دوره دوم

دوره دوم شماره ششم و هفتم

تسلیم طلبی در قلمرو مبارزه و بقاء
(به ادامه شماره یکم و دوم)

۱ــ پیوند با گذشـته:
” انسان خود آگاهی است”. اشکال مختلف مبارزه وستیزه انسان درقلمرو های گوناگون با مبارزه میان خود آگاهی و از خود بیگانگی توأم بوده است. حاکمان محکوم شده در جریان دگرگونی ذاتی و عینی شان، با مجموع کتله های انسانی در حول وحوش خود هم هویت میشوند، ذات خود بمثابه انسان را که از زنگار ازخود بیگانگی  تیره گشته بود در روشنائی موقعیت  جدید خود که آیینه تمام قد اجتماعی است درمییابند. وهنگامیکه از مرز ذات خود با اوصاف دیگری پیوند بخورند، دوباره در موقعیت کلی از خود بیگانگی قرار میگیرند،منتها در ازخود بیگانگی محکومیت که با از خود بیگانگی حاکمیت فقط از نگاه شکلی درتضاد است، اگر چه در محتوای آن ــ بمعنی از خود بیگانگی ــ تفاوتی نیست.
محکومان حاکم شده نیز آنگاهی  دوباره به قلمرو ازخود بیگانگی قدم میگذارند که در موقعیت جدید خود  ــ موقعیت حاکمیت ــ  به جای تلاش وستیزه برای از بین بردن حاکمیت ومحکومیت در کلیت آن در تحکیم حاکمیت خود ومحکومیت دیگران بکوشند و تازه فاجعه غم انگیز از آنجا آغاز میشود که وسایل جای اهداف را بگیرند ومشتی طفیلی و فرصت طلب در پناه از خود بیگانگی جبری و مؤقتی، برج و باروی پاسداری از آنرا برافرازند.
تسلیم طلبی به معنی نوعی از خودبیگانگی در درازای تاریخ با اشکال گوناگون وبنابرعوامل متعدد بوجود آمده است و  هر قدر جامعه انسانی به پیچیدگی گرائیده است و هر اندازه این جامعه  بنابر پیشرفت دانش بشری و ابزار و وسایل زندگی به هم نزدیک شده است ومناسبات گسترده ” جهان وطنی ” بر مراودات و ارتباطات انسانی چیره گشته، اشکال ، عوامل و ابعاد ستیزه و تسلیم نیز پهنا وتنوع بیشتری کسب کرده است که ما شمه ای از آن را درمبحث گذشته یاد آور شدیم.

٢ ــ  سازمان پیشتاز ، موقعیت و وظیفۀ تاریخی آن:
استعمار ــ چه کهن و چه نوین ــ بمفهوم نفی کننده تاریخ ملتها ، سد کننده  تکامل اجتماعات بشری، مسخ کننده هویت فرهنگی انسانها، مدافع  بدترین و فجیع ترین انواع  بهره کشی، ظلم، تعدی ومناسبات غیرعادلانه میان انسانهاست ونتیجتاً بدترین نوع ازخود بیگانگی را با خود به همراه دارد. ولی شورش وستیزه علیه استعمار نیز در درازای تاریخ  هیچگاهی از موضع یگانه و با انگیزه یگانه نبوده است. از همینجاست که محکومان حاکم شده اکثراً خود در تناقض با حاکم استعماری شیوه ها خصال ومناسبات استعماری را در جامۀ دیگری عرضه میکنند و این توهم را درمخیله ارباب نظر برمی انگیزند که حاکمیت ومحکومیت جزئی از ناموس زندگی و لازمه اجتماعات بشری است وغرامت ازلی است که اولاد آدم در ازای دو گندم به ندامت میپردازد.
در عصریکه کتله های عظیم ” سراپا برهنه وحرمان کشیده ”  قــــرن بـپـا خاسته انــــــــد تا ” فلک را سقف بشکافند و طرح نو دراندازند” ، طرحی که در آن نه ازخود بیگانگی طبیعی ونه ازخود بیگانگی اجتماعی محلی از اعراب داشته باشد. موضع یک سازمان پیشتاز در برابر استعمار ماهیتاً این است که بعنوان نماینده فکری ــ سیاسی این کتله های عظیم تاریخ ساز که بار پیشرفت وترقی را در جریان تاریخ بردوش توانای خود دارند وهویت فرهنگی پیشرونده انسان دربند و زنجیر گسل را نمایش میدهند، در تناقض آشتی ناپذیر با استعمارگر و استثمارگر بومی قرار میگیرد. یک سازمان پیشتاز صرفاً نه برای قدرت و حاکمیت ، بلکه اساساً برای دگرگونی های فراگیر و بنیادی می ستیزد.  مبارزه برای رسیدن به قدرت وحاکمیت فقط تا آنحدی میتواند مشروع و موجه باشد که راه را برای خود آگاهی انسانی ــ بمفهوم ساختن آگاهانه تاریخ ــ باز نماید، تاریخی  که درآن دیگر استعمار نتواند ملت های گسترده را به نام اشاعه ” تمدن ” ،  “پیشرفت” ، ” سوسیالیسم ” وغیره از تب و تلاش خود این انسانها برای رسیدن به تمدن وپیشرفت واقعی برای به دست آوردن رفاه اجتماعی در چهارچوب ارزشهای مادی و معنوی جامعۀ خود باز دارد.
یک سازمان پیشتاز در مجموع جامعه درموضع دفاع از گروه ها و لایه های اجتماعی فرودست، به افکار ، سیاستها و اشکال مشخص سازماندهی نیاز دارد که بدون آن نمیتواند ” نظامات کهن ” را که اکنون در پناه استعمار نوین به بازی خود مشغول است ، برهم ریزد و ” طرح نو دراندازد”. این سازمان چنانچه در مناسبات درونمرزی خود از آزادی وطن و هموطن دفاع میکند، در مناسبات برونمرزی خود نمیتواند سرنوشت خود را در گرو آن نیروهایی بگذارد که یا آزادی ملتها را لگدمال میکنند و یا انسان های آزادۀ هموطن خود را درغُل و زنجیر دارند.
“ولی انسانها تاریخ خود را مطابق دلخواه خود نمیسازند، بلکه بنابر آن شرایط و اوضاع از گذشته به میراث رسیده ایکه اکنون بر ما حاکم است بنایش میکنند.” بناءً سازمان پیشتاز وظیفه دارد موقعیت خود را در رابطه به این اوضاع واقعی درک کند ودر پی تحقق آرمانهای خود برآید. طرح موقعیت تاریخی و انقلابی بدون درنظرداشت اوضاع وشرایط واقعی حاکم بر جامعه ( آرمانگرایی بی پایه ) انسان آزاده وشورشی را که در پی کندن بنیان ناروایی ها ی اجتماعی وملی برآمده است، در دام اوهام وتصورات نرگسی اش میخکوب میکند وبجای آنکه گره از کار فروبسته ای بگشاید، تارهای پیله ای را بدور خود می تــند و دربهترین حالت وجدان معذب و برانگیخته خود را با مشتی کلمات و تصورات تسکین میبخشد، ولی درد و رنج بنای عظیم و شکوهمند جامعه  و انسان آزاد را  نمیتواند درمانی بیابد. اگر دوری گزیدن از موقعیت تاریخی و انقلابی، انسان شورشگر و یا سازمان پیشتازش را به سجود در مقابل اهریمن ظـــلم اجتماعی ــ مــلــی وامیدارد و نطفه های خبیث تسلیم را پرورش میدهد، عدم درک و یا به فراموشی سپردن وظیفۀ فوری و مقطعی که از شرایط و اوضاع موجود آب میخورد، آرمان گرایی هـذیان آلـودی را بر ما مسلط میسازد که به اشکال اراده گرایی و ذهنی گرایی سرنوشتی جز لـــمیدن در منجلاب یأس و تسلیم نخواهد د اشت.

۳ ــ عوامل برون ذاتی تسلیم و ستیزه:
ما در گذشته برشمردیم که ریشه های تسلیم طــلبی را  باید در ارتباط سرشت و سرنوشت با استعمار، وابستگی تاریخی با آن ، مناسبات سیاسی بغرنج جامعه که هم بصورت افقی و هم بطور عمودی در تناقض و تقابل هم قرار میگیرند و بدین وسیله مرزهای تعیین شدۀ تاریخی در موقعیت استعماری کشور بنابراین سیاستهای نادرست مخدوش میگردند، و همچنان در عامل فرهنگی به مفهوم عقب ماندگی جامعۀ استعمار شده و یا مورد تهاجم استعمار قرار گرفته که در آن مصالح علیای ملی و سیاستهای ملی در مقابله با سیاستهای خونی و آنی مرتبه دانی تری  را احراز مینماید و بالاخره در جنبش خود بخودی و کمبود مادی ــ تخنیکی ( اقتصادی )  و عقب گاه مستحکم استراتیژیک جستجو نمود.  ما دراینجا سر تکرار  آنرا نداریم، ولی میخواهیم نکته ایرا که بنا بر اهمیت آن در بحث گذشته به فراموشی ویا دقیقــتـر بگوئیم بدست تأخیر سپرده بودیم، اکنون عنوان نمائیم وبعد از آن نیز حرکت این عوامل برون ذاتی سازمان  پیشتاز را در درون اینگونه سازمانها مورد ارزیابی قراردهیم تا با کشف این میکانیسم کانال های ناقل این امراض و انحرافات را شناسائی کرده و در پی علاج آن برآئیم:
استعمار ــ کهن و نوین ــ با خصلت ” جهان وطنی ” اش در هرکجا پا میگذارد با مجموعه ای از تـناقضات روبرو میگردد و یا خود عامل تـناقضات جدیدی در جامعۀ پر از تـناقضات پیشین میشود. یکی ازین تـناقضات هم، رقابت و هم چشمی قدرتهای استعماری برای تسلط برجهان است. اکنون هیچ نقطه ای در جهان وجود ندارد که در آن رقابت استعماری وجود نداشته باشد. این رقابت هم در پهنا و هم در ژرفــنای خود در قلمروها و ابعادی حرکت  میکند که اکنون حتی مرکز قلمروهای خود استعمارگر نیز از رقابت هم پالکان دیگرش در امان نیست که درابعاد گونه گونۀ پنهان وآشکار، خونین و مسالمت آمیز ، حاد و آرام در جریان است.  ولی رقابت استعماری با وجود اینکه  گهگاهی به مثابه عامل مثبت در پیشرفت و اعتلای جنبش رهایی بخش ملی نقش خود را بازی میکند، از دو جهت برین جنبش تــأثیر منفی دارد و عوامل تسلیم و انقیاد را دامن میزند.
جنبش آزادیبخش ملی به عنوان نفی یک فراگرد ( پروسه ) ضرورتاً پیشروندۀ تکامل اقتصادی ــ اجتماعی که توسط استعمار ــ کهن و نوین ــ با نفی شخصیت تاریخی ملتها از مسیر طبیعی آن به انحراف کشانده میشود، خواه نا خواه در برخورد با استعمار ــ در تشخص خود ــ در دایرۀ رقابت استعماری میافـتـد. در شرایطی که جنبش مقاومت بر زمینۀ یک جنبش خود بخودی و فراگیر پایه میگیرد، امکان اینکه بخشهایی از جنبش خود بخودی آّگاهانه و یا بطورناخودآگاه در خدمت رقابت های استعماری قرار گیرد، خیلی زیاد است. درین صورت جنبش مقاومت و یا اقلاً بخشهای وابسته آن ــ بعلت دوری گزیدن از موقعیت تاریخی ضد استعماری خود و مبدل شدن به زائدۀ استعماری قدرتی رقیب و ستیزه گر، تابع آن متغیری نمیگردد که در ذات خود نافی فراگرد پیشرونده ، انتقادی و زنجیر گسل جنبش آزادیبخش ملی است.  و بعلت اینکه وابستگی خود نوعی تسلیم است، بناءً مسأله ازلحاظ ماهیت و کیفیت با خط استعماری در تماس میشود و بالاخره در تطابق با آن حرکت میکند. این مسأله البته با حسن و سوء نیت وبا طبیعت این یا آن فرد یا گروه انسانی هیچگونه ارتباطی ندارد، بلکه با عینیت خود نتایج مشخصی را ضرورتاً به میان میآورد. این وابستگی تاریخی زمانی ــ البته ــ به فاجعۀ تاریخی مبدل میشود که نیروهای وابسته به کمک اربابان استعماری ــ بر سر قدرت و یا رقابت قدرت ــ تمام راه هایی را که به خودآگاهی، خود سازی و خود اتکایی میرسد کور کنند تا مردم را در مسیر اجتناب ناپذیر وابستگی و تسلیم قرار دهند و هم پیمانان شان بعنوان ” ناجی ” ملت و پهلوان پنبه ها راه های بظاهر گونه گونۀ ” معقول ” ولی در حقیقت تسلیم طــلبانه خود را پیش پای مردم بگذارند.
رقابت استعماری در مسیر پرپیچ وخم خود گهگاهی به تصفیه حسابهای ” دوستانۀ ” مؤقتی و مشروطی میرسد که در عرف سیاسی به نام تبانی یاد میگردد. تبانی در ماهیت امر نوعی از رقابت استعماری و یا نتیجۀ آنست که در مقطع معین برای ترازبندی مایملک و حرکت بعدی ضروری میگردد.  تبانی معمولاً در صورتی امکان پذیر است که جنبش آزادیبخش ملی بنابر تکامل درونی و توازن قوا در مسیری غیر قابل پیشبینی شده بیفتد که منافع نیروهای استعماری ذیدخل مستقیم در یک قضیه را با خطر مواجه سازد. بناءً این نیروها مؤقتاً از رقابت خود دست کشیده و بطور همآهنگ و همسوی، آن مسیر را طبق دلخواه اطراف استعماری تصحیح میبخشند.
نوع دیگری از تبانی در سطح کلی میتواند به وجود آید و آن در صورتیست که قدرتهای استعماری بعد از دورانی مخاصمت شدید و حاد ــ جنگ گرم وسرد ــ بخواهند برای حرکتهای استعماری بعدی خود ضابطه ها و حد و مرزهای توافق شده را در سطح جهانی بوجود آورند و جنبشهای آزادیبخش و نیروهای حامل آن که در گرد این یا آن قدرت قرار دارند، قربانی اینگونه توطئه های جنایتبار میشوند. ما اکنون قصد آنرا نداریم تا این مسأله را بطور مفصل بشگافیم بلکه مقصود فقط اشاراتی بود تا نشان دهیم چگونه رقابت استعماری گهگاهی به تبانی میانجامد و تبانی، نیروهای وابسته به استعمار را به انقیاد و تسلیم میکشاند. نیروهای استعماری هم پیمانان شان را در آّنچنان موقعیت سجودی قرار میدهند تا با هر حرکت مانوری خود بتوانند بدون درد سری آنرا طبق دلخواه خود به حرکت در آورند. نیروهای وابسته ایکه لحظه ای توهم آزادی عمل را در سر پرورانده اند، اکثراً قربانی ارباب خود بوده اند.
یک سازمان پیشتاز وانقلابی با خصلت پیشرونده، انتقادی و زنجیرگسل خود در تناقض ماهوی با استعمارگر قرار دارد، در متن اوضاع وشرایط مشخصی چراغ به دست به جنگ سیاهی میرود. در متن اوضاعی که تعدادی از نیروهایی از نگاه سرشت خود با استعمار هم سرنوشت اند، برخی دیگر آن از لحاظ تاریخی در سنگر استعمار قراردارند، سومی بنابر سیاستهای معینی ــ بگوئیم با حسن نیت ــ در کام اژدها فرو میرود، دیگری در پایبندی خونی، قومی و محلی خود را در دامن استعمار میاندازد و … سازمان پیشتاز که در میان جامعه و همۀ این امراض زندگی و مبارزه میکند، گهگاهی در مقابل جریان نیرومند اجتماع ماحول خود نمیتواند تاب بیاورد و به طور مؤقت یا دایم، جزئی و یا کلی با این جریان عقب گرا و تسلیم طــلبانه همراه و همنوا میگردد. هیچ سازمان جدی انقلابی نمیتواند ادعا نماید که در آب گل آلود شنا کند و اثراتی از آن بر چشم و گوش او باقی نماند. این درست است که حرکت خلاف این جریان اصلی است انقلابی و اجتناب ناپذیر، ولیکن تأثیرپذیری یک نیروی انقلابی از اوضاع و احوال محیطی اش علمی و قابل قبول است .

۴ ــ  عوامل درون ذاتی تسلیم و سـتیزه:
چنانکه پیشتر دیدیم، در مبارزه وستیزۀ استعماری آنچه بیش از همه نقش دارد سرشت ویا موقعیت تاریخی یک نیروی اجتماعیست. آن نیروهائیکه براساس سرشت، سرنوشت شان با استعمار پیوند خورده است اگر هم بنابر علل عارضی ای چند گاه در سنگر ضد استعماری بنشینند، همانند مار آستین در لحظۀ مناسب نیش زهرآلود خود را در بدن انقلاب فرومیبرند. یک سازمان پیشتاز با سرشت ویژۀ خود در تناقض با استعمار قرار دارد. اگر در صفوف مبارزین پیشتاز راه آزادی فــتوری هم ایجاد شود و یا نیروهایی از آن  در معبد تسلیم به سجود بپردازند در آنصورت یا اشتباهی در کار است یا انحرافی، نه همآهنگی و همسویی طینت و طبیعت. درین صورت یکی از دوسوی تناقض بطور حتم دیگری را نابود میکند و میبلعد، یا گردان پیشتاز دوباره در موقعیت تاریخی خود قرار میگیرد و به گــفـتــۀ نــغــز مــولــوی:
“هــرکسی کــو دور ماند از اصل خـویش
بـاز جـوید روزگار وصــل خــــــــویش”
ویا اینکه گردان پیشتاز به موقعیت تاریخی  خود خیانت میورزد و رنگ می بازد که درین حال حسابش از جمع شیفته گان راستین راه آزادی جداست.
به هر حال استعمار نه به عنوان یک قدرت نظامی صرف، بلکه به مثابه یک سیستم با مردمان جهان ــ در کشور خودش و در بیرون ــ طرف است، که درین سیستم هم نگرش فکری آن مضمر است وهم حرکت سیاسی آن وهم نهادها و ابزاری که بوسیله آن اهداف خود را برآورده میسازد. یک سازمان پیشتاز نیز بنا به گـفتۀ : ” لایفلح الحدید الا الحدید ” از سیستمی پیروی میکند که نافی نگرش فکری ، تحرکات سیاسی و نهاد و ابزار استعماری است.
بناءً اگر سازمان پیشتاز از موقعیت فکری ــ فلسفی خود انکار ورزد و بخواهد خود را باحلیۀ افکار عقب گرا و تاریخ زده متجلی سازد و یا به آنچنان لاادریتی بیفتد که قدمگاه خود را بعنوان یک سازمان پیشتاز گم کند، در آنصورت به  جای اینکه با چراغی به جنگ سیاهی برویم طشتی از قیر را بر چهرۀ خود مالیده ایم و در سیاهی ناپدید شده ایم.
خلع سلاح فکری سازمان پیشتاز و نا امیدی اعـتقــادی آن ، کوششی است که در طی قرون و اعصار استعمار و ارتجاع بدان پرداخته است. گاهی پیشتازان اجتماع به کلی مسخ میشوند و سر از گریبان استعمار میکشند، زمانی به عوامل پنهانی استعمار مبدل میگردند، وقتی هم با نفی ذات خود و بزرگسازی استعمار و  ارتجاع مردم را از نگاه معنوی بی روحیه میسازند ویـــا اینکه در  بیابان های گـــرم و ســوزان آنها را به سراب ” اندیشه های تازه ” سرگردان میسازند. ولی در همه احوال نتیجه یکی است و آن اینکه وقتی سازمان پیشتاز ازموقعیت فکری خود به نفع استعمار ــ ارتجاع و یا به نفع نیروهای دیگری که همراه اویند بگذرد، راه را برای تسلیم در مقابل این نیروها باز میکند و نقش تاریخی خود را که همانا واژگونی وارونگی تاریخ این ملت است بطور کامل نمیتواند انجام دهد.
ممکن است گاهی هم سازمان پیشتاز از لحاظ اعـتقـادی برموقعیت فکری خود استوار جلوه کند، ولی از نگاه سیاسی ــ نظری و یا سیاسی ــ عملی در سراشیب تسلیم طـلبی قرار بگیرد.  یکی از اشتباهات  سیاسی ــ نظری ایکه نطفه های تسلیم طـلبی را درخود پرورش میدهد، طرحی است که گویا در کشور ما جنگ کنونی جنگ میان ابرقدرت های امپریالیستی است و یا اقلاً در پهلوی جنگ عادلانه ملت ما، جنگ دو ابرقدرت عمدگی و تسلط کسب میکند و این نطر  به فراموشی سپردن یک کلیت تاریخی ــ اجتماعی ( مقاومت مردم ما علیه سوسیال امپریالیسم روس ) و انکار خصلت کلی جنگ عادلانۀ کنونی عملاً منجر به کناره گیری از آن و تقویت دشمن میشود. این نظر در صور بسیار زنده آن به طرح کاریکاتوری دو اردوگاه ( اردوگاه سوسیالیستی به رهبری شوروی!! و اردوگاه امپریالیستی به رهبری امریکا) میرسد که اکنون جناح های ذخیرۀ روسی در ورای آن خود را می پوشانند.
انحراف دیگر سیاسی ــ نظری مناسبات میان آزادی ملی و دموکراسی را در مرحلۀ کنونی درک نمیکند. مضمون این طرز تفکر چنین است که: ” برای رسیدن به آزادی باید دموکراسی در درون نیروهای مقاومت رامتحقق ساخت، ولی کسانی هستند که در نظر و عمل این دموکراسی را پامال میکنند. لذا باید آن نیروهایی را که دموکراسی را نفی میکنند با ” انتقاد سلاح ” نفی کرد و این یگانه راه رسیدن به آزادی است.”  مطلق کردن قطب دموکراسی و عدم توجه  به حدود وثغوریکه دموکراسی درین مقطع تاریخی در چهارچوب آن بایستی حرکت کند ( وآن چهارچوب آزادی است) وجدا کردن آن از مسألۀ عمده مقطع کنونی ما ( آزادی ) لامحاله پیروان این نظر را به منجلابی میکشاند که برای بیرون آمدن از آن ” دست خود را در دست شیطان میدهند” و در نتیجه پایه های تسلیم طـلبی را بنیان میگذارند.
انحراف سیاسی ــ عملی بیشتر خود را در لـفافۀ خجالتی رفرمیسم ــ  اجنتوریسم ( کار نفوذی شبه علنی در میان دشمن ) می پوشاند. این طرح عملاً بطرف تجزیه دشمن و جلب امکانات آن به نفع انقلاب نمیرود، بلکه ” بازی با دم اژدهاست” که بازیگران خود مرکز بین و خود شیفتۀ آنرا همراه با ظرفیت انقلابی سازمان پیشتاز در کام اژدها فرو میبرد.
دوری گزیدن از تجارب انقلابی جهان و رو آوردن بطرف “امپراطوری های خود مختار تشکیلاتی” برزمینۀ محلی گرایی، نژاد گرایی و دیگر گرایشات مضره، زمینه ساز یأس در میان انقلابیون و نفوذ دشمن است و دیر یا زود گردانندگان مراهق آنرا به سرزمین تسلیم و سجود میرساند. چه سجود ملی یا اجتماعی و یا خزیدن در غار ناامیدی و زندگی شخصی که در همه احوال به کشاندن ظرفیتهای محدود انقلابیون است و سزایی جز نفرین و روسیاهی در پی نخواهد داشت.
نفوذ دشمن در بین سازمانهای انقلابی و پیشتاز فقط میتواند برزمینۀ کمبود های فکری، سیاسی ویا اشکال سازماندهی باز ، خود مختار و یا محلی گرایانه ریشه بدواند و خونبارترین نتایج را برای یک سازمان انقلابی به بار آورد و فشار چند جانبه دشمنان رنگارنگ، همراه با کاستی های دیگری مانند سمت گرایی ویا توده گرایی، حفظ مناطق نفوذ و یا نظامیگری در مجموع میکانیزمی را به وجود میآورد که عده ای راه ” نجات ” را فقط در کام اژدها میبینند و در متن یک حرکت مانوری گرایشات تسلیم طــلبانۀ مــلــی نطفه میبندد.
( بقیه دارد )

•••

جنگ و تأثیرات آن بر او ضاع سیاسی- نظامی افغانستان
(به ادامه شماره یکم و دوم)

رد یابی و پیگیری تکامل جنگ را طی پنج سال اجمالأ در زمینه های اقتصادی – سیاسی در شماره های پیشین آغاز کردیم و کوتاه منزلی هم از این وادی پیمودیم ، امید است آنچنانکه گفتیم کوچک جرسی را به صدا در آورده باشیم تا کاروانیان محمل بر بندند و ره نوردند یا به بیانی دیگر کلوخی انداختیم تا دیگران گوهر شانرا عرضه کنند.
درین شماره این گفتگو را در زمینۀ نظامی می کشیم تا ببینیم در این عرصه چه پیش آمده است و چسان طی طریق خواهد کرد. در حول و حوش جنگ مسلحانه ( بخش نظامی جنگ ) در نبرد مقاومت کنونی ملت ما گفت و شنود و پرس و جوی های جور واجور مطرح است و بسا از پرس و جوی ها و گفت و شنود ها با پندار های جوانب مختلف ، پشتاره اش را می بندد که میشود گفت در آن کمتر از بوتۀ مطلوب میتوان سراغ جست. عده ای آغاز و ادامۀ جنگ را با ابر قدرتی به این نیرومندی به جنون (؟!) ما اطلاق میکنند. گروهی بیمار گونه ملت را وسیلۀ دست این و آن اجنبی و یا مرتجع میپندارند که گویی نبرد کنونی افغانستان نبرد غول های نظامی جهان است و ملت قهرمان ما وسیلۀ بی ارادۀ آن و دلیلش را این کور مغزان نبود امکانات جنگی ما و وفور سلاح روس ، می آورند. جمعی هم دلسوزانهمقاومت دلیرانۀ خلق قهرمان افغانستان رامعجزۀ عصر می دانند و بی غرضانه (!!) و متحیر ناظر پایان اعجاز اند و . . و پندار ها و تصوراتی ازین قبیل. هکذا در پیشبینی آیندۀ این جنگ نیز رویا ها و پندار ها غلغله انگیزمغز های نا اندیش ، کم اندیش و حتی اندیشمند بی اطلاع از مایه و پایه جنگ می شود که هیچکدام بازتاب کامل واقعیت عینی جنگ آزادیبخش ملت قهرمان افغانستان نیست و هم اکنون به شمار فراوان از آنهائیکه به نحوی و به مقصودی درین مسئله برخورد کرده اند و یا می کنند ، جنگ ما آنقدر بغرنج و تو در تو است که فهم آن رازی سر به مهر و طلسمی دست نارس گشته است. ما درین راه نیز فتح باب می کنیم و از بر شمردن ویژگی های ملت ما در جنگ ، پای گشودن این راز سر به مُهر و طلسم دست نارس میرویم.
نخست نگاهی خیلی کوتاه در پیشینۀ تاریخی کشور مان می کنیم تا سنت پارینۀ ما معرف حالیه گردد و از کالبد شگافی جنگ موجود بر اساس پیشینه ، دور نما را به تصویر بکشیم.
روش شناسی علمی نیز بر آنست که آن برخوردی در شناخت پدیده ها ستوده و قرین به حقیقت میشود که پدیده مورد نظر را در پیوند تنگاتنگ آن با گذشته اش ببیند ، روابط و پیوند های درونی اش را با اثر گذاری متقابل بشکافد و کنش و واکنش های بیرونی را در نظر بگیرد و از سلسله بندی ارگانیک آنها بتواند پویه تکاملی و تنش واپسین پدیده را مشخص سازد.
متکی بر این روش علمی پژوهش ، علل و عوامل ادامۀ جنگ را بر می شماریم و آنرا از ویژگی های جانب ملت مظلوم ، رزمنده ، فداکار ، حقجوی و آزادیخواه افغانستان آغاز می کنیم:
پیشینه جنگ در افغانستان ( سنت پسندیده انقلابی ملت ما ) :- افغانستان امروزین پاره عمدۀ از آن شانزده قطعه زمین کوچک و بزرگی است که به گواهی” اوستا ” زاد گاه نخستین ” آرین ها ” را می ساخت.
” بخدی ” یا بلخ زیبا تمرکز گاه حاکمیت و گره گاه سلطۀ اداری آن بود. مدنیت قدیم آریائی ( ویدی ) را تاریخ نخستین هزارۀ قبل از میلاد ( سه هزار سال قبل از امروز ) شناسائی و ثبت می کند ومقارن آن حکایتگر تشکیل هسته های سه دولت به نام های پیشداریان ( Paradats )  کاویانی ها ( Kava )  و اسپه ها (Aspa )  است. آنچه در آن برش تاریخ مشهود است برتری سطح زیست و تکامل اجتماعی آریائی ها نسبت به همسایه گان است که شهر های آباد با صنعتگران و پیشه وران ماهر ، روستا های سر سبز و شاداب ، کشتزار های وسیع و حاصلخیز و . . . شاخص آن بوده و عامل تحریک حرص و ولع همسایگان متجاوز و غارتگر می شده است. این غارتگران باری و بار ها برای قلع و قمع تمدن آریانا ، در پی ربودن ثمرۀ رنج و زحمت باشندگان زحمت کش آن ، با حرص تصرف و اشغال شهر های معمورش و . . . در یک کلام برای ارضای امیال غارتگرانۀ خویش ، بر آریانای متمدن تاختند ، آنرا غارت کردند ، آتش زدند ، ویران نمودند ، به خون کشیدند ، تا خواست حیوانی شانرا بر آورده سازند.
و اما که جانب دیگر – غیرتمندان آریانا – که مورد تجاوز قرار گرفته است ، برای دفاع از سرزمین آبائی خویش ، به پاسداری ناموس و کرامت انسانی اش و به خاطر حفظ دست آورد های مادی و معنوی خود و در فرجام در حراست از آزادی ، کمر می بندد ، به همآوردگاه می شتابد و مصصم است از مام میهنش ، از کشورش که اساسأ گنجینۀ همۀ ارزش های او است با نثار خون دفاع کند و نعرۀ مردانه میزند که پژواک آنرا چنین می یابیم:

چــو کشور نباشد تن مـن مبـاد     بدیـن بـوم و بر زنــده یکتن مبـاد
همه سر بسر تن به کشتن دهیم    از آن به که کشور به دشمن دهیم

غلغله و غریو آزاد مردان این مرز و بوم در گنبد دوار گیتی و دهلیز های طولانی تاریخ آنچنان می پیچد که پس از هزار ها سال هنوز مطنطن و پر آواست و دوست و دشمن از هیبتش در اعجاب.
اجداد قهرمان و تاریخ ساز ما بر فرازای مقاومت و حماسه سازی تا انجا به پیش شتافتند که دیوار تاریخ را عبور نموده و به فراسوی آن به سرزمین اساطیر گام می گذارند.
مجموعۀ تاریخ و اساطیر ما سرشار است از سجایای انسانی ، فدا کاری ، شهامت ، دلیری ، صداقت ، پایداری و وفا به عهد ، عشق به میهن و آزادی ، عشق به انسان ، نفرت از ستمگران و زور گویان و احقاق حق ستمکشان ، تن ندادن به اسارت و . . . هزارانی دیگر ازین صفات ، ممیزات شناسنامۀ ملت ماست که به وضوح تجسم آنرا در معرفی قهرمانان اساطیری این بوم و بر می توان نظاره کرد. به مصداق مدعای مان راویان تاریخ را به جایگاه شاهد می کشیم تا خالصانه ازدفتر خویش شنانامۀ ملت ما از دل تاریخ اش چند موردی را بنمایند:
نخستین مدرک تاریخی عرضه شده درینجا یورش کین توزانۀ ” تورانی ” ها و بربریت های شان در آریانای کهن است که به پیش از هزارۀ اول قبل از میلاد میرسد. تورانی ها ؛ صحرا گرد و سوار کار و شمشیر زن بودند و از باج شمشیر و بازوی شان بر دیگران سروری میکردند. از شمال ، آمو در یا را عبور کردند و پای در اشغال آریانا نهادند ، تا چنگی به شکار زدند خاری بر انها خلید و چون دندان بر آن نهادند به سختی پولاد مواجه شدند ، مقاومت دلیران آریانا را چندین دهه و حتی یکی دو سده در برابر خود یافتند. هرچه پای فشردند واکنش شدید تر دیدند . هزاران ” سیاوش ” نام آور و گمنام درین رزم خون خویش را نثار راه آزادی میهن نمودند و سرانجام سیلاب خون شان دربار ” تورانی ” را با افراسیاب فرعون گونه اش در نوردید و به زیر کشید و لانه عقابان را از یورش کرگسان امان داد.
دومین برگ تمسک تاریخ حملۀ هخامنشیان ایران ( قرن ۶ – ق.م) بر آریانا است. شهنشاهان گردن کش هخامنشیان که مدنیت بابل را با شمشیر زیر و زبر ساختند ، مست و لایعقل هوای استیلا و غلبه بر آریانا را کردند.  کوروش هخامنشی که سلطنت طلبان ایران کوروش کبیرش خواندند ، با امضای فرمان حمله بر سرزمین آریانا سند مرگ خویش را امضاء نمود و با حرکت بدان دیار با پای خود به سوی مرگ شتافت. اسلاف روئین تن مان کوروش را با سپاه عظیم و سلاح کثیرش ، با همه توحش و ویرانگری ها و قتل عامی که راه انداخت ، چهار سال و به قولی شش سال چنان در دریای بیکران جنگ طولانی و فرسایشی مردمی غرق ساختند که عقل از سرش رفته بود ، شهر ها و آبادی ها ، معابد و کشتزار ها و . . . را ویران کرد و به آتش کشید ولی دلیر مردان پایدار آریانا آنقدر مقاومت کردند تا سرانجام در دره های سنگلاخی دشمن شکن ارتفاعات مرکزی کوروش را از سمند غرورش به زیر کشیدند و از پای در آوردند ، دل پرکینش داغ استیلا بر آریانا را با خود برد. بکذریم ازیکه در همین دوران فرهنگ و مدنیت ” اوستائی ” ” دیانت زردشتی ” گسترده وسیعی از سرزمین ایران را فتح کرد و چنان در آن دیار پای گرفت و گسترده گشت که  مورخین حتی در شناخت مهد این فرهنگ  به اشتباه فرو می روند.
مدرکی دیگر تجاوز خونین سکندر مقدونی است. این گردن کش و استیلاگر  تاریخ که در کوتاه زمانی ساحل شرقی مدیترانه و مصر پر آوازه را به اشغال در آورده بود و شهنشاهی ” معظم ” هخامنشی با ارتش فزون از صد هزار نفری اش را تار و مار کرد و در کوتاه زمانی ( کمتر از یازده ماه ) شهر های  مهم ایران را یکی پس از دیگری زیر سلطه کشید و سد ناپذیر و بی لجام به پیش می شتافت. چون به باختر( نام دیگر آریانا ) رسید مردم هریا ( هرات ) را در برابر خود چون کوه پایدار یافت. ساتی بارزانس هراتی و یارانش ، جنگاوران فراهی و نیمروزی ، رزم آوران جنوب هندوکش ( شمالی که مرکز آن بگرام بود ) و دلاوران بلهیکا ( بلخ ) و . . . درس هائی به اسکندر دادند که او و سپاهش را دیوانه ساختند. سپاهیان ارتش او به جان هم افتادند و خود نیز درباریانش را بی سبب سر می زد. تا آنجا که به مادر خود نیز ازین بلائی که بر سرش آمده بود لب به شکوه گشود. روئین تنان باختر چهار سال آزگار سکندر – اسکندری که هر جای رخ می نمود تصرف می کرد – را در جنگ طولانی فرسایشی مردمی فرسوده کردند. او سر و کلۀ بهترین سردارانش را کفارۀ تجاوزش داد و سر انجام پس از چهار سال خون ریزی از طریق نورستان راه دره سند پیش گرفت.
بعد ازینکه مردم ما به دین یکتا پرستانۀ اسلام رو می آورند و با وجود پذیرش این دین که ظلم و احجاف امپراطوری ها و ستمگران را میخواهد بزداید ، مردم این سرزمین از آزادی و پاسداری از ارزش های معنوی خود با کسانیکه از اشاعۀ دین برای تأمین سیطره سلطنت ها و خاندان ها سوء استفاده می کردند به نبرد پرداختند. تاآنجا که پهنای این مقاومت کران تا کران میهن را احتوا نمود و جبهه مقاومت ملی از امارت های مختلفه آنزمان بوجود امد.
درین دوران اگر از مقاومت های نیزک بادغیسی ، قارن هراتی و جنگ های طولانی ، فرسایشی و مردمی شان در هرات ، سمنگان و کابل بگذریم ، مقاومت سرداران بزرگی چون ابومسلم خراسانی و یعقوب لیث صفار در مقابل زور گویان و استیلاگران که خود را در لفافه های متبرک هم پوشانده بودند ، نشانه آن شفافیت معنوی این ملت است که با تیز بینی و فراست نه تنها دین اسلام را می پذیرند بلکه خود علمبردار آن در آتیه های تاریخی میگردند ولی در عین حال از آزادی و آزادگی خود نیز به هیچ قیمتی چشم نمی پوشند.
چنگیز جهانسوز به سوگ عزیزان از دست رفته اش در همین دیار به گریه و ناله نشست و دیوانه وار هست و بود سرزمین ما را به اتش سوخت تا آنرا تسلیم خود سازد و اما که پاسخ شیر مردان ما برایش چنین بود:

پـه جهـان د ننگیالــو دی دا دوه کـاره
یا به وخوری ککری یا به کامران شی

آری حماسه سازان ما با این فریاد پروانه سان سوختند و نسل در نسل با احفاد جنگیز شمشیر زدند و خرد و خمیرش کردند. این کلام غرور انگیز خوشحال ختک که : ” مرا در آنجا دفن کنید که سایۀ مغل بر مزارم نیفتد” ، تجسم نفرت از بیگانۀ متجاوز است که در خون مردم افغانستان عجین گشته است ، نه آنچنانکه کوته نظران می پندارند ، تعصب نژادی و یا مذهبی.
اسناد را ورق میزنیم و هزارانی ازین موارد را که قسمأ تاریخ هم حوصلۀ ثبت آنرا نداشته است ناگفته می گذریم چه ذکر نام شان هم در توان این مقال نیست. تا اوایل قرن بیستم می جهیم. اینجا ورقی خونین جای گرفته است . آنرا رو می کنیم. از تجاوز انگلیس به افغانستان حکایت دارد. انگلیس درین برش تاریخ فاتح جهان است . غرش تفنگ و توپ و بمب افگن هایش بر جهان پیچیده و نیمی از گیتی را رام انگلیس نموده است. ” جنتل مین ” های انگلیسی خداوند گاران زور و زر کره ارض گشته اند و بریتانیای کبیر دولت خدا دادیست که در متصرفاتش خورشید غروب نمی کند. در اروپا ، افریقا ، آسیا و حتی امریکا حکم می راند و کسی را یارای اعتراض بر بیدادش نیست چه ، نیرومند ترین ارتش و مخرب ترین سلاح روی زمین در کف بیداد اوست و . . .
با این ویژگی ها و نیرومندی ها میخواهد دروازۀ هند را محکم کند و لذا باید کشور صغیر یعنی افغانستان را که دریچه عبور به هند است تصرف نماید و ملتی فقیر را که در آن زیست دارد بردۀ فرمانبردار خود سازد تا در فرصت های مناسب آنرا گوشت دم توپ بسازد.( زهی خیال باطل!) خیلی بی محابا و مسرور پای به افغانستان می گذارد. ولی هیهات !! هیهات!! ملت قهرمان افغانستان و سلطه پذیری. این دیگر به باور نمی گنجد. سلحشوران با ایمان افغانستان از اقصی نقاط کشور به دفاع از ناموس میهن به پا می خیزند و با تشکیل جبهات ملی به پیشتازی قهرمانان ملی چون غلام حیدر خان چرخی ، محمد جان خان وردک ،میر مسجدی خان پروانی، برگد عبدالغفور خان هراتی ، ملالی هیرمندی ، ایمل خان جلال آبادی ، مولوی صالح محمد خان قندهاری ، ملا مشک عالم و ده ها و صد ها قهرمان گمنام و نام آور دیگر با جنگ های پارتیزانی به کرات و مرات درسهائی به امپریالیسم شیطان صفت انگلیس دادند که کتیبۀ خونینش هنوز در لوح تاریخ برق میزند و حتی در خاطره های دو جانب دعوی زنده است. انگلیس ها بیهوده نگفته اند ” افغانستان لانۀ زنبور هاست ” زهر جانگداز شمشیر آزادیخواهان این مفهوم را به آنها تفهیم نموده است.
آنچه که بر شمردیم یکی از آن ویژگی های ملت ما در جنگ است که پایه های محاسبات و عملکرد را در جنگ کنونی می سازند و ریشۀ جنگ موجود وقهرمانی های شگفتی زای حماسه سازان ما از آنها آب می خورد و در سرنوشن جنگ و دور نمای آن نقشی تعین کننده دارند ( که در آینده بیشتر بازش می کنیم ) حال ازین اجمال نتیجه می گیریم:
ملت قهرمان افغانستان در دفاع از وطن ، نوامیس ملی ، شرافت و کرامت انسانی و در پاسداری از آزادی تاریخی کهن ( بیشتر از سه هزار سال ) دارد و درین راه حاضر به هرگونه قربانی است.
جنگ توده ئی طولانی و پایداری در برابر نیرو های مهاجم قدرتمند ، کثیرالعده و مجهز به سلاح های مخرب از سنت های ارزندۀ انقلابی و دیرین این ملت است که درین جنگ و پایداری ها حماسه های مقاومتش از درخشان ترین حماسه های مقاومت انسان ها به حساب می آید و این خود آبشخوری است که سلطه ناپذیری و غرور ملی ما از آن شاداب می شود. وجود این خصیصه و سنت ارزنده تاریخی – انقلابی هرگونه امکان انقیاد ملی را ضعیف می سازد ، چه از کودک دو ساله ما تا کهن سالانی که به اصطلاح پای شان لب گور رسیده ، اعتقاد راسخ به طرد سلطۀ بیکانه و تحصیل آزادی ملی خویش دارند ، و زیر شعار ” دفاع از وطن دفاع از ناموس است ” همه بی هراس از مرگ به نبرد گاه میروند که شورش های توده های ملیونی مردم ستمکش ما از آغاز رژیم تره کی – امین و مسلح شدن همگان در جنگ مقاومت کنونی نمونه های زندۀ موجود است. پس به حق که چنین ملتی شکست ناپذیر است و هرکز یوغ بردگی را به شانه نخواهد کشید و نتیجۀ جنگ چیزی نیست جز پیروزی محتوم ملت قهرمان افغانستان و شکست مفتضحانه و رسوای سوسیال امپریالیسم روس.
فهم ویژگی های دیگرجنگ که پایه های اساسی حکم فوق را می سازد امری ضروری است که بررسی آنرا به شماره های بعدی می گذاریم.

•••

بهار انقلاب

” یکی از اساتید بزرگ ادب میهن ما با ارسال این قطعه شعر زیبای انقلابی بر ما منت گذاشته اند
و ما آنرا در اولین صفحه شعر و ادب ” ندای آزادی” به چاپ میرسانیم. “

رسید مژده که فصل بهار می آید      بهار با همه نقش و نگار می آید
نوای بلبل و صوت هزار می آید      صدای زمزمـۀ رود بـار می آید
چمن ز سبزه و گل باز می شود رنگین
شگـوفه رویـد و بندد بـه شاخسار آذین
جهان ز سبزه و گل رونق دگر گیرد     زمان به پای تحول رهی سفر گیرد
زمین مـرده دگـر زندگی زسر گیرد      نسیم از رخ گلشن حجاب بـر گیرد
پـر نده گـان مهاجـر به لانـه بر گـردند
روند گان شب از صبح بهره ور گردند
ولی مرا به بهار و شگوفه کاری نیست       به هر طرف که نظر می کنم بهاری نی
شگوفه نیست ، گلی نیست ، شاخساری نیست     شکوه گلشن و غوغای آبشاری نیست
بهار نیز چو آوارگان  به یکباره
به پای آتش و خون از وطن شد آواره
وطن فدای تو گردم گل و بهارت کو؟     صفای گلشن و سیمای مرغزارت کو ؟
فضای روشن دامان کوهسارت کو؟     صدای قمری و آوای کبک و سارت کو؟
چه شد که دستخوش غارت خزان شده ئی
تهی زلاله و نسرین و ارغوان شده ئی
وطـن خـــرابۀ دست جفـا شدی آخـــر    وطـن غـریب شدی بینوا شدی آخــــر
به موج آتش و خون در شنا شدی آخر    نشان موشک و خمپاره ها شدی آخر
به دستیاری سوداگــــران بی نـاموس
شدی اسیر تجاوز گران وحشی روس
اگر چه از پی آزادی تو هر خس و خار      کشیده اند ببازی سر از در و دیوار
کــز آستین بدر آرند دست استعمــــــــار     دو بـاره باز نمایند گـرم آن بــازار
ولیک بی خبر از ره درین شب تارند
کـه رهــروان اصیلت ، بپاس میدارند
گهـی به ساحــۀ پیمــــان فاسد ورشو       گهی به مجلس غــارتگرانۀ نـاتو
بساط  بازی شطرنج گسترند هر سو      که آورند بدرد تو هر یکی دارو
سپس ببازی شطرنج و حیله های دگر
شوند بر تو مسلط به ماجرای دگر
وطن بهار تو دیگر بهار فریاد است     بهار آتش و طغیان خون و پولاد است
بهار جنبش دریا دلان آزاد است        بهار مرگ جهانخواره گان شداد است
بهار غرش شیران و موج توفان است
بهـار رزم دلیران خـاک افغــان است
کنون بهار تو از خون و لاله رنگین است        که در بهـار تو گلهای حوت خونین است
پـیـام  خـــــون دلیران مـلت و دین است         بر آسمان تو ” ناهید ” و زهره پروین است  
بدست مصلحت هرگز خموش نتوان شد
خموش قلزم خون از خروش نتوان شد
بخون پاک شهیدانت ای وطن سوگند       به اشک چشم یتیمانت ای وطن سوگند
به استقامت مردانت ای وطن سوگند   به خشم خلق مسلمانت ای وطن سوگند
که تا بساط ستم را ز تو نه بر چینیم
چو کوه در بر توفان ز پای ننشینیم

# # #

وطن قربان دشت و کوهسارت        وطن قربان خونین لاله زارت 
حـرامم شیر مـادر بـاد اگر من       نسازم جــان شیرین را نثارت

•••

نامه های وارده

( درین شماره به گنجینه ای از نامه ها ، اشعار و مضامین دست یافته ایم که اعضاء ، هواخواهان و روابط مختلف ما با ارسال شان از دور و نزدیک ما را مدیون ساخته اند. ما ضمن سپاس از این ارجمندان یاد آور می شویم که به تناسب صفحات اختصاصی شما به نشر شان اقدام می کنیم. مضامین طولانی تانرا ضرورتأ یا باید اختصار کنیم و یا آنرا در چند شماره دنباله دار نشر کنیم که بنا به وعدۀ حفظ امانت داری راه دوم را بر می گزینیم. امید است این ضرورت را نویسندگان درک کنند و قصوری را متوجه ما نسازند. در تقدم و تأخر نشر مطالب تان اهمیت روح کلی مطالب را در نظر می گیریم ، با قید اینکه مسئولیت نوشته ها متوجه شماست.)
شکست سوسیال امپریالیسم روسیه و رژیم مزدور کودتا
و پیروزی ملت زنجیر گسل افغـانستان به طور همانندی اجتناب ناپذیر است.

# # #

چگونگی قسمتی از جنایات
روسیه امپریالیستی در افغانستان

شناخت همه جانبۀ دوستان ، متحدین و دشمنان مردم ما و مبارزه فعال و همه جانبه در جهت وحدت راستین ملت و درهم شکستن امپریالیسم شرارت پیشه روس و انواع مرتجعین امریست ضروری و لازم چه در غیر اینصورت ما نمی توانیم انقلاب را متحد و ضد انقلاب را محکوم به شکست سازیم. ما باید خود و دشمن را بشناسیم . بر پایۀ این شناخت است که راه تحول انقلابی جامعه ما را میدانیم ” چنانچه خود و دشمنت را بشناسی صد بار بجنگی به خطر نمی افتی “.
پنج سال است که مردم بلاکشیده افغان درگیر یک جنگ نا برابر تحمیلی و مقاومت مردمی و عادلانه با ابر قدرت امپریالیسم روسیه و رژیم مزدور کودتا است علیرغم آنکه کشوری کوچک و از لحاظ اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی عقب مانده است با قاطعیت و جانبازی بی نظیر با ایمان قوی و ارادۀ پولادین ، روسیه امپریالیستی رادر سراشیب تباهی و رسوائی قرار داده است. روی همرفته شناخت مردم ما از دشمن غدار و دوستان واقعی اش همه جانبه نشده است که در تکامل خود همه جانبه خواهد شد. نیرو های ملی و انقلابی همگی موظف اند که دست به دست هم داده بر پایه منافع اکثریت مجاهدین کشور در جهت وحدت و یکپارچگی ملت سهیم شوند و جنبش مقاومت ملی را در همه ابعاد تنظیم و رهبری نمایند. به ویژه نیروهای انقلابی موظف اند که شناخت مردم از دوستان ، متحدین و دشمن شان روسیه امپریالیستی را ارتقاء بخشند. راه ها و طرقی را انتخاب کنند که اهداف ، سیاست ها و عملکرد های دشمن را به اشکال گوناگون افشاء ساخته و خنثی نمایند و مهمتر از آن پاد زهر آنرا بوجود آورند ، به خواست های اساسی ملت ما که آزادی ، دموکراسی و عدالت اجتماعی است ارج گذاشته و در جهت تحقق آن خالصانه و صادقانه مبارزه نمایند. هر گونه کم توجهی به این وظیفه و اتخاذ سیاست تبلیغاتی نا درست اشتباه جدی محسوب شده آب به آسیاب دشمن خواهد ریخت.
سازمان های انقلابی و ملی باید همواره به این مسئله توجه جدی کرده ماهیت انقلاب و ضد انقلاب را روشن سازند. باید دانست که چسپیدن به ظواهر مسئله و یا اینکه هراس از مبارزه فعال نیمی از مسئله را حل کرده نمیتواند . صداقت و تواضع انقلابی لازم است هرگونه خود نمائی و فخر فروشی غیر ضروری و زیان آور است.
به هر حال :
طوریکه می دانیم روسیه امپریالیستی و مزدوران گوش به فرمانش نه تنها دشمن ملی ما بلکه عمده ترین دشمن دموکراسی و عدالت اجتماعی مردم ما نیز هست و سدی است که از وحدت و پیشرفت سالم جامعه ما گستاخانه جلوگیری می کند. بناءً هرگونه اهداف ، سیاست ها و عملکرد هایی که مانع وحدت ، ترقی و مقاومت مردم ما باشد ، آگاهانه باشد یا غیر آگاهانه ، جهاد کبیر ملی ما را از مسیر اصلی اش منحرف می سازد و خوره ای است که مجاهدین را از درون آسیب می رساند. نبرد خونین مردم غیور افغانستان طبیعتأ با نیرو های آزادیبخش گذشته کشور ما از جهاتی چند متفاوت و در عین حال سخت بغرنج و پیچیده است. این پیچیدگی و بغرنجی مربوط میشود به عصر امپریالیسم و طوفان انقلابات در اوضاع کنونی که با دوران جنگ های نیزه و سلاح های ابتدائی قابل مقایسه نیست. بزرگی و عظمت جهاد کبیر ملیمردم ما را فقط علم انقلاب تثبیت و مسجل می نماید. بدون چنین علمی پیروزی انقلاب بعید به نظر می رسد.
از آنجائیکه روسیۀ امپریالیستی مانند حشرۀ هزار پا با امکانات ویرانگرانۀ  گستردۀ امپریالیستی اش در ابعاد وسیع و گسترده ، در جهت سرکوب و نابودی ، چپاول و غارت همه هستی های جامعه ما ، تحمیق و درهم شکستن ارادۀ مردم ما به صورت مداوم با قباحتی بی نظیر شرایط سقوط و زوال خود را مهیا می سازد ، هرچه زود تر باد !
مردم ما در جریان عمل به قیمت خون هزار ها قهرمان گمنام و مجاهدات ملیون ها مردم پاکباز ، روسیۀ امپریالیستی را از طرز خرامش شناخته اند که فاشیسم کامل العیار است فقط در جریان جنگ است که شناخت مردم ما روز تا روز در حال تکامل و پیشرفت است یقینأ عمیق و همه جانبه خواهد شد و هکذا نیرو های مقاومت نیز درآزمونگاه تاریخی قرار دارند و تا حدودی مردم آنها را نیز شناخته اند. و هم چنان این شناخت نیز در حال پیشرفت و همه جانبه شده است که یقینأ همه جانبه خواهد شد. دا گز دا میدان آئینه تمام نمای همه نیرو های مقاومت است. چیزی که در دیگ باشد در کاسه همان خواهد بود ، بالا تر از آن نمیتواند باشد.
حال می پردازیم به فشرده قسمتی از اهداف ، سیاست ها و عملکرد های سوسیال فاشیسم روسیه و غلامان حلقه به گوش آن در افغانستان ، تا باشد پاد زهر آنرا به وجود آورده ریشه های آنرا خشکانیده و اهداف شومش را نقش بر آب سازیم.
هدف سوسیال فاشیسم روسیه و رژیم مزدور کودتا در زمینه اقتصادی تقویت و استحکام بورژوازی دلال روسی و انحصار کامل همه هستی های جامعه ما که کاملأ در جهت فقر و سیاه روزی ملت ماست . ازینرو در تخاصم خونین با منافع اکثریت عظیم جامعه ما قرار دارد و این مسئله پایه ای بیانگر آنست که جهاد کبیر ملی به هیچ صورت خاموش نخواهد شد مگر آنکه روسیه امپریالیستی را محکوم به شکست سازد.
طرق و شیوه های که به خاطر تحقق این هدف شوم تا هم اکنون به کار رفته است قرار آتی اند:
( بقیه در شماره آینده )

•••

اخبار

کابل:
به تاریخ  ۱۵ حمل قوای روس متجاوز و نوکران بومی آنها ” خلقی ” ها و پرچمی ها بالای مجاهدین در گلدره حمله می نمایند که در جریان برخورد هفت تانک و یک طیاره جت روسی منهدم میشود. روس های متجاوز وحشیانه مناطق مسکونی را زیر بمباردمان میگیرند که در نتیجه این بمباردمان خسارات مالی فراوانی به مردم منطقه میرسد. همچنان یک موی سفید از اهالی محل در اثر بمباردمان شهید میشود.
هکذا به خاطر انتقام جوئی از مردم ، روس های رهزن سه روز متواتر منطقۀ فرزه را به شدت بمباردمان نموده است که از تلفات فرزه تا هنوز معلومات دقیق در دست نیست.
*- به تاریخ  ۲۸ حمل در قریه دکو تسلیم شدگان بی ایمان خود قریه که در آن پوسته گرفته بودند مورد حمله مجاهدین آزادیخواه قرار میگیرند که در نتیجه یک تانک منفجر و چهار تن از تسلیم شدگان مزدور دولت کشته میشود. بالمقابل در اثر تیر اندازی مزدوران تسلیم شده به روس یک نفر غیر مسلح از اهالی قریه دکوی پایان شهید میشود.
*- به تاریخ ۲۹ حمل در قسمت های باغ والی ولسوالی میر بچه کوت مجاهدین بالای یک تانک روس ها که همیشه آنجا ایستاده میبود و “امنیت” سرک را می گرفت ، حمله و آنرا منفجر نمودند ، و به تعقیب آن از جمله تانک هایی که به خاطر انتقال تانک منفجر شده آمده بودند ، سه تانک دیگر نیز منهدم میشود و بقیه راه فرار در پیش می گیرند که در این حمله هشت نفر روسی نیز به هلاکت می رسد و مجاهدین از ساعت ۳ – ۴ کنترول سرک را خود به دست داشتند.
*- در شهر کابل در ایستگاه سرویس که محل تراکم مردم زحمت کش است از یک جیپ روسی توسط روس ها مردم به رگبار مسلسل بسته میشوند. طبق گزارش ۲۶ نفر کشته و تعدادی زخمی از این حادثه دلخراش به جای مانده است.
*- قرار یک گزارش دیگر در اواسط ماه ثور در مسیر جاده کابل – پروان در منطقۀ علاقه داری کلکان مربوط ولسوالی میربچه کوت یک سرویس مسافر بری توسط روس ها به توپ بسته شده و تمام سرنشینان آن به شهادت رسیده اند. البته این حادثه به خاطر انتقام از تیر اندازی ای بود که مجاهدین بالای پوستۀ روس ها در آن محل نموده بودند.
*- در قریۀ دانشمند مربوط ولسوالی شکردره در یکی از شب ها در اواسط ماه حمل به دروازۀ یکتن از اهالی قریه بمبی گذاشته شده ، زمانی که شخص صاحب خانه به خانۀ خود داخل میشود بمب منفجر گردیده و شخص مذکور پارچه پارچه میشود. صبح آنروز روس ها به منطقه برای تلاشی آمده هشت تن از اهالی قریۀ دانشمند را که اکثریت آنها را موی سفیدان یعنی اشخاص غیر نظامی تشکیل میداد ، دستگیر نموده و با خود به کابل انتقال دادند. هم چنان یک میل سلاح یازده تیر ، دو میل تفنگ چره ئی و یک میل تفنگ بادی در جریان آن تلاشی به دست دولت مزدور و روس های متجاوز افتاد.

پنجشیر:
پنجشیر از مدتی است که در نوع خود نمونۀ خوب مقاومت علیه اشغالگران روس قرار گرفته است. مردم قهرمان و شجاع این درۀ زیبا همچنان که انتظار میرفت حماسه ها آفریدند و بار ها پوزۀ کثیف سوسیال امپریالیسم تا دندان مسلح را در کوهپایه های پنجشیر به خاک مالیدند. روس ها که به هیچ وجه تاب رویارویی با افغانها را در میدان نداشته و ندارند ، به سیاست های محیلانۀ صلح جوئی و آتش بس پناه بردند. عده ای از گردانندگان امور پنجشیر غافل از اینکه با این مکر و حیله دشمن نیمه نفس ، نفس تازه می کند و آمادگی حملات نابود کننده را می گیرد ، در دام آتش بس افتادند و نیرو های رزمنده و شجاع پنجشیر را پراگنده ساختند و بر آتش خشم مقدس شان علیه دشمن متجاوز آب پاشیدند . دشمن که از این پراگندگی و سردی ( توام با نا باوری) به وسیله عمال نفوذی اش اطلاع حاصل کرد ، تصمیم به یک حملۀ نابود کننده و فیصله کن در پنجشیر و نواحی اطراف آن گرفت. لذا به تاریخ اول ثور ۶۳ بمباردمان درۀ پنجشیر را با وحشت بی نظیر آغاز کرد. شش روز تمام آنرا کوبید و به تاریخ ۶ ثور قوای پراشوتی و پیادۀ خود را گسیل نمود. مردم قهرمان پنجشیر مقاومت دلیرانه و بی سابقه نمودند و از حریم دره دفاع کردند، ولی سوسیال امپریالیسم جنایتکار روس برای درهم شکستن مقاومت مردم به استعمال گازسمی آغاز می کند و به هیچ زیروحی رحم نمی کند.
قرار گزارشات احمد شاه مسعود قوماندان عمومی پنجشیر به قول خود شان بنا بر دلایل امنیتی به جای دیگری رفته بود و اما مردم و مجاهدین سر بکف پنجشیر که به خاطر حفاظت خویش از گاز های سمی به مخفیگاه ها پناه برده بودند ، پس از خنثی شدن اثرات گاز واپس به دفاع قهرمانانه پرداختند که حسب گزارش تلفات سنگینی بر دشمن وارد آوردند . درین نبرد یک میگ و یک هلیکوپتر دشمن نیز سرنگون شد . همزمان با آن در نواحی سالنگ و مسیر راه کابل – پنجشیر مجاهدین بر قوای اشغالگر روس یورش برده و تلفات و خسارات هنگفتی به آن وارد کردند. طبق گزارشات منابع مربوطه درین مناطق ۳۰ عراده تانک و بردیم و بیشتر از صد عراده موتر حامل مهمات و تیل به آتش کشیده شده است. تلفات جانی دشمن به صد ها نفر میرسد. جنگ هنوز در درۀ پنجشیر و نواحی آن ادامه دارد.
یورش اخیر روس ها به پنجشیر به وضوح ثابت کرد که هرگونه سازشی با دشمن کمکی به نفس تازه کردن اوست و فقط مبارزه بی امان و یکپارچگی مجاهدین است که مرگ دشمن را نزدیک می سازد.
مردم قهرمان پنجشیر از این آزمون نیز سربلند بیرون خواهند آمد و بار دیگر شکست مفتضحانه ای نصیب روس ها خواهد شد تا هرگونه امید شان به یأس بدل شود.

لغمان:
به تاریخ ۹ حمل  ۶۳  روس ها به شمول عساکر داخلی بالای لغمان حمله می نمایند که در جریان حمله عساکر افغانی به عوض مجاهدین روس ها را زیر آتش می گیرند. در نتیجه تلفات زیادی برای هردو طرف وارد میشود. طبق یک گزارش  ۴۰۰ میل سلاح به دست مجاهدین می افتد.

مزار شریف ، کشن ده :
رژیم دست نشانده و ارتش اشغالگر سوسیال – امپریالیسم  روس در زیر ضربات کشنده مردم افغانستان جان می کند و نبرد های مسلح مردم در طول پنج سال نبرد لحظه ای دست از قهر توده ای و ملی شان بر نداشته اند و عناصر متزلزل و بی ایمان را نیز در پهلوی نیروهای اشغالگر دشمن حساب می کنند. در نیمۀ اول ماه حمل سال جاری یک گروپ از مجاهدین آزادیخواه ، اعمال فیصله های مردم در رابطه با دادن جزای لازم به نیرو ها و دست های پنهانی امپریالیسم روس بود. که در نتیجه موتر های جیپ حاجی دادمحمد یک تن از تسلیم شدگان به دولت را مورد حمله قرار داده و دوازده نفر ازین گروپ تسلیم شده به دولت ( مربوط حاجی داد محمد) کشته شدند.
در جواب این عمل قهرمانانه مردم ، دولت بخاطر پشتیبانی از نیرو های وابسته اش منطقه را شدیدأ بمباردمان نمود و قوای خویش را در جهت سرکوب پایگاه کشن ده و مردم پرداخت که مقاومت مردم تحسین آفرین بود. از مجموعه بیشتر ۲۰۰ بمب های انداخته شده بالای مردم ، دو بمب آن منفجر نشده و به دست مردم افتاد ، ولی بخاطری که مردم نفر فنی و متخصص نداشتند ، ناگزیر بمب های منفجر نشده را در زیر خاک در جای دور پنهان ساختند تا خطر احتمالی آن کم شود.
در اوایل حوت سال گذشته تنی چند از بی ایمان شده ها به قوماندانی غفور پهلوان در ولسوالی سنگچارک ، جبهه ای را به نام جبهه پدر وطن باز نمودند. مردم منطقه و مجاهدین پاکباز و وطندوست حملات شان را بالای جبهۀ وطن فروشان آغاز و شدت می دهند و سر انجام غفور پهلوان بعد از دادن تلفات شدید ناگزیر به فرار میشود و خود را به مزار شریف به پایگاه دولت می رساند.

هرات:
شهر باستانی و قهرمان خیز هرات از نخستین دم بهاری با آتش گشودن بر متجاوزین خونخوار روس بر شگوفائی جنبش آزادیخواهانه میهن ما افزود و مردم جانباز هرات شهر و روستای آن دیار را سنگر رزم ساخته و لحظه ای به دشمن امان نداده اند. طبق گزارشات رسیده از آغاز سال ۶۳ تا اواسط ثور در نبرد های مختلف در هرات ۲۶۰ نفر دشمن به هلاکت رسیده و بیش از صد تن زخمی گشته اند. روس وحشی در نتیجۀ بمباردمانهای وحشیانه خسارات زیادی به مناطق مسکونی و اراضی مزروعی رسانده و هزاران هموطن بی دفاع ما را درین شهر به خاک و خون کشیده است.

•••

صفحاتی از ندای آزادی برای چاپ و نشر مضامین و اشعار و سائر آفرینش های انقلابی نویسندگان و شعرای متعهد و میهندوست باز است. انتقادات و نظریات اصلاحی را با رعایت اصل امانت داری مطبوعاتی درین نامه منتشر می کند.
به امید همکاری های مترقی و الهام بخش شما !

قیمت یک شماره
ده افغانی

شعار های پا ورقی این شماره :
۱ – فرهنگیان انقلابی میهن !      با آفرینش های فرهنگی تان مغز دشمن را خرد نمائید!
۲ – نبرد مقاومت در پرتو دانش انقلابی ، ملت را رستگار می کند.
۳ – یا مرگ یا آزادی!

Pages: 1 2