اشــعار

شهید راه آزادی

 

شهید راه آزادی

 

در تیره شام شهر غم اندود شهریان،
درپای ” آسمه مایی ” و ” دیوار باستان”
آنجا که اژدهای کهن آرمیده است
وآنجا که مدفنست عدو را به صد هزار.
مردی شریف و شاد،
با قلب پرامید
پرشور و نا قرار
با عشق آتشین
میرفت استوار.
آن مرد پاکباز،
وان عاشق گذشته زجان در ره وطن،
وان دوستدار مردم غمدیده ی زمان
چون موج پیشتاز
می رفت پرشتاب.
آنجا ، دران ” گذرگه ” شیران پرغرور
درپای اژدها؛
خسپیده بود دشمن بی مایه در کمین
همچون سگان هار
آن خصم تیره دل،
آن جیره خوار درگه ی بیگانه ی زبون
آن پاسبان غول ستمکار بی بصر
وآن بی خبر ز هیبت آن مرد رهنورد
ازجا بجست تا که درد پیکر جوان .
آن مرد رهنورد؛
فرزند بی هراس و وفاکیش آریان
توفنده گشت و مست چو  ” دریای چمچه مست “
مستانه تاخت برسر دشمن ازان کنار
ازپا فگند توله سگانی ز اقتدار
در شامگاه تار.

 

درواپسین تلاش؛
آن خیل دشمنان؛
ازهم درید سینه ی جوشان رهنورد
آغشته گشت پیکر پاکی به خون پاک
آری !
آن جسم پاک و پیکر( عزیز طغیان).
از دیده گان دخت افق در بر سحاب
خونابه ریخت در غم یک جسم خونچکان
یا در عزای مرگ شکوهمند قهرمان.
ازهم درید پرده ی شب خنده ی شفق
روشن نمود شهر غم اندوده آفتاب
 شد هرکنار زمزمه کان مرد با وقار
یعنی ، ( عزیز) خلق
یعنی ، ( عزیز ) ما
مردانه مرده است
گفتند شهریان
با یکصدا که هان :
هرگز نه مرده است ، ولی رفته از میان
او زنده است تا که بود زنده این جهان
او زنده است تا که بود زنده ، زنده جان. . .

 

ک. پیکار پامیر