می فرستادند و در غم و شادی آنها شریک بودند تا آنجائیکه مردم به آنها لقب “فرشته” و”مجاهد اصیل” را داد و افراد ما نیز با افتخار خود را با اخلاق جهاد و مبارزه آراستند تا نمونه ای نیکو و فرزند صادق برای مردم خود باشند. در چندین عملیات بزرگ روس که نیرو های مجاهد در محاصره افتیدند اولین ندای شان برای (ساما) میرسید و اولین گروپ کمکی نیز از ساما به میدان جنگ حاضر میشد. دشمن غدار با شنیدن صدای “زنده باد سازمان آزادیبخش” در میدان جنگ برخود میلرزید و دل مجاهدان همراه وهم سرنوشت شان قوت می گرفت در چندین عملیات مشترک نیروهای مجاهد علیه پوسته های دولتی و نیرو های ارتجاعی همدست آنها در مناطق جلگه ای سازمان ما در پیشاپیش این عملیات قرار داشت و بیشترین دست آورد ها را برای جهاد بدست آورد و درین راه کادرهای ورزیده و مجاهدان بزرگ خود را از دست داد. روح شان شاد و خاطرۀ شان گرامی

           
شهید شاه محمود کادر ورزیده”ساما”           شهید عبدالمحمد(خیر محمد) کادر ورزیده”ساما”

سازمان ما در قعر زمستان کاروان های دوای خود را از مناطق دور دست به این منطقه سوق داد تا به فریاد مردم خود رسیدگی نماید و آنها را از چنگ مرض نجات دهد. پرسونل طبی سازمان محرم هر خانه و هر خانواده و مرهم گذار دل ریش مردم خود شدند. همۀ این فعالیت، همۀ این محبوبیت و همۀ این همسویی و هم آهنگی در میان مجاهدان نمیتوانست از چشم کینه توز دشمن در امان بماند. وحدت بزرگترین خطر برای اشغالگر روس است آنهم وحدت با (ساما) که میتوانست تمام مناسبات آنها را دگرگونه سازد. دست های مخفی اهریمنانه بکار افتید. در پشاور غریدن های مزدوران روس بر آمریت کوه صافی آغاز شد که با “شعله ای ها” اتحاد کرده اند. “سامایی” ها را در کوه صافی جأ داده اند، از “آزادیبخش ها” پشتیبانی میکنند. وقتی این غر و فش ها نتیجه نداد باید مزدوران روس به عمال خود در کوه صافی مستقیمأ دستور میدادند تا افراد سازمان را تصفیه نمایند. تهدید های پیهم سگان زنجیری روس مانند نجیب، کریم بها وغیره نیز که ما آنها را هرچه زود تر در همانجا تصفیه میکنیم ـ فقط چند ماه ضرورت داریم تا آنها را در همانجا قتل عام کنیم جانب دیگر این اورکستر را میساخت. بالاخره با هدیه ده ملیون کریم بهأ برای عده ای از مجاهد نما ها که در لباس اسلامیت در میان جهاد ما خزیده اند حلقۀ توطئه بسته شد. در اوایل جوزای سال ۶۲ اشخاص مذکور برای افراد سازمان ما دعوت نامه ای می فرستند که عملیات بزرگی در حال نقشه کشی است و از شما نیز خواهش میکنیم قوماندان های خود را برای مشورت و فیصله بفرستید تا پلان عملیاتی مشترکی را ترسیم نمائیم. این بهانه ای خوب بود چون در هر هفته و هر ماه در هر وقتی ممکن است این گونه دعوت برسد و ما صد ها بار در همچو جلسات فعالانه اشتراک کرده و نظر و همکاری خود را اعلام کرده ایم. قوماندان کل محل، معاون قوماندان کل و چند تن از قوماندان های گروپ ها با عشق بزرگ به میهن و انقلاب برای طرح ریزی پلان عملیاتی با شور و شوق به محل جلسه می روند. به مجرد ورود به محل جلسه از طرف “میزبانان” که در واقع عاملین روس در لباس جهاد اند خلع سلاح میشوند. اسیر شدگان که صد ها عملیات ضد روس مؤفقانه را پشت سر گذاشته و سجل درخشان مبارزاتی شان از آنها ستاره های روشن در آسمان مقاومت کبیر میهنی ساخته بود، در میان کین و نفرت مردم علیه جلادان شان و در میان نفرین مجموع مردمی که به برادران سامایی خود عشق میورزیدند، به طرف دریای پنجشیر برده می شوند تا در آنجا تیرباران و در دریا انداخته شوند تا جنایات بیکران آنها در مقابل جهاد مقدس ملی با آب دریای خروشان پنجشیر شسته شود؟!!

             
 شهید عبدالستار( قوماندان زلمی)  کادر ورزیده نظامی “ساما”            شهید سید( عبدالرسول) کادر ورزیده نظامی “ساما”  

تکامل بعدی اوضاع در کوه صافی نشان داد که سامایی ها در آنجا چه نیروی معنوی بزرگی را میساختند و چگونه چندین کوشش روس برای داخل شدن به کوه صافی توسط پیش مرگان سامایی جلوگیری و خنثی گردیده بود. هنوز چند ماهی از قتل عام سامایی ها در کرانه دریای پنجشیر نمی گذرد که مولوی عارف خاین که دستش به خون رزمندگان سامایی آلوده بود بعنوان رهنمای قوای روس علنأ دشمن را برای داخل شدن به کوه صافی همکاری و رهنمایی میکند. در ازای این خیانت کبیر ملی از طرف آمریت کوه صافی اعدام میشود. تورن فیض یکی دیگر از خائنین که در این جنایت دست داشت در وقتیکه تعدادی از روس ها را در قرارگاه خود دعوت کرده بود بعد از پذیرائی گرم از آنها توسط خود روس ها سلاخی میشود.
ــ اینگونه موارد در تاریخ خیانت ها کم نیست ـ و تعدادی هم اکنون که دیگر سامایی ها در آنجا وجود ندارد به تفرقه افگنی در میان دیگر نیرو های مقاومت مشغول اند تا به ارباب روسی خود خدمتی بهتر انجام داده باشد.
تجربه کوه صافی ـ چنانچه تجارب شش سال جنگ مقاومت ـ نشان دهندۀ این است که ارتجاع  با حماقت ذاتی و تاریخی خود راه را برای شکست مقاومت میهنی و پراگندگی آن باز کرده و میکند.
ــ ارتجاع با سرشت عقب مانده و تاریخ زدۀ خود بهترین و مطمئن ترین یار و دستیار استعمار در طول تاریخ بوده و در کشور ما نیز دین، ایمان، غیرت و آزادی خود را در مقابل پول به فروش میرساند و از این ابأ ندارد که خون برادران هموطن خود را در مقابل پول و قدرت طلبی به استعمارگر روس بفروشد.
ــ ارتجاع هیچ قول و قراری نمی شناسد؛ با سوگند خوردن ها، قرآن کردن ها و وعده خلافی ها عجز خود را از مقابلۀ رویا روی با حقایق پیشرونده باثبات میرساند.
ــ بالاخره ارتجاع در طول تاریخ ساطور خون آلود استعمار بوده و در جنگ مقاومت ما نیز هزاران تن مجاهدان راستین توسط آنها و به اراده روس نابود شده اند.
 اکنون که یکسال از فاجعۀ کوه صافی میگذرد سازمان ساما رزمنده تر، متحد تر و امیدوار تر از پیش در مقاومت کبیر میهنی و در مبارزه علیه بیداد گری های ارتجاع در سنگر گرم مبارزه ایستاده است.
شهدای عزیز کوه صافی! بخون پاک تان سوگند یاد میکنیم که تا نابودی کامل استعمار و ارتجاع و پاکی دامان میهن از لوث نجاست این دو برادر هم تنی که هزاران جوان ما را بیرحمانه در کام مرگ کشیده اند سلاح رزم خود را بر زمین نمی گذاریم. انتقام شما شهدای عزیز و بزرگوار و انتقام ملت زخم خوردۀ ما فقط با نابودی کامل ستم ملی و اجتماعی امکان پذیر است و عهد و وفای ما با شما تا سرزمین آزادی.

•••

منبع خورشید

     
                                                                         اهدا به مجید شهید  و
                                                                           چهارمین سالگرد شهادتش

 

در سحر گاه شب  دیجـور بـاز                  می سرایم قصه ای باسوز و ساز
قصه ای از نـاله وغوغای من                   بـــر زمین   بشکستن  مینای  مـن
سر گذشت رزم وسودای مجید                کـز شمــــــال  کشورم   آمد   پدید
سالها در ظلمت  کــام   نهنگ                 در ستیز و خشم بُـد همچون پلنگ
گــاه مـرهم بر دل ریشی زده                  راه بــــر اغیـار بـــد  کیشی  زده
کوه وصحرای وطن مأوای او                     ژنــده  پــوشان وطــن  لیلای  او
روستائی  زادگــان  پر  محن                    روشنائی زادگـــان  شعلــــه  زن
بر طواف فکر او پروانه وار                        وزصلایش همچـو “بابا ” استوار
بارنسل درد  در دامان داشت                  همچو موج او خانه درطوفان داشت
اونگین حلقـۀ  احـرار  بـــود                     دیده اش  همچون شفق  بیدار بود
                     سیر او عشق است کی افسانه شد
                     کی خمستانش  تهی  پیمانه  شد
سالها دیوانـه ای ضحـاک خوی               پر شقاوت، بیخرد،هنگامه جوی
برفگنده مــار بر بازوی خویش                 مست از افسانۀ جادوی خویش
عشق او با اژدهایی از “شمـال”            همرهانش چند کوری بی خیال
اژدهــا  در آستینش خفته   بـود             در بغل در دانه هایی سفته  بود
چون بنا کرد عشق وسودای دگر             پای  بند  دام  و  رویایی  دگـر
اژدهــا ، دردانـه هـا بـا مـارهـا               جملگی شد  قاتـل” سردار” ها
عشق چون نفرت بزاید خون شود           نظم عالم جمله دیگرگون شود
نظم قیصر جملـه نــــابـودی بــود             ناز و پردازش همه سودی بود
ارمغانش خون و خاکستر بـــــود             پایه هــایش شحنه و افسر بـود
فـعلـه وبرزیگـر و روشن ضمیر                 این همه ساقط ز تاریخ و مسیر
                     ازدواج   مار  با  دیوانه    شد
                     کاین  جهان واژگون سامانه شد
دور دور قتل  نمـرودی بـــود                     صحن کابلشهر ما دودی بود
“خلق” دارد کین مردم درعمل                  “پرچم”  تسلیم دارد   در بغل
پرچمش آدم  کش تزویر  بــود                   بندگی روس در  تدبیر  بود
بـاز کوهستان هـری و  نیمروز                   هم  بدخشان و کنر آتش فروز
کـل سلاح رزم و آزادی بـدوش                   دره ها ازعشق پرجوش وخروش
او صدای عشق و بی رنگی کشید             او چو (ساما) نقش یکرنگی کشید
او زکثرت راه وحدت بــر گـزید                    او به ظلمت منبع   خورشید  دیـد
او تمنـــای  دل   عـشاق  گـشت              هر دلی از بهر او مشتاق گشت
لیک دست    نـابکــار  اهــرمن                  گلبن  امید   مــا  را  راهـــزن
تیرناکس بر دل پـرخون نشست                 جملگی در سوگ او محزون نشست
                    از دل تــاریخ رفت افسانـــه شد
                    کی تمـنایش زمــا  بیگانـه  شد.
                                     •••

                  ورک شهید

 

          ( د آزادۍ ستر شاعر ، د  زمــاني فریــاد ، خپل
          دا شعر  د مجید شهید د څلورم تلین په مناسبت 
           مـوږ تـه هدیـه کــړی چۍ موږ یی بی له
           تصرفه پرته په ډیر ویاړ خپروو”  ﮬ . ت” )

 

د لاله د زړه ژړا کښې دې پیدا کړم؟                  که د سوي زړه غوغا کښې دې پیدا کړم؟
چه غوټی د ګلو سپړي نسیم چرته                   د هغه نسیم په خوا کښې دې پیدا کړم؟
په مشعل چې پتنګان سوځي ځانونه                 د هغه مشعل رڼا کښې دې پیدا کړم؟
په خندا چې قربانۍ ته خپل روان وي                 د هغه خولې په خندا کښې دې پیدا کړم؟
چه ظالم ښکاري ویشتلی په زړگي وي              د هغه بلبل نوا کښې دې پیدا کړم ؟
چه په ناز ، ناز غوټۍ جوړه کړي مسکا ته            د هغې وږمیې مسکا کښې دې پیدا کړم؟
چه سنګر د قربانۍ کښې خپل نڅیږي               د هغه سرمست نڅا کښې دې پیدا کړم؟
چه د اوښکو رودبار ئې ځي د سترګو                 د هغو اوښکو دریا کښې دې پیدا کړم؟
چه ئې سترګې د شهلا نرګس په شان وي        هغه سترګو په شهلا کښې دې پیدا کړم؟
چه د ځان خپلو سیځلو ته پخیږي                      د هغه پتنګ پخا کښې دې پیدا کړم ؟
چه ئی مینه انتها کښۍ انتها شي                  هغې مینې انتها کښې دې پیدا کړم ؟
د غلیم پر سر چې تندر د بریښنا شي               هغه تندر د بریښنا کښې دې پیدا کړم؟
چه  ئی سور شفق د غم فضا ته ژاړي               د هغه شفق فضا کښې دې پیدا کړم ؟
د سبا سترګه چه وخیږي آسمان کښې             هغه سترګې د سبا کښې دې پیدا کړم ؟
که ظالمه خانتما ئې بندي کړې                        چې زندان ، د خانتما کښې دې پیدا کړم ؟
چې زخمیان د خپل زخمونو تماشا کړي              د زخمونو تماشا کښې دې پیدا کړم؟
زیبا رنګ د زرغونې کاسې چې ښکاري               زرغونې کاسه زیبا کښې دې پیدا کړم؟
چه رپیږي د ژړا په زلزلو کښې                         د دیې سترګو په رپا کښې دې پیدا کړم؟
هغه بڼ چه خوشنما ښکاري جهان کښې          هغه بڼ په خوشنما کښې دې پیدا کړم؟
هغه ساز هغه سرود چې دلربا وي                   هغه ساز په دلربا کښې دې پیدا کړم؟
آزادي د ناوې سرو بڼو بڼو کښې                      د هغې بڼو جفا کښې دې پیدا کړم؟
هغه رقص چې شهادت سره آشنا وي              د مغرور مرګ په خپا کښې دې پیدا کړم؟
هغه زړه چې د رازونو تجلا وي                         هغه زړه په تجلا کښې دې پیدا کړم؟
هغه حسن چې دنیا کښې مثال نشته             هغه حسن په دنیا کښې پیدا کړم؟
د انوارو ترجمانه چې رویا وي                           د انوارو په رویاء کښې دې پیدا کړم؟
تمنا چه د ژوندون نیکمرغي غواړي                    د ژوند هغه تمنا کښې دې پیدا کړم؟
که په جاله کښې ساتلی خپل عنقائې             چې په جاله د عنقا کښې دې پیدا کړم؟
که د وریځو په قبا کښی ئی اسمان کي            چه د وریځو په قبا کښې دې پیدا کړم؟
سکندر سره تللې تاریکۍ ته                          چه  د خضر رهنما کښی دی پیدا کړم؟
مشغولا د زخمي زړونو کښې که ته یې             چه د هغو مشغولا کښې دې پیدا کړم؟
که ځنګل کښې یې د لړو په ردا کښی              چې د لړو په ردا کښې دې پیدا کړم؟
که په څاه کښې د یوسف سره کنعان کښې      چې کنعان کښې هغه څاه کښې دې پیدا کړم؟
که د سرو جامو حنا رنګ پسې ګرځي               چې په سور رنګ د حنا کښې دې پیدا کړم؟
که سیل بین اتشکده کښې د ترسائې              چې د اور خونې ترسا کښې دې پیدا کړم؟
چې سلا وي په فنا د ځان بقاء کښې                د بقا دغه سلا کښې دې پیدا کړم؟
چې شرف یې د حیا د مرگ ته (. . .)  وي          د شرف هغې حیا کښې دې پیدا کړم؟
چې د خلکو وینې چښلې دی اغا وي                 په زندان د دې اغا کښې دې پیدا کړم؟
چه نغمه ئې د بقا د ژوندانه وي                        دې نغمې د ژوند بقا کښې دې پیدا کړم؟
 د اسرار د سوز ندا چه یي شپیلۍ  کښې          د شپیلی هغه ندا کښې دې پیدا کړم؟
بینوا ماشوم د آه د زړه په تل کښې                    زړه په تل د بینوا کښې دې پیدا کړم؟
که مجنون د ازادی د ژوندون ته یې                    چې په زلفو د لیلی کښې دې پیدا کړم؟
چه ګواښونه ئی ادعا د خونریزۍ کړي                دې ګواښونو ادعا کښې دې پیدا کړم؟
انسانان چه خوری بلاوی نه  مړیږي                   چې په نس د دوی بلا کښې دې پیدا کړم؟
چې مقصد یې د مضمون ټول قتل عام دی           په عنوان د دې انشاء کښې دې پیدا کړم؟
چې د حسن فرشتې دې د جهان وي                د هغوی ناز و اداء کښې دې پیدا کړم؟
چې سپیره مخونه وچې شونډې ګرځي               د هغوی په واویلا کښې دې پیدا کړم؟
قتل عام ته چې حیرانه کربلا شوه                     زموږ خپله کربلا کښې دې پیدا کړم؟
خرابات اتشکده کښې پیدا نه شوې                    د زاهد په مصلا کښې دې پیدا کړم؟
نه په دیر نه په مغان کښز را څرګند شوی            په مسجد د کوم ملا کښې دې پیدا کړم؟
ډوبوي چې توفانونه کښتۍ نه شي                   دې کښتۍ د ناخدا کښۍ دې پیدا کړم؟
چې ښکلا ئې په تمام جهان کښې نشته            په هغې ښکلې ښکلا کښې دې پیدا کړم؟
چې تقوی ئې د عظمت ده ثنا خوانه                   د عظمت هغې تقوی کښې دې پیدا کړم؟
لامبوزنه که لامبو وهـﺊ دلتا کښې                     د کوم بحر په دلتا کښې دې پیدا کړم؟
چه خلوت او انزوائې د ژوند راز دی                      په خلوت که انزوا کښې دې پیدا کړم؟
که عروۃ الوثقی لمن کښی نغښتې                   چې په عروۃالوثقی کښې دې پیدا کړم؟
د گل پاڼو کښی د مخ ضیاء چې نه وي               د هماغه مخ ضیاء کښې دې پیدا کړم؟
ستا ګناه خو رژیدلې ده معصوم یې                    که آشنا تحت الثراء کښې دې پیدا کړم؟
عندلیب زړه کښې د ګل اغزي چه خس وي         د هغه د زړه څړیکا کښی دی پیدا کړم؟
چه زغیږي د وطن په جرم ئی غو کښی              د هغو غوښو زغا کښې دې پیدا کړم؟
که می دوه سترګی ړندی درته ښکاریږي            په بینا سترګو د چا کښې دې پیدا کړم؟
چې په سترګو کښې جهان شی پټولی             د هغو سترګو په غلا کښې دې پیدا کړم؟
چه توکل ئی(. . )   د ژوند همت وی                 د ژوند هغه (. . ) کښی دی پیدا کړم؟
چه رجایی د ژوند مړاوې غوټۍ سپړي                د هغې غوټۍ رجا کښۍ دې پیدا کړم؟
چه همسنګ د استغناء یی لیدی نه شي           پدې هسی استغنا کښې دې پیدا کړم؟
چه مې ( . . .)هم درمل د زخمی زړونو              د درمل دغې دوا کښې دې پیدا کړم؟

چې خطائې رنځ (ویسا ) ئې راستي ده           په خطا کښې نه (ویسا) کښی دی پیدا کړم؟
اعتلا چې ئی د ژوند زیب و زینت ده                د ژوند دغه اعتلا کښی دې پیدا کړم؟
د کوهسار د ابشارونو زمزمو کښې                 زمزمو (.. .) کښی دی پیدا کړم؟
د غمجن زړګي د ټول عمر سودا کښې            د لاسه باندې سودا کښې دې پیدا کړم؟
چې آشوب کښې توفانونه دبیدیا شي             د اشوب هغې بیدیا کښې دې پیدا کړم؟
که خوړلی اژدها تورې بلائې                          چې په نس د اژدها کښی دې پیدا کړم؟
معما د ژوندانه ته دې حیران یم                     حل د کومې معما کښې دې پیدا کړم؟
کړم پوښتنه ستا د غم ښادۍ محفل کښې      د غمجنو زړو خندا کښې دې پیدا کړم؟
چه نشه کښې پلوشې په تماشه شي           د ساقی هغې مینا کښې دې پیدا کړم؟
انګولا چه غم خانه کښې هنګامه ده               غم خانې په انګولا کښې دیې پیدا کړم؟
سرنوشت د ماجرا چه معلوم ندی                 په نام ګومه ماجرا کښې دیې پیدا کړم؟
د نیکمرغۍ په وزرونو کښی د پاسه              که په سیوري د هما کښې دې پیدا کړم؟
سرابونه چه شرمیږي د ځلا نه                     په هغې ښکلې ځلا کښې دې پیدا کړم؟
چه بهائی بی بها ده (په) ژوندون کښې        د ژوندون هغې بها کښې دې پیدا کړم؟
د وطن د مور حیا نه چه ځان جار کړي           د وطن د مور حیا کښې دې پیدا کړم ؟
د موسی امسا خوړلي ښاماران دي             د هغه ، هغې امسا کښی دې پیدا کړم؟
آزادیۍ کښی چه وفا د قربانۍ وي              قربانۍ هغې وفا کښې دې پیدا کړم؟
په ریښتنی چه مین په نام و ننګ وي            نام و ننګ هغې رښتیا کښې دې پیدا کړم؟
په دښمن چه استیلا غواړی سنګر کښی      د سنګر په استیلا کښې دې پیدا کړم؟
چې دانا وی زړ ئې ډک د معرفت وي             په دننه  زړه دانا کښې دې پیدا کړم؟
د مستانو د صهبا په پیمانو کښې                زه د هغو په صهبا کښې دی پیدا کړم؟
چه شمله ئې کښته نه شوه په سنګر کښی    د هغی شملی (صفا) کښې دې پیدا کړم؟
د یما د تمدن په پلوشو کښې                      پرمختګ د آریانا کښې دې پیدا کړم؟
د سوما د محفلونو په مستۍ کښې              محفلونو د سوما کښې دې پیدا کړم؟
که دعا دپاره تلل و مدینې ته                       چې روضه د مصطفی(ص) کښې دې پیدا کړم؟
ستا لټون که مدینه کعبه کښې وکړم؟            په مروه که صفا کښې دې پیدا کړم؟
که ناحق په تومت رنګ ثاني یوسف ئیې           چه دربار د زلیخا کښې دې پیدا کړم؟
د خشوع په حمد ته که موندل کیږی              کوم یو حمد او ثنا کښې دې پیدا کړم؟
ګرانه وروره کومی غیږ کښې غلی شوی        د ابۍ که د دادا کښی پیدا کړم؟
شوی زرګی رجال الغیب موندل دي ګران دي     په ښارونوکه صحرا کښې دی پیدا کړم؟
حق حیران یم سرګردان درپسی ګرځم             په اسیا که افریقا کښې دې پیدا کړم؟
د زړه وینی خپلې خورم پیدا مې نکړﺉ             په یوروپ که امریکا کښې دې پیدا کړم؟
تا د مځکی په سر زه لیدلی نه شم                په موجونو د هوا کښی دی پیدا کړم؟
د بابا د تورې شرنګ له ننګه ډک دی               شرنګ د تور مې د بابا کښی دې پیدا کړم؟
سور سنګر دی چک د وینو سرو لمبو دی          د سرو وینو په لمبا کښې دې پیدا کړم؟
دآزاد ملت څیره تا رسم کړې                        د آزاد انسان سیما کښې دې پیدا کړم؟
استعمار د روس کلا قلف دې مات کړی           ازادی د زړه کلا کښې دې پیدا کړم؟
د ازاد ژوندي ملت خپل ته شهید ئې               د ملت زړه مافیها کښی دی پیدا کړم؟
د تاریخ د آزادۍ په قافلو کښی                     د ازاد جرس شرنګا کښې دې پیدا کړم؟
ته سمبول د آزادۍ د خپل ملت ئی               د جاوید ژوند په سما کښی دې پیدا کړم؟
ستا آرزو ز موږ د ټول ملت آرزو ده                  آرزو خپلی بی بها کښی دې پیدا کړم؟
فرشتی چه چاته را په مرحبا شي                د هغوی په مرحبا کښې دې پیدا کړم؟
کړم پیدا دې د بلبلو په چغار کښې               که د زرکو په چغا کښی دې پیدا کړم؟
چه تعبیر کښې ئی تفسیر د احتوا شې        د تفسیر په احتوا کښې دې پیدا کړم؟
هیولا چې جوړه کړی سره ښامار ده            زه په دغه هیولا کښې دې پیدا کړم؟
د وطن بڼ تالا کړیدی روسانو                     په لاڅی بڼ او تالا کښې دې پیدا کړم؟
روس راوستی چه وبا مرض په موږ دی          په منګلو د وبا کښې دې پیدا کړم؟
کودتا چه د شپی وکړه په کابل کښې         دې غلاجنی کودتا کښې دې پیدا کړم؟
که روسانو تښتولی خپل وطن ته                په مسکو که بخارا کښې دې پیدا کړم؟
د وارسا سړی خورو که ئې خوړلی             چې په پته په وارسا کښی دې پیدا کړم؟
کمانډو د کیوبا که ئې وژلی                      په لټون چې کیوبا کښې دې پیدا کړم؟
که خونریز ګوریلایانو سوزولی                     چه د تن ذری هوا کښی دې پیدا کړم ؟
د فرعون روس په بم کښی والوتلی            کوه طور که په سینا کښی دی پیدا کړم؟
د ټـینکونو د چینونو په پرو کښی                د روسۍ بلا په تا کښی دی پیدا کړم؟
په غړمبار کښی د جیتانو د بمونو               د بمونو په غړمبا کښې دې پیدا کړم؟
به ډزا کښی د توپونو مشینګنو                  د توپونو په ډزا کښې دې پیدا کړم؟
په سنګر کښی په بم والوتی اسمان ته          د اسمان په کومه خوا کښې دې پیدا کړم؟
د بم په سرو شغلو کښی ته یوه شغله شوی     د موسی د طور رڼا کښې دې پیدا کړم؟
تری تم شوی هیڅ نشان دی معلوم نشته         د دنیا په مخ که شا کښی دې پیدا کړم؟
د انوارو تجلا سپینه مرغی شوی                  پاس به عرش معلا کښې دې پیدا کړم؟
د زړه غږ می د هاتف د غږ سره شه           ورک شهیده ! زړه زما کښې دې پیدا کړم؟
د بدن زری دی چورلي په وطن کښې          د بقا د ژوند غنا کښې دې پیدا کړم؟
د بدن ذری به ستا زه په مستی کړم ؟         چه ژوندۍ ذری به سا کښې دې بیدا کړم؟
                                                                                                (تمام)

ای شهیده بی کفنه تانه جار شم
ای شهیده بی مدفنه تا نه جار شم
د روس بم وسوځولې ته ایرې شوی
ای بقاء د خپل وطنه تانه جار شم

•••

اخبار

در سرزمینی که بزرگترین و مهیب ترین جنایت عصر در بستر زمان در آنجا شکل می گیرد و هرنقطۀ از نقاط آن به حمامی از خون ، تنوری از آتش مبدل شده و هرلحظۀ از زمان در بطن خود خبری دارد جانگداز و غرور آفرین. و از جانب دیگر گستردگی و پهنای جنگی آن توأم با پراگندگی از کران تا کران کشور را فرا گرفته و هرسنگی سنگری شده است و هر انسان معذب و دربند آن ، ناگزیر است خود گلیم خویش را از آب کشد و جسدی از یارانش را به سایه کشد ، کجا قادر خواهد بود تا از وضع همسایه بفهمد و بر سوک شهیدش ماتم گیرد تا چه رسد به آنکه به مددش بشتابد. تهیه و انتخاب اخبار و تشخیص سره از ناسره و آنهم در فاصله زمانی معینی که خواننده در انتظارش هست اگر نگوییم ناممکن است بس دشوار می باشد. لذا اگردر بخش خبری قسمتی از اخبار را وقایع قبل از ماه جوزا تشکیل میدهد مطمئن ایم خوانندگان محترم ما این نقیصه را بر ما می بخشایند.

*- نیمروز :
اخیرأ نیروهای دست نشانده روس با کشف و استفاده از اطلاعات حاصله به وسیلۀ شبکه های جاسوسی خویش در ولایت نیمروز ، عملیات وسیع سرکوبگرانه ای را به کمک ارتش روس در ولسوالی چاربرجک ولایت نیمروز روی دست گرفتند.
به تاریخ ۷ / ۱ / ۱۳۶۳ در ساعت ده و نیم قبل از ظهر در نواحی قریه رودین در ولسوالی چاربرجک ، نبرد بین مجاهدین جبهه نیمروز و اشغالگران روسی در گرفت و تا ساعت پنج و نیم بعد از ظهر ادامه یافت. درین نبرد هفت ساعته از نیرو های دشمن پنج نفر کشته شده ، ده نفر زخمی و سه نفر به اسارت مجاهدین در آمدند. در مقابل یکتن از مجاهدین جانباز این جبهه به نام فیض الله از ناحیه صورت زخمی گردید.
قوای مزدور روسی که از شکست غمبار جنگ تاریخی ۷ – ۱ – ۱۳۶۳ سخت برآشفته بودند ، خواستند با حرکت سست پایۀ دیگر جبران حقارت جنگ گذشته را بنمایند.
اینبار جنگ به تاریخ ۱۱ – ۱ – ۶۳ آغاز گردید. دشمن پیش از پیش در چندین نقطه قوای خود را که با آتش تانک حمایت می شد ، پیاده نمود. رژیم به این گمان که مجاهدین را در چندین نقطه محاصره نموده است ، حملات وحشیانۀ خویش را آغاز می نماید. مجاهدین نیز به مقابله و دفاع می پردازد. نبرد سختی از ساعت هفت و نیم تا ساعت دو بعد از ظهر در روستا های ( پده گی گلجان ، چهل مریز ، خاکی ، جان بیک و نیل ) ادامه داشت طرفین از اتش سلاح سبک و سنگین استفاده نمودند ، باز هم نیروهای رژیم پا به فرار گذاشتند که نیروهای مجاهد تا چهار برجک بعد از ظهر به تعقیب نیروهای متجاوز جنگ را ادامه دادند تا همه روستاهای متذکره از وجود نیروهای دشمن پاکسازی گردید. درین جنگ رژیم شش عراده تانک زره دار و چهار صد نفر نیروی پیاده  مجهز به موشک های سبک درین منطقه بکار گرفته بود. از تلفات وارده بر دشمن اطلاع دقیق در دست نیست اما در مقابل یکتن از مجاهدین بنام عبدالله بر اثر ترکش خمپاره مجروح گردید.
*/ درنیمه دوم ماه ثور سال جاری دو بار پایگاه های مجاهدین جبهه نیمروز در ولسوالی چهاربرجک مورد بمباردمان هوائی قوای اشغالگر قرار گرفت. دشمن با استفاده از یک فروند میگ مناطق چهل مریو و قلعه پادچا را مورد حمله قرار داد و با انداختن بمب های پنجصد کیلویی آسیب های فراوانی به کشتزار های مردم منطقه وارد آورد. که دو دانه ازین بمب های پنجصد کیلوئی منفجر نشد. ولی به هیچکس از مجاهدین و اهالی منطقه آسیبی وارد نگردید.
*/ در اوائل جوزا یکتن از جواسیس دولت که فقط دوماه قبل ظاهرأ اجیر گردیده بود ، خود را به پایگاه مجاهدین رسانده و چنین وانمود کرد که گویا وی برای کمک به مجاهدین آمده است. ولی بعد از تحقیقات دقیق معلوم گردید که وی به منظور کسب اعتماد جبهه این عمل را انجام نموده است تا بعد بتواند در درون جبهه به ترور مسئولین فعال جبهه و از جمله قوماندان عمومی جبهه بپردازد.
همچنان او لست عده ای از جواسیس دیگر “خاد” را که در کشور ایران در میان مهاجرین و مجاهدین فعالیت داشتند به دست داد. تحقیقات در مورد موصوف به مولاداد افغان هنوز جریان دارد.
*/ بتاریخ ۱۷. ۳ .۱۳۶۳ دو نفر از اعضای مخفی “خاد” که دارای پوشش محلی بودند برای کسب اطلاعات شبانه وارد منطقۀ آزاد شدۀ مجاهدین جبهه نیمروز شدند که توسط چریک های هوشیار جبهه دستگیر گردیدند. آنها تا کنون تحت بازجویی قرار دارند.

*/ فراه :
در اواخر ماه ثور سال جاری قوماندان امنیه فراه با دو نفر دیگر از جاسوسان رژیم مزدور ، در دو کیلومتری مرکز شهر فراه بدست یک گروپ از مجاهدین افتید. در حالیکه با این سه نفر یک نفر دیگر بنام شاه محمود که ظاهرأ مجاهد بوده است دستگیر گردید.  از نزد اسیر شده گان یک و نیم ملیون افغانی و شش میل سلاح به غنیمت گرفته شد.
قرار معلوم این اموال را برای کسانیکه میخواستند رابطه دولتی بگیرند انتقال داده میشد. هم اکنون قضیه تحت تحقیق است و تعداد زیادی از جواسیس دیگر را که در بین مجاهدین فعالیت داشتند نیز معرفی نمودند.
*/ در اوایل برج ثور مجاهدین ” جبهه فراه” که در پایگاه خود واقع در قریه ” نوده” ولایت فراه می باشد ، محاصره گردیدند. مجاهدین در صبحگاه با اطلاع ازین وضعیت سنگربندی نموده و جنگ آغاز گردید. رژیم و بادارانش که درین عملیات ده ها تانک و زره پوش بکار گرفته بود ، هرقدر کوشید تا وارد قریۀ مذکور گردد ، موفق نگردید. تا اینکه در ساعت دو بعد از ظهر وادار به عقب نشینی گردید. درین نبرد سخت ۲۲ نفر از قوای دولتی و روسی کشته شدند. در مقابل یکتن از مجاهدین بنام غلام حیدر از ناحیه کمر زخمی گردید.
چند روز بعد ازین واقعه ، همین قریه نوده مورد حملۀ طیارات دشمن قرار گرفت که دو نفر از اهالی بی دفاع قریه زخمی گردیدند.
*/ بتاریخ هفت ثور شهر فراه و بخصوص مرکز “خاد” مورد حملۀ آتش هاوان مجاهدین فراه که از چند جبهه متشکل بود قرار گرفت. درین نبرد لااقل یکتن از صاحب منصبان دولتی کشته شده است.
*/ اندخوی:
کاروان روسی- دولتی که متشکل از چهار عراده موتر نفر بود بتاریخ ۲۵ حوت ۱۳۶۲ از ولایت شبرغان به طرف اندخوی در حرکت بود. مجاهدین آزادیخواه منطقه مذکور که از حرکت کاروان آگاهی یافته بودند ، در قسمت زیارت شاه مردان سنگر گرفته و زد و خورد آغاز می یابد. درین زد و خورد سه ساعته یک عراده تانک و ۳۳ نفر از قوای روسی – کارملی ، منهدم و کشته شده و یک عدۀ دیگر نیز زخمی گردیدند.
درین درگیری یکتن از آزادیخواهان بنام عبدالسلام ولد محمد قل جام شهادت نوشید. روحش شاد و یادش گرامی.
*/ بتاریخ سه حمل ۱۳۶۳ مجاهدین آزادیخواه اندخوی شبانه بالای یک پوسته دولتی حمله ور می شوند ، در نتیجه قوماندان پوسته دولتی بنام امیر ولد بابه با دوتن از سرسپردگان دولت به قتل رسیدند و هفت تن زخمی شدند. از جانب مجاهدین یک نفر جراحت خفیفی برداشت.
# # #

تهنیت
تلاش پرخروش ” جوانان ” سازمان آزادیبخش مردم افغانستان را که موفق به گشودن سنگر نوین مبارزاتی – نشریه ” ندای جوانان ” – علیه سوسیال امپریالیسم روس و مزدوران بی مقدارش ” پرچم و خلق ” شده اند به ایشان تبریک گفته امید واریم در این سنگر نیز بتوانند وظایف مبارزاتی خود را به طور شایسته انجام داده ” ندای ” آنان با فریاد های خشماگین مجموع جوانان این میهن یکجا ، قلب دشمنان حال و آیندۀ مردم ما را پاره کند.
# # #

تذکر
از اینکه در شماره حاضر موفق نشدیم تا دنباله مقاله ” تسلیم طلبی ” و ” نامه های وارده ” را به علت حجم مطالب به نشر بسپاریم ، امیدواریم معذرت ما مورد قبول خوانندگان ارجمند قرار گیرد.
  
  
# # #

   صفحاتی از ” ندای آزادی ” برای چاپ و نشر مضامین و اشعار و سائر آفرینش های انقلابی نویسندگان و شعرای متعهد و میهن دوست باز است. انتقادات و نظریات اصلاحی را با رعـایت اصل امـانتداری مطبوعاتی درین نامه منتشر می کند. به امید همکاری های مترقی و الهامبخش شما !

                 
قیمت یک شماره
ده افغانی

        شعار های پا ورقی این شماره: 
  ۱/    استعمار پشتوانه ارتجاع ، ارتجاع پایه استعمار !
  ۲ /   نابودی امپریالیسم روس و سگان نواله خور آن حتمی است !
  ۳ /   راه ، اندیشه و سازمان مجید پیروز است !
  ۴ /   یا مرگ یا آزادی !