دوره دوم

دوره دوم شماره چهارم و پنجم

•••

آستانۀ بهار
هرات رویشگاه گلهای خونین

وزآنگهی که گیتی شاهد مولود بد سرشت دیگری است به نام سوسیال امپریالیسم روس، خطۀ افغان زمین نیز با سیمای رنجور اجتماعی ــ اقتصادی اش وبا اندام پوسیدۀ سیاسی ــ نظامی حاکم بر آن در درازنای ربع  و اندی از قرن زمینۀ نفوذ نامرئی، پیشروی دمل وار و لانه گذاری آن مولود سیه کنشت تاریخ میگردد. و پیآمد نامیمون آنرا در لمیدن لایعقل “جمهوری روی”  “شهنشه خوئی” بر سریر سرنوشت خویش  مییابد. در فراگرد لگام دریده گی آن زائیده، شاهد شبیخونی طولا بر سرتاپای خود است که با مراسم تاجپوشی خونین دون همتان تاریخ ــ خلق و پرچم ــ آغاز مییابد و بدینسان گه شمارۀ  ١٣٥٧ برگ هفتم ماه دومش را با علامت گذاری سیاهرنگ تری برمیگرداند ، و تاریخ کشور ما نیز ناگزیر است صفحۀ دیگری برگشاید، ولی اینبار در صدرش سردمداری را با شمشیر استبداد بدست برکشیده از نیام استعمار، اما نه لمیده ، بل دوپا برمسند قدرت نشسته به تصویر میکشد.
سوسیال امپریالیسم روس در کوتاه مدتی که باید، ره به سوی بلوغ را به منتها الیه  رساند وثمرۀ آبستنی اش از سرمایۀ متمرکز دولتی با واپس گذاشتن دوران بارداری صدور، بزودی به هویت سوسیال کلونیالیسم تولد  فرزند ” خلفی ” را به نمایش گذاشت. و در میهن ما خواست تا با بیرون کشیدن لباس  مندرس  ” جمهوری” از تن عروسک قبلی، بعد از تکان و چپه رو کردن و رنگ دموکراتیک دادن به آن، تن عروسک دیگری را بیاراید تا مگر با این عروسک بازی مضحک ، ملتهای جهان را افسون کند  و ملت افغان را مدیون، ولی آنچنانکه بایسته اش  بود، خلقهای جهان را به سوگ نشاند و خلق افغان را بر فراز سیلاب خون.
سوسیال کلونیالیسم روس با به پایان رساندن کنش کودتا، به سادگی قدرت را از “خاندانی ” میگیرد و در بهای خون  ملت افغان به ” دارۀ ” بیمقدار ارزانی میدارد،  و با این ژست گستاخانه اش تاری را از شبکه بندی و تنش عنکبوتی چندین ده ساله اش به  دور و پیش قلب ــ اقتصاد ــ کشورما کش مینماید و آنرا با سائر اعضای – اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، نظامی- میهن ما در محفظۀ جولای استعماری اش به طور کامل به بند میکشد. بدینگونه به آبیاری گوشۀ دیگر از دشت خارآلود هوس آزمند جهانگشایی خویش میپردازد و نوکران سیمین طوقش ــ خلق وپرچم ــ در ادای حق به باداری که در دامنش پرورش یافته اند،  کمر به خدمت  نوکری سفت میبندند. این ساقیان زشت کرشمۀ بزم استعمار ( خلق وپرچم ) خون مردم را قدح پشت قدح تقدیم ارباب میدارند تا لاجرعه سرکشد. هرآنچه مردم افغان از فراخنای پرنشیب و فراز تاریخ خویش  به عنوان فرهنگ و معنویت  در بساط هستی داشتند  “نو دولتیان نوکرزاد”  آنرا  به خوان استعمار گذاشتند و در این بخشایش خود ، هیچ مانع و رادعی را لمحه ای مجال بودن نمیدهند. بی محابا به کشتن و بستن و شکستن و بریدن و ریختن و… دست می یازند. درین ویرانگری ددمنشانه است که کیف مدهوشی قدرت شان روز تا روز بالا میگیرد و دست پلید استعمار هر روز رشته ها وبافته های اسارت را در نغمه پردازی ” فرامین” بر تن زخم آزردۀ ملت ما میریسد، غافل از آنکه اینجا بسوس ها، ابومسلم ها، بابه کرخیل ها، مسجدی ها ، ملا مشک عالم ها، خوشحال ها و … آزادسالارانی از این خیل خفته اند و سخن سالاران این تیره گفته اند که :

زنــدگی در پــنـجـۀ عــفـریـت استعــمار نــنـگ است
شیــــوۀ آزادگان با ظـــلـــم واستـــبـــداد جـنگ است

وقهرمانان ضریح برتن آزاده و چراغ سالاران این نژاد، بیدار و ایستاده اند تا تحفۀ جان را نثار دفاع از جانان ــ میهن ــ نمایند.
و آری! ازقدح نوشی استعمار روس و ازمدهوشی ساقیان “خلق و پرچم” دیری نگذشت که سپه سالاران سالک آزادی، سرود رزم در کوهپایه های غرورانگیز و پرعظمت کنر و پکتیا به  آوا     درآوردند. و در پی آن دلیر مردان رزمندۀ بدخشان خوانسالاران خوان پرشکوه آزادی گشتند. در تعاقب نزدیک آن، حماسۀ همیشه جاوید درۀ صوف به دست پیشمرگان اسارت نا پذیر آن دیاران آفریده شد که برزگران پابرهنه بیل و داس خویش و کارگران قهرمان پتک خود را به سلاح رزم استعمار زدای، و میدان کار شانرا به نبردگاه مبدل کردند. بدین سان این شورشگران آزاد پوی افغان یکی پی دیگری به قربانگاه شتافتند  و برگهای گهنامۀ میهن را به خون رقم زدند و این برهـۀ تاریخ آریانای کهن را فروغی دیگر بخشیدند.
درامتداد ناگسل این خیزشهای شهابگون خصم افگن برتارک تاریخ مبارزات پرفتوح ملت نستوه افغان، قندیل فروزندۀ دیگری بدست کف آبله گان پابرهنه و قهرمانان ستیزنده و گمنام هریوا زمین برافروخته میشود و با آفرینش قیام خونین ۲۴ حوت  “صبح امید” آزادگی را که  “معتکف پردۀ ” شرارت « خلق و پرچم » بود ، با ندای ” گو برون آی که کار شب تار آخر شد” ، فراخواندند و با خون خویش آفاق دیار شانرا طهارت دادند و با برپایی این جنبش جانبازانه چرخشگاه و نقطّۀ عطفی مشهود برلوحۀ تاریخ نبرد ملت ما با سوسیال کلونیالیسم حک نمودند. و به حق افتخاری بزرگ و تمکینی سترگ منقوش  تمدیدگاه  مبارزات  دشوار ملت ما علیه استعمار روس کردند.
درین جا به عنوان یادوارۀ این خیزش حماسه ساز تاریخی به حد توش وتوان خویش به توصیف تجلیل گونۀ فراز و فرود های آن، پیرایشگر سخنی چند میشویم و به قدر ” برگ سبزی ”  به پیشواز ده ها هزار شهید زنده یاد آن جنبش ، ” درویشگرانه ” تقدیم میداریم.
هرگاه  گذرا نظری بر تاریخ  آریانای پیشینه و باختر پارینه بیفگنیم، برجستگی  و درخشندگی  نام    “هریا” و “هریوا” را نیز در مبارزات مردم آنزمان علیه یغماگران و آزمندان زورمدار وقت، درمییابیم. و جلای اسامی برازنده گان رزمنده اش نیز خیره گر چشمان هر پویشگر بی پیرایه است.  این قهرمانی تا بدان عرش افتخار ره مییابد که کوروشها  و اسکندر ها خود معترف اند ، که چنین باید و چنین باد! چه، اینان با یَـل صفتانی همچون سیاووش ها  و ساتی بارزانس ها  دست و   پنجه نرم کرده اند.
و چون به  دوران مدنیت خراسان چشم اندازی کنیم،  آثارکهن و تاریخی موجود در دیار هری دیرین  و هرات امروزین جلو چشم مان قد افراز میگردد.  و اگرنیک بنگریم، بر سر زبانهای مردم هنوزهم زیر و بم اصواتی از روایات بگذشتۀ دور زمزمه میشود که همه حکایتگرتمدن ارزندۀ آن و بیانگر حماسه آفرینی و سُلطه زدائی مردم آنولا در آنموقع است. هم اکنون نیز مردم هرات همه به یاد دارند که با ایلغار وحشیانۀ چنگیزیان و با مقاومت دلیرانۀ مردم هرات فقط سه نفر از معرکه جان سالم بدر بردند، آنهم در منار مسجدی از چشمرس جلادان چنگیزی به دور مانده بودند و به قول روایتگران بعد از شانزده سال تعداد اهالی شهر به چهل نفر میرسید. درین زمان نیز چون گذشته، سرزمین ثمرخیز و مدنیت شگوفای کشور ما، به ویژه درین مقطع هرات که تمرکزگاه خراسان به شمار میرود، چشمان طماع جهانکشایان را خیره کرده است و آنان خیال دست درازی به این سرزمین را در سر پرورانده و همواره پای از حد خویش فراتر گذاشته و بارها آهنگ تسلط بر این رقعه کرده اند که پیوسته خویشتن اسارتگر خویش را با مقاومت و نبرد جانبازانۀ مردم آن سامان مقابل یافته اند.  و درین سلسله جنگ های مقاومت آزادیخواهانه، فداکاری و استواری مردم هرات تجلی بخش صفحات تاریخ گشته است و ستبر مردان بزرگی را در عرصه گاه نبرد ضد تجاوز به بهای آزادگی به قربانی گذاشته است. اسامی عیاران آزادکیشی چون قارن و نیزک، سنباد و استاد سیس، سمک و مازیار، یعقوب و فوشنجی و… را تاریخ به خاطردارد.
سدۀ پیش همچنان در سراسر خویش شاهد حرکت شتابگیر کشتی بی لنگر مقاومت افغانیان و منجمله مردم هرات در تموجگاه دریای بیکران خون و آتش در همآوردگاه آزادی طلبانه است ، که درین برش زمان نیز مردم این کرانۀ میهن ما درسهای عبرت انگیزی به آزمندان تاریخ به یادگار گذاشته اند، و باری ، روشن است که شرح گستردۀ هر یکی از سری نبرد های آزادی طـلبانه آن مردم،  در حد این مقال نیست.
یکدهه قبل نیز بوم و بر هرات نمایشگر قیام ها و راهپیمایی های آگاهانۀ مردم ستمدیده و فقرزده بود، شورش هایی که توأم با خواستهای عدالتجویانۀ مردم و حرکتی است که در جهت دگرگونی شالودۀ اقتصادی ــ اجتماعی حاکم و فرسودۀ بیدادگر. و ازآنجمله است شورش فداکارانۀ مردم در دهم سرطان١٣٤٨ش که از بیداد بیعدالتی رژیم  ، خون در رگ کــوخ نشینان فقیر به جوش مییآید که با سازماندهی فرزندان پاک شان به پا میخیزند و با رستاخیز جسورانه یکبار دیگر نیز شهر را با سلاح مشت گره شده، چوب و سنگ در تصرف خویش میآورند، که این حماسۀ دلیرانه مردم هرات در مطبوعات و رسانه های گروهی جهان انعکاسات شایانی داشت. چهارم اسد ١٣٤٨باز همان مردم رنج کشیده، هدفمند و پلان شده، شورش دیگر به پا میکنند تا کاخ ستم را ویران کنند وعده ای از فرزندان پیشکسوت شانرا که دشمن در آنجا به زنجیر کشیده بود برهانند. درین روز در گرد  ونواحی شهرلانه های امنیتی رژیم،  و از جمله قوماندانی امنیه را به محاصره میگیرند که زره پوش های عسکری به حمایت این لانه های ظلم وفساد میــپردازد.
سی ام میزان همانسال که مردم برای برکشیدن نعرۀ دادخواهی به خیابانها میریزند ، در محل دروازۀ قندهار این شهر به حملات قوای امنیتی رژیم  پاسخ بالمثل میدهند. سال  ١٣٥١ ش قحطی وحشتناکی بال سیاهش را بر سر فقیران سیه روز میگسترد وصدها انسان مظلوم در کام قهار قحطی جان میدهند و با چشم باز مرگ را به آغوش میکشند. در دهم ماه حمل ١٣٥١ ش در نتیجۀ کار تدارکاتی روشنگران آن دیار، خرمن خشم پابرهنه گان گرسنه آتش میگیرد و از هر کنار و گوشۀ شهر وقصبه با داس وبیل و کلنگ و چوب به تظاهرات وسیع دست میزنند و در اطراف مراکز امنیتی رژیم به تحصن می نشینند  و با تعیین ضرب العجل خواستار فوری گندم میشوند و چون رژیم میدانست که این عصیان سرکش را با زور و سر نیزه نمیتواند جلو بگیرد، لذا همان خواستهای اولیه مردم را برآورده ساخت.
و اما سردمداران امپریالیسم استعماری روس در کاخ کرملین از ازدحام ستم گستری، فرصت نظر افگنی برین درسهای پرآزمون را نداشته و گوش شان از عبرت پذیری بی نیوش ماند و خواستند تا خود طعم این آزمون را بنوشند و برمبنای این طعم نوشی استعمار است که مردم بر و بوم هرات باستان نیز چون سائر یلان خصم افگن میهن،  گُرد میدان میشوند و فصل جدیدی  را برای درسی نوین در عصری تازه با دشمن درنده خوی میگشایند تا اسارت گران را به دست خشم خویش سیلی محکم نوازند و آزادیخواهان را نوید امید بخش سرایند، و آری چنین شد.
نیمۀ دوم ماه حوت ١٣٥٧ ش هرات در آستانۀ عطرآگین غرش نوازشگر رعد و فروغ آذرخش بهاران است  و هرجنبنده ای در تک و پوی بیدرنگ. و اما آدمیان این سرزمین را شور دیگری بر سر و نوای تازه ای بر زبان است، گواینکه همه شانرا صلاح برآنست و عزم برین که بهار را از رنگ اسارت سترده و با رنگ آزادگی زیبنده سازند.  درین روز در هر کوی و برزنی این زمزمه نواخته میشود که : ” کی شورش میشود؟” و ” چگونه آغاز کنیم؟” . و اینست میل درونی وخواست منطقی هر فرد آزادۀ این دیارکه فقط با احساس درد تازیانۀ ستم و سوزش تیغ استبداد بر تن، فریاد خویش را در لای آن نوا از گلون به هر سو انعکاس میدهد. این نوای نوازشگر آزاده گان و دل درندۀ استعمارگران، فضای هرات را از دوردست ترین روستاها،  از درون غژدی بادیه نشینان تا کلبۀ گلین برزگران، از کوچه های تنگ و تاریک دالان دار شهر تا زیر سقف دکانهای عطاری و بقالی، از ایوانهای سر به فلک مساجد تا دهلیز های طولانی مکاتب، همه جا، هر یسار و یمین و هر بلند و پائین را فرا گرفته بود، هر پیر وبرنا و هر قوی و ضعیف را اراده برآن بود تا گرد بیختگی ظلم استعمار را از خاطر آزاد شان بروبند.
درین شب و روزها هر کسی در تهیه و تدارک آذوقه و علوفه است و هرکس به کسی این توصیه را دارد که: “مواد خوراکی ذخیره کن! ” ، ” در و دیوار و برج وباروی خانه خویش را محکم بدار! ” و ” اگر خنجر وشمشیر ، سنان و کمان، گرز و تفنگی هم داری حدادی اش کن ! “. و این آن فرمان تدارک گیری است که هر گوینده ای به عنوان وظیفۀ خویش بر زبان میراند، واین نیز فرمان تعقلی ذهنش از دهشت افگنی ستم خویان است که خود به چشم دیده و بر پوست لمس کرده است. لذا هر آزاده ای فرمانده و نیز فرمان پذیرِِ آتش افروختن بر کاخ ستم است.
این جو آبستن برای فردای خونین، گوش و هوش دشمن را نیز ربوده بود. خلقی ــ پرچمی ها با سراسیمه گی هر گوشه و کنار شهر و روستا را کمینگاه میساختند و در آن میخزیدند و بر دوش و کمر خویش سلاح می آویختند و هر جا که لانۀ شان بود سنگر سازی داشتند. گویا اینکه اینها از چهرۀ پرتپش شهر و از نبض پر جنبش دهات دریافته بودند که فردای تذلیل و جزا دهی شان نزدیک است. لذا تبلیغات متعفن و متهوع شانرا به هر دور و طرف سردادند. ودرین هرزه گویی خویش، پیوسته اعجاز تسلیحاتی و زورمندی ارباب خویش ـــ امپریالیسم روس ـــ را به رخ مردم میکشیدند و سعی داشتند تا از بمباردمان، از  به خاک یکسان کردن امکنه و از به نیستی کشاندن امتعه در دل مردم ترس وبیم بیفگنند. و اما مردم که تصمیم شان یکی بود و راسخ، این همه خیز و تلاش بیهودۀ دشمن را فقط با نیشخندی تمسخرآمیز ، بی اثر می ساختند. در برابر اینهمه رخ نمائی تسلیحاتی خصم بدکین، مردم به همدگر میگفتند: ” خیر است این چشم ترسانی است، کاری از دستش برنمیآید، این همه سلاح به دست ما میافتد”. و این درک عمیق مردم است از زبونی استعمار، هرچند زورمدار ، و از بی اثر شدن سلاح، هر چند مخرب در برابر توفان سهمگین خشم خلق .
مردم با ناشکیبائی لحظه شماری میکردند و لمحه های زمان بــــر دوش و کول آزاده گان سنگینی میگذاشت. زیرا همه به انتظار آنموقع موعود اند تا روزگاران را بر اسارتگران وارونه کنند. اما هیچکسی نمیدانست آنروز کی است؟ و چه وقت فرا خواهد رسید؟ انتظار سخت گذر است و تحمل بار گران اسارت سخت تر از آن ، و هیچ آزاده ای را بیش ازین یارای حمل این بار نبود.  ولی همه به فکر تدبیر آغاز گران نشستند و این پرسش ذهن شانرا مشغول میدارد که: ” آغازگران کیانند و کجا؟”
مردم آزادی جوی و پویشگر هرات  که از خیزشها و جنبشهای آزادیخواهانۀ نیاکان خویش در دل تاریخ به یاد دارند و خود نیز رزمنامۀ تازه رقم زده اند و به ویژه از مبارزات مثمر دهۀ قبل در خاطر خویش ارزنده تجاربی ذخیره کرده اند. لذا همه برین یقین پای میفشارند که : باید سپه سالاران مدبر و قافله جنبانان خبره در پیش باشند تا نظم همآهنگ را درین حرکت توفنده برقرار نمایند، تاکتیک ها و تدبیر های لازمه را در هدف گیری قلب چرکین دشمن به کار برند تا بدینگونه از جنبش و مقاومت خونین خویش ثمرات مطلوبی را بچینند و قافلۀ آزاد سواران به منزلگۀ آزادی ره به اطمینان پیش برد و از تیر رس قافله دزدان در امان باشد.
لذاست که مردم با این دریافت دقیق خود ، درین روزها که میخواهند به قیامی عظیم دست زنند، بی صبرانه انتظار پیشا پیشی رهبرانی آشنا را دارند. در بین مردم این زمزمه طنین انداز است که: ” باید جلوداران فهمیده باشند! عاقل و با تجربه باشند”. ونیز نامهای پیشکسوتان معروفی را که در دهۀ پیش سهم به سزایی در ایجاد، تنظیم  و رهبری شورشها و قیامهای مردم علیه حکام ستمکیش زمان داشتند، به یاد میآوردند. و وجود پویای آن فرزندان مبارز و آگاه شانرا درین خیزش ضد استیلای بیگانه، نیز آرزو میکردند. اما، دریغا که این انتظار به پایان نمی رسد و مردم  به جلو دارانی و رهبرانی دست نمی یابند چه ، جمعی از بهترین ها را دست  اهریمن  ربوده است و جمعی وارث و رهرو را هم توان این رسالت سترگ نیست. و از جانبی مردم ، دیگر توان پذیرش بیداد گری های جانیان خلق و پرچم را ندارند و بیش ازین وجود گند آلود این دون پایگان را در زمین و فضای میهن خویش پذیرفته نمیتوانند ، لذا سیل عصیان شان سر می کشد و خود آغازگر و جلو دار خویشتن خویش گردیدند.
نخست در ولسوالی ها و قریه های خیلی دور از مرکز شهر ، شورش های تکجوشی جرقه زد و خروشید ، و شماری از اراذل خلقی – پرچمی را به کام آتشین خود کشید. ولی چون این حرکت های قهرمانانه از نیروی همگانی برخوردار نبود ، دشمن کین توز با وحشت و دهشت تمام توانست موقتأ سرکوبش نماید. این اعمال سرکوبگرانۀ رژیم مزدور، آتش خشم مردم آزادۀ هرات را بازهم بر افروخته تر می نمود  و آمادگی خویش را برای براه انداختن شورشی دشمن کش ، بیشتر عیار می کردند.
دشمن با چشم دوزی بر جریانات ، سراسیمگی اش افزونتر می گشت. شایعات پر آب و تاب شروع قیام همگانی به همه جا پخش و پراگنده میشد. پنجشنبۀ قبل از ۲۴ حوت این آوازه به هر دروازه رسید. که فردا همۀ مردم شهر و ده  در مسجد جامع بزرگ شهر هرات حضور به هم میرسانند تا بعد از ادای نماز جمعه ، با مشتی واحد به سوی کاخ ستمگران غارت پیشه یورش برند. در نیمۀ دوم یکروز همه کس با خبر شد که فردا جمعه باید به سوی مسجد جامع بشتابد. با اینحال ، دشمنان را نیز آرام نبود و ترس و لرز فراوان بر اندام شان چیره گشت. لذا به تدارکات فوق العادۀ استحکاماتی پرداختند ، گرداگرد مسجد جامع را با پیاده کردن غند ضربه  محکم کاری کردند. توپ ها نیز دهان به سوی مسجد جامع گشودند ، و تانک ها دروازه های بزرگ مسجد جامع را زیر نشانۀ خود گرفتند. مسلسل های سنگین نیز در پشت بام های قوماندانی – که در مقابل مسجد جامع به فاصلۀ عرض جاده موقعیت دارد – کار گذاری شد و جاده های حدود آنرا در زاویۀ  تیر باران در آوردند.
صبح جمعه ، شهر هرات شکوه دیگری داشت ، شکوهی که دیباچۀ صیقل زنی رخسار شهر از غبار اسارت بود. مردمان دسته دسته از دور ترین قصبات راه  دراز پنج ، شش ساعته را پیموده بودند و به جانب موعود گاه می شتافتند. چهره ها بر افروختگی داشت و گویای خشمی دشمن سوز ، و دور نمای روشن اما خونین بود. صحن فراخ مسجد جامع هرات را دیگر جای پای گذاشتن نماند . ایوان های نقاشی شدۀ سقف بلند آن اکنون انتظار گاه صد ها پهلوان قوی دل گردیده بود. شاید نخستین بار است که مسجد جامع از روزگاران قدیم بدینسو این عظمت و جلال رزمجویانۀ بی همتا را نصیب می شد. فضای گشادۀ این صورتگر ازمنۀ پیشین – مسجد جامع – را نفس های تبدار عاشقان حق و آزادی گرمی بیش از حد می بخشید ؛ پهنۀ مسجد جامع میثاق گاه داد خواهان گردید. همهمۀ  پرالتهاب مردم ، سلاح بدوشان خلقی – پرچمی را در بیغوله های شان خزانده بود. از هراس ، دل در سینۀ شان نمی گنجید. رنگ از روی و رمق از جان شان پریده بود ، و زمین و زمان بر آنان تنگی میکرد.
با اتمام نماز ، مردم همه به پا ایستادند. نبض ها به تندی میزد و قلب ها تپشی پر شتاب داشت. هرکسی را در سینه فریادی خفته بود و در انتظار برکشیدنش ، چشم ها خیره خیره در پویش فریاد گری بود ، تا فریاد او نیز رهی پرواز بیابد و قلب دشمن شگافد. دست و پا ها را نیروی حرکت به پیش در خود می فشرد. و اما پیشروان آغازگر پدیدار نگشتند. لذا ناگذیرأ تجمع شان پراگنده شد و هرکس با پای خسته راه خود بگرفت و با خشمی دو چندان سوی کاشانۀ خود شد. ولی شاخۀ امید در دل شان نشکست و به یکدیگر می گفتند: ” یکروز دیگر حتمأ شروع میشود “.
هفتۀ نو آغاز شد. زمزمۀ برپائی قیام سرتا سری آویزۀ گوش هر انسان اسارت ناپذیر بود. تدارک گیری برای قیام همان گرمی اش را داشت. انتظار فرا رسیدن روز نامعلوم با همان قوت خویش اندام آدمیان آزادی پوی را  فشار میداد. هر روز خبر هائی از طغیان تک قریه هائی اینجا و آنجا پخش می شد. حرکت های مضطرب نیرو های نظامی رژیم به این طرف و آنطرف ، مدلول این خبر هاست. مردم در کسب خبر های مستند تا آنجا دقیق می شوند که یکباره به خاطر کشف اطلاعات به شنیدن روابط مخابراتی نیرو های نظامی دشمن از طریق رادیو های خود گوش میدادند. اضطراب و بی چاره گی نیروهای خصم تا بدانجا است که در مخابره هایش هیچ نوع  رمز و شفری را به کار نمی برند ، و مردم از این طریق به خوبی  درمی یابند که رژیم بیگانۀ خلق و پرچم چگونه به  ویرانگری و کشتار بیرحمانۀ همشهریان شان ، پرداخته است.
هنوز دو روز به آن روز ناپیدا ( ۲۴ حوت) باقی است  که شهر هرات ، رفت و آمد سریع تانک ها و زره پوش ها  و پرواز پیاپی کرگسان آهنین- هلیکوپترها  و طیارات جنگی را بر زمین و بالین خویش شاهد است. ۲۱ و ۲۲ حوت در یکی دو ولسوالی ( غوریان و پشتون زرغون ) مردم به شورش دست میزنند. رژیم دد منش نیروهای فراوان برای دفع شورش بدانجاها گسیل میدارد ، مقاومت مردم دوامدار میشود . ۲۳ حوت سراپای دشمن را ترس و بیم بیش از حد فرا می گیرد ، درین روز برای اولین بار هلیکوپترها  فضای شهر هرات را با پخش اطلاعیه هائی ، تیره و تار می کنند. اطلاعیه ها حاکی است از ” سرکوبی و نابودی چند تا اشرار”  و ” اخطار سربریدن ، دست و پا شکستن و بند و زندان به آنهائی که آهنگ این چنین حرکتی را داشته باشند “. هیجان و شور رزم  و جهاد، گرم و گرمتر میشود. همهمۀ شروع قیام درین دم و آندم سراسر شهر را در خود می پیچد. عصر همین روز این بانگ، طنین پر آوائی می افگند که ” فردا قیام میشود ! ، فردا قیام میشود! ” . این نعره همان سوز و دردی است که دیگر جای حبسش در سینه و گلو نبود و باید رهایش کرد ، و مردم به خواست خویش و به فرمان ضرورت زمان این فریاد را بر می کشند. با آنهم کسی را یقین کامل نیست که  “فردا قیام میشود ، به ویژه شهر نشینان را ، زیرا از جمعۀ هفتۀ پیش هنوز چند روزی گذشته است و اما که همه را این امید بر دل است که ” فردا قیام میشود”  و این تشویش بر جبین که ” اگر فردا قیام نشد چه ؟” و اما ، شبانگاه ۲۳ حوت جوانمردان ، عیاران و پهلوانان برهنه پای تیره روز و روشندل را انتظار جانکاه به سر آمد  و بستر خواب دیگر فراخور شان نبود ، غیرت آزادگی شان ، شب زنده داری را بر خواب اسارت گزینش داد. اهالی روستا ها و قریه جات از نیمۀ شب لباس رزم  و مردانگی بر تن آراستند  و با فریاد های آزادگی تیره گی شب را بر دریدند، خروش وارسته گی بر آوردند که غرش امواج هریرود را در خود نهفت . غژدی ها و کلبه ها از وجود مردان تهی گشت و همه به سوی نبردگاه گام نهادند. هر کسی را بیل و داس و کلنگ ، چوب و شمشیر ، سنان و کمان و خنجر به دست بود. دانه ، دانه تفنگی نیز به یادگاری زنده یاد پیشینیان رخ می نمود.
در نخستین قدم – حرکت جنبش از حمله بر خانه های خلقی – پرچمی ها و جاسوسان جیره خوار شان آغاز یافت. با چشم برهم زدنی ، دمار از روزگار اینان بر آورده شد. حرکت مردم  با شتاب برق آسا  رو به پیش میرفت. کم کمک دسته های پراگنده از قریه جات مختلف ، خیل انبوه تر و موج برنده تری را تشکیل می داد. حملات بر کمینگاه های دشمن در مکاتب دهات متمرکز شد ، به زودی این لانه های مسلح را سیل خروشان یورش خلق ، چون خسی در خود بلعید. حرکت بازهم به پیش می شتافت و خروش امواجش توفنده تر می گشت و آوایش غرنده تر از آن.  آتش خشم مردم سیاهی دلگیر شب را به روشنائی دلفروز بدل کرده بود.
در دمدمه های سپیده دم ۲۴ حوت مراکز ولسوالی ها در حصار امواج سیل آسای جنبش در آمد. درین جا ها که دشمن با پیاده کردن نیروهای نظامی اش تدارکات بیشتر سنجیده بود ، نبردی سنگین بین سپاه بی سلاح مردم و لشکر سرا پا مسلح رژیم ، در گرفت. خصم درنده با تمام قوا آتش می کرد و سدی از گلوله ها  در برابر هجوم مردم ساخته بود. ولی توفان خلق را از هیچ مانع و سدی جای روی برتافتن نبود و هیچ دیواری را  در برابرش تاب برپا ایستادن. و یکی پی دیگری فرو میریخت. جوانان روئین تن پیاپی . . . می افگندند و رستمانه بر دشمن می تاختند. باران گلوله های دشمن جوانان آزاده را سینه می شگافت ، قد افراشتگان آزاده دسته دسته نقش زمین می گشتند تا نقش پای بیگانه متجاوز را از زمین مرد پرور خویش به خون بشویند. دیگران بی هراس و نترس سیلاب وار و خیزاب گونه ره می سپردند  و دمبدم عرصه را بر دشمن تنگ می آوردند. آتش سلاح عدوی بد کین با همان شدت و حدت خویش کارگر نمی افتاد. صدای انفجار گلوله های توپ و تانک به گوش عصیانگران پاکدل به سان آوای جغد و کرگس بی اثر بود. هر رزمجویی را شتاب بر آن بود تا از دیگری پیشی جوید. سپیده دم بامدادان نزدیک می گشت و روزگاران بر سلطه گران تاریک.        سرانجام گلهای سپیدۀ صبح دمان آفاق با شگوفه های پیروزی رزم آوران بر یغماگران ، همنوا شگفت. افق خونین شد ، و بدینگونه دمیدن صبح ۲۴ حوت بر جبین به خون رنگینش پیام بر چیده شدن بساط اسارت از پهنای دشت و کوه و دامن روستا را به ارمغان آورد. صد ها  تن خونین، کرانۀ زمین را پیراسته کرد و روز ۲۴ حوت به پیشواز بارگه خون ، بار یافت . باری ، تا اینجا روستائیان – این ناب دلان آزادی جوی-  اندام سرسبز روستا را با زمزم خون طهارت رهائی دادند و اکنون به آستان دروازه های شهر رسیدند.
دشمن حیله گر و مکار از چند روز به این طرف دریافته بود که اگر ، امواج یورش روستائیان با توفان خیزش شهریان یکی شود ، دیگر او را جای نفس دمیدن درین دیار نخواهد ماند. لذا در تدارکات استحکاماتی خود ، آستانۀ شهر و روستا را ، با استقرار زره پوش ها ، در جریان شب سد بندی کرده بود. بدینگونه نبرد مردم حماسه ساز هرات با رژیم استعمار بیار، در آغاز روز ۲۴ حوت در دو جبهه تداوم یافت ، از بیرون شهر و در داخل شهر.
شهریان که تمام شب را در بیتابی فرا رسیدن صبح به سر برده بودند ، با چهره گشایی مجمر خونرنگ خورشید ، بیدرنگ خانه ها را به  کور و شل ها  سپردند و دسته دسته از حصین محله ها به حریم جاده ها  درآمدند و در کمین دشمنان کمان افگندند. دشمن از رادیو ریلی با آواز کریه توأم  با التماس وحشت آفرین هوشدار میداد که : ” اهالی محترم هرات ! از منازل خود بیرون نشوید! ما را مجبور نسازید شهر زیبای هرات باستان را به تل خاک بدل سازیم”!!! . اما بلندی فریاد های آزادگی و تندر نفیر های نفرین بر روس و عمالش شکسته گر دیوار صوتی گردید و آواز کرگسان رژیم و بنیاد های کاخ استیلاگران فرو می ریخت.
هنوز صبح زود بود که حملات مردم بر لانه های امنیتی رژیم ( ماموریت ها ) در هر کنج  و گوشۀ شهر آغاز شد. مقاومت نیروهای امنیتی در برابر عزم دگرگون ساز مردم ، بیهوده بود. هر سرو قد جوانمردی که خون آلود بر زمین می غلتید ، همرزمان دیگر خشم شان بیشتر می جوشید و توفان جنبش مهیب تر می گشت. با آنکه کشته های آزاد قدان پشته می شد ، ولی به زودی لانه های امنیتی فتح گردید و پرچم های پیروزی و آزادگی برآنها به دست مردان برهنه پای آزاد پیشه  بر افراشته شد.
تانک ها و عراده جات نظامی دشمن در بستر جاده و در سینۀ کوچه ها ی بزرگ شهر ، سرگردان غر و لند میکردند و دیوانه وار چهار دور خود را ، زیر رگبار مسلسل ها  قرار میدادند. مردم که مال و جان را به قربانی عروج  فرازگاه  آزادگی  دعوت کرده بودند ، از هر سو بر دشمن پی در پی و بی هراس حمله می بردند . همۀ هستی “من و ما ” در خدمت جنگ برای آزادی در آمده بود. هجوم فداکارانه و بی دریغانۀ مردم بر تانک های زره تن دشمن با دست خالی و با سلاح سنگ و چوب ، بی اثر بودن سلاح را در برابر ارادۀ رزمندۀ مردم بار دیگر جلوه گر می ساخت. استعداد های مردم در تدابیر نظامی به یکبارگی چنان شگفته بود ؛ که میتوانستند از همه چیز به عنوان سلاح رزم استفاده برند. با بریدن درخت های تنومند ناجو و سرو از حاشیۀ جاده ها ، راه عبور را بر ماشین آلات نظامی دشمن می بستند و بر آنها حمله میبردند. ده ها تانک زره پوش  متوقف و آتشگیرۀ کانون خشم شان گشت. زن های سلحشور – این سلالۀ  والاتبارانی چون ملالی ها – نیز از درون خانه های خود تدابیر گونه گونی به کار می بردند. لحاف های نفت آلودِ آتش زده را از پشت بام ها  روی  تانک، وسایل نقلیه و آلات نظامی دشمن فرود می آوردند. بدینصورت برای مردان جنگجو فرصت غافلگیری دشمن میسر می شد.
شهر جلوه گاه از خود گذری ، جانبازی و فداکاری – عابدان آزادی گشته بود و یوم نمایشگر دهشت فگنی زبونانه ی استعمارگران. مردان شیر دل شهر  تا آخر نیمروز اول روز ۲۴ حوت ، با مردانگی و شهامت بینظیر توانستند تمام هرزه گیاهان خارگین استعمار را از تمامی کوی  و برزن شهر ( جز قوماندانی امنیه ) ، سر به نیست کنند.
بستر و بالین شهر به غنود گاه هزاران شهید از خود رهیدۀ در خون تپیده بدل شد. اجساد مطهر این پاکبازان را بر تخت روان ( کراچی های دستی ) در آغوش هم گذاشتند و بعد تحویل آغوش پر مهر خاک پاک وطن می کردند تا در آنجا مطمئن بیاسایند. روستائیان قهرمان نیز به شهر در آمدند.     باری، شهر که اکنون پیوستگاه موج خروشندۀ روستا نشینان و توفان هیبت انگیز شهر وندان گشته بود ، نخوتگر زیبنده داشت. حال که نطع چرکین ضحاکان خلق و پرچم از دامن شهر به زور ید خلق برچیده شده بود ، هلیکوپتر ها و میگ ها بر فراز شهر به پرواز در آمدند و همه جا را – خانه های مسکونی تا درون کوچه ها و جاده ها – زیر ضربت خود در آوردند که کودکان و نوباوگانی نیز خونین کفن شدند. بمب چون ژاله بر شهر می بارید ، ویرانه می ساخت و هستی می بلعید ، ولی به ارادۀ آهنین آزادگان تأثیرچون پشیزی هم نداشت و فرمان همچنان به پیش بود. و مرکز فرماندهی نیروهای امنیتی  ( قوماندانی امنیه ) ، هنوز سخت جانی میکرد. چه ، این بیغوله با مهمات نظامی بیش از حدی مسلح و با تعدادی تانک های زره دار محافظت می شد. تا اینگاه یورش مردم بر این موضع مهم دشمن به صد ها شهید بر جا گذاشته و سیلی از خون جاری کرده بود. حال دیگر همۀ مردم – این راست قامتان بلند همت ، بدانسو روی آوردند و با دادن قربانی های بی حد و حصری و کشتار عدۀ زیادی از اعضای رژیم مزدور ، توانستند قوماندانی را نیز خلع سلاح نمایند. شمار معدودی از جنایت پیشه گان – به شمول قوماندان امنیه – با استفاده از تانک ها خود را به مسجد جامع رساندند و در گلدسته های آن پناه گزین شدند.
در فرجامین ساعات روز ۲۴ حوت ، با غروب دل انگیز خورشید در آستانۀ بهار ، طلوع خونین خورشید آزادی شهر جلوه گر شد. در هر کنار و گوشه و در هر جاده و کوچه ، شهیدانی بی شمار در کفن خون آرامیده بودند.
سراسر پهنۀ شهر لاله زار خون گشته بود. ریزش باران شدید درین لحظات خون آزاد مردان را به رود بار هری متصل ساخت تا از آن طریق بذر آزادی را همه جا سیراب کند. مردم با دادن هزاران شهید ، نردبان صعود به معراج آزادگی ساختند. شامگاهان در هر خانه و کلبه ای خوان خون هموار گردید و پذیرای شهید و شهیدانی بود. دامان هر مادری آرمیدگاه جوانان زخم بر تن شد. اکنون رسالت زن های شهامت پیشه بود تا پرستاران مرحم گذار گلزخم ها باشند. لغزش اشک شوق آزادی بانوان ، در شیار زخم ها مداوای آزادگان می گشت.
چون رسالت شگفت انگیز مردم قهرمان در آزاد سازی مأوای مقدس شان در این روز رو به اکمال میرفت ، نوبت فرزندان وفادار خلق در داخل فرقۀ عسکری – که از همان آوان توفانی شدن خیزش در چیدن ساز و برگ یورش نابود کنندۀ دشمن بودند – فرا رسید. این راز داران همیشه زندۀ خلق با آغاز رزم خصم افگن، در درون فرقه ، قلب دشمن را در هم دریدند. عزم فولادین سربازان و افسران میهن دوست و غیرتمند ، با نبردی سهمگین در امتداد شب ، قصر فرعونی استعمار گران روسی و نوکران دست به سینۀ شانرا از بنیاد بر انداخت. ده ها لاشۀ گندیدۀ اعضای باند خلق و پرچم را در هم آغوشی با تعداد زیادی مشاوران نظامی روس ، به طعمه گاه سگ و کرگس فرستادند. قیام پیروزمند ارتشیان – که شیر مام وطن نوش شان باد – در پیوند با جنبش مردم ، کرملین نشینان استعمارگر را چنان خشم آلود ساخت ، که میگ های غول پیکر بمب افگن را از میدان های ازبکستان و تاجکستان فرمان آتش دادند. و با دهشتی بینظیر سنگر گاه افسران و سربازان مبارز – محوطۀ فرقۀ هرات – را ، با به کار برد بمب های ناپالم و خوشه ای ، زیر بمباردمان قرار دادند. این جنون وحشتزای ددمنشانۀ استعمار ، آن نیمرخ آئینۀ قدنمای سوسیال امپریالیسم بود که میشد نیم رخ دیگر آنرا در فردای ” تجاوز عریان”  و لشکر کشی صد هزار نفری ، از همین اکنون پیشبین بود و با چشم باز سراشیب رسوائی آنرا مشاهده کرد.
مقاومت و پایداری سربازان و افسران – این پاکزادگان سلحشور افغان زمین – در برابر حملات غول آسای دشمن ، بینظیر بود. و تا فرا رسیدن سحرگاه ۲۵ حوت ، با سرنگون کردن دو فروند میگ و وارد آوردن تلفات سنگینی بر دشمن ، تداوم یافت. مردم آن ولا به پاسخ اعلامیه ای که از حلقات انقلابیون شهر پخش شده بود، قافله های مواد غذائی را به جانب فرقه سرازیر کردند و برای مسلح شدن بدانجا میرفتند. صبح آنروز ارتشیان با بیرون کشیدن اسلحه جات و مهمات نظامی از فرقه ، به آغوش گرم مردم درآمدند. تعداد بیشماری از انواع سلاح را تقدیم جوانان رزمنده کردند.
از ۲۵ حوت به بعد روز چهره گشائی و نقاب افگنی کامل استعمارگران سوسیال امپریالیسم روس است. هلیکوپترها  چون خیل کرگسان آهنین بال ، پی در پی فرود می آمدند و از بطن خویش ده ها تانک و توپ می زائیدند و باز پرواز میکردند تا بار دیگرآبستن شوند و باز بزایند. بدینسان سینۀ خونین دریدۀ شهر آزاد شده را ، یکبار دیگر تانک و توپ های زرهدار با پردۀ آهنین مستور کرد. روشنائی سیمای شهر رها شده را هالۀ سیاه انفجار بمب و باروت در خود پوشید. گلوله های توپ و نواله های بمب به شدت باران بر سر و روی شهر می بارید و آدمیان را گروه ، گروه در مغاک خود فرو می کشید. دست و پای ، گردن و بازو ، پشت و دوش ، سینه و کلۀ انسان های استوار با بیرحمی بیشرمانه زیر زنجیر های تانک له می شد. اژدهای استعمار که زخمی ناجور از قیام خلق  بر تن کثیفش برداشته بود ، اکنون بر هر چیز این دیار چنگ و دندان میزد.
پراگنده شدن مردم بعد از آزاد کردن شهر در روز ۲۴ حوت و عدم بسیج هماهنگ شان برای دفاع از شهر آزاد شده با آنکه به همت والای فرزندان راستین شان ، سربازان و افسران ، سلاح زیادی را در اختیار داشتند – کمبود کارآئی و مهارت در بکار برد سلاح و . . . دشمن زخم خورده را مجال غنیمت آمد تا با پیاده کردن نیروهای تازه دم خود با آرایش نوین قوایش به ویرانی و سرکوب سراسر شهر بپردازد و بار دیگر با دست و پا زدن مذبوحانه و جنایت بار ، شهر را در تصرف خویش در آورد. لانه های سرنگون شدۀ استعمار دوباره تسلیح و مرکز فرماندهی جنایت بارگی و ستم پراگنی شد. مزدوران هرز رژیم که زخم آلود ، جان زنده بدر برده بودند ، در پناه غول استعمار لحظۀ نفس کشیدن یافتند.  با مستی و جنون به تار و مار و غارت کردن ، سوختن و نگون ساختن جان و مال مردم پرداختند.
کودک و نوجوان ، نوباوه و پیر زن ، مسن و سالخورده را جوخه جوخه به رگبار بستند. اطفال را بر نوک سرنیزه کشیدند و دختران را پستان بریدند. جوانان را با تیغ چشم از حدقه کشیدند و پیرمردان را دست و پای شکستند. دسته های آدم را با توپ پراندند و صد ها تن را زنده تا گردن به گور کردند. عده ای را از میان دو شق کردند و برخی را لخته لخته گوشت از تن بریدند و زبان را با خنجر از کام کشیدند و سر به ساطور شگافتند و . . . و هر آنچه چنگیز و هیتلر ، فرانکو و . . . و دیگر جلادان تاریخ فراموش کرده بودند ، اینان با چشم دریده گی وقیحانه انجام ده آن شدند.
تیغ جلادانۀ استعمار به دست نوکران پرورش یافته اش تا بدانجا کشت و درید و به خون غلتاند ، که عده ای از این آدمیت باختگان خون نوش – خلق و پرچم – خود نیز از قماش کله منار ها ، خرمن های دست و سر و پای آدمیان ، گردش سنگ های آسیاب از جریان جویبار خون – از شنیدن ضجه و ناله های خیلی از نیم کش شده گان – مست و دیوانه شدند. و از آنجمله است دیوانه شدن قوماندان امنیه ولایت که رژیم مجبور به زنجیر پیچ کردنش شد و به عزلتگه دارالمجانین اعزامش داشتند.
و آری ! در آستانۀ بهار پژواک غریو رزم توزان در فضای آزاد پروران ، نوای بلبلان بهاری را شگفتی آمد. در آستانۀ بهار چو زخم بر تن آزادگران گلگونه شگفت ، گلهای شقایق و ارغوان در تپه ها و دامنه های هری بر ارجمندی گلخون ها آزرم گونه سر تکریم فرو بردند ، چون تن شهیدان پیراستۀ کفن شد نسترن در آستانۀ بهار شرمگینانه کفن از تن درید ، غرش سهمگین موج خون چون به بلندای آزادی رهبر گشت ، خروش موج هریرود  در آستانۀ بهار خود نمائی نمی کرد ، تن خونین شهیدان چون  به ده هزاران رسید زمین را در آستانۀ بهار جای لاله روئیدن نبود، سبزینه های آستان بهار خونرنگ شدند و . . . بهار هرات ، بهار خون گشت. و بدینگونه در آستانۀ بهار پهنۀ درخشان هرات فراز پیروزمند خونین و فرود خونبار غمین به خون نگاره زد و هرات بار دیگری حاکم تاریخ گردید.
و اما که ، از آن فراز رنگین به خون و فرود آغشته به خون میتوان به راستایی چنین ره برد که :
— خلق قهرمان ما زنجیر گسل است و در قفس انقیاد نمی گنجد ، حتی اگر این قفس را پنجره زرین کنند و آب و دانه اش هم شیرین .
—  هرگاه ملتی به پا خیزد و با عزم جزم با خصمی درستیزد ، از این دو ، بلاشک این دشمن است که باید از میدان بگریزد ، اگر هم الوندی از سلاح مدهش و مدرن او را تکیه گاه باشد و یا حتی غول نظامی دنیا.
-– عنصر وحدت و یکپارچگی آن جانمایۀ نهادینی است که آبشخورهرگونه پیروزی میشود ؛ چه در فرایند یگانگی است که پویش ها و تنش ها  ” همچو توفان بر ستمکاران غبار مرگ ” می بیزد  و ۲۴ حوت ۱۳۵۷ جلوۀ فروزانی از این توفان است.
—  رزمنده قهرمانان پرورده در دامان هریوای یل پرور با جهش توفندۀ شان ، منزل ها از پیشآهنگان کاروان سیاست به پیش افتادند و فهماندند که کاروان جنبش توده ای از کاروان سالاران روشنگر با حرکتی شتابنده تر جهیده است که پیشقراولان باییست آنچنان شتابگیر شوند که نه تنها به آن برسند، بل که قافله سالاری این خیل آزاده را عهده دار شوند.
—  فروغین فراز آتشین  ۲۴حوت نشان داد ، گهگاهی چنین می شود که ؛ کشتی بدون سکاندار ماهر نیز امواج پرطلاطمی را زیر سینه  کشد و سینۀ آب نیرومندی را بدرد و از گردابی هم احیاناً  رد شود ، و اما فرود خونگدازش تأکید کرد که زورق شتابدار و مست هم بدون سکاندار ماهر و مدبر نمیتواند ره به ساحل برد و در کرانۀ امید به دلخواه لنگر اندازد. ای چه بسا که به ورطۀ دیگر گیر افتد و در شکنج خشمگین آن خرد و خمیر شود.
—  و دیگر اینکه فرخنده فراز ۲۴ حوت را چرخشگاه و یا نقطۀ عطفی در انقلاب شکوهمند خلق افغانستان میتوان برشمرد که در قسمت هایی از کهن سرزمین ما جنبش را توفنده و خروشان ساخت و در پی آمد آن ولایتی پشت ولایتی و شهری پشت شهری دوزخ غلام بچگان روسی گشت و در سراسر هریوا زمین بساط ننگین خلقیان ضد خلق از روستا ها برچیده شد و رزمگران نیز از این سنگر مطمئن (روستا ) آتش به هیمۀ خصم میزدند و . . .
دیگر آنچه باید در باره اش دیوان ها نوشت.

•••

رستاخیز کابل نشینان رزمگر
در سوم حوت

پیکار آزادیخواهانۀ مردم ما ، از پارینه های دور تا روز های خونین کنونی ، در فراز و فرود متوالی ، با گونه گونگی پر از غنا و درخشش ، در امتداد زمان زیگزاگ وار طی طریق نموده و اسطوره های خونین در دل زمانه به یادگار گذاشته است. اجداد و نیاکان ما نسل اندر نسل از دهلیز تاریخ ، قدِ افراشته و با متانت گذر کرده و درین عرصه ( ستیز و نبرد ضد تجاوز و ستم ) میراث گرانقدری به ما عرضه نموده اند ، که سپاس ، پاسداری و تکامل آن به دوش ” انسان افغانی ” امروزین است ، تا در نبرد آزادیبخش ضد روسی –  که با جذر و مد فراوان ره می پیماید – آنرا ، تا قله های شامخ آزادی ، دموکراسی و عدالت اجتماعی بالا بکشد.
استعمار زدائی و ستم ستیزی دلیرمردان مهد غیوران ، در هر گوشه و بیشۀ کشور ، جلوۀ خاصی دارد. در هر نبرد ضد تجاوز ، شرق تا غرب و شمال تا جنوب کشور ما به سنگر پولادین و دشمن شکنی مبدل گشته که هیچ متجاوزی نتوانسته به سلامت ازین سنگر های به خون رنگین بگذرد.
یکی از این سنگر های تسلیم ناپذیر و دشمن برانداز ، کابلستان دیروز و کابل زمین امروز است که شیران شیر دروازه و عقابان آسمائی را در دامانش پرورده و شیر غیرت و فداکاری ، آزادگی و ستم براندازی داده است.
اگر کوتاه – نگرشی بر حماسه های جاویدان این شهر باستانی بیندازیم و پیوند و تسلسل تاریخی خونین روز های رزم و نبرد این زمانه – به خصوص قیام سوم حوت ۱۳۵۸ – را در رابطه با گذشتۀ نه چندان دوربه پژوهش ولو اجمالی بگیریم ، جلوه خیره کنندۀ رزم آورانش در نبرد های ضد تجاوز و ستم ، عشق سترگ ایشان به آزادی ، نوامیس ملی ، شرف و حیثیت انسانی ، آن ریشه خشک نشدنی ایست که درخت برومند آزادی و افتخار را در شاخ و برگ های چند بعدی اش تغذیه می نماید.
مردم غیور این شهر قرون متوالی در برابر حملات شاهان سفاک و چپاولگر ، چون صخرۀ پولادین و سدِ گذر ناپذیر ایستاده که راویان از شکست و نابودی مکرر قشون ستم گستر بیگانه در کابل زمین باستان افسانه ها دارند.
اگر گامی بجهیم و به سده قبلی نظر افگنیم ، جانبازی گرُدان کابل را در جنگ آزادیخواهانه ضد استعمار انگلیس صفحه شماری کنیم می بینیم که شعله های سرکش خشم مقدس مردم ما در بسا نقاط کشور – منجمله کابل – غارتگران متجاوز را سیلاب وار میروبد.
به یاد آوریم قیام خونین هفدهم رمضان (۱۲۵۷) را ، روزیکه به اثر درخواست پیشقراولان جنبش ضد استعماری ، همه دکان های شهر بسته میشود و قیام پرجوش و خروشی آغازیدن می گیرد. قیام کنندگان با سلاح های ابتدائی دست داشته به دشمن اجنبی یورش برده ، دشمن زبون و بزدل را تا بیرون دروازه های ” شیرپور ” وادار به گریز می نمایند و بعد از جنگ های غرور آفرین چندی ، از ارتش هجده هزار نفری امپراطوری انگلیس فقط یک مرد خبیث زخمی و نیم جان قادر به فرار گردید.
در دومین نبرد ضد تجاوزی همچنان حماسه های جانبازی و ایثارگری کابلیان رزمنده با استعمارگران و عاملین بی شرم شان ، میتواند آبشخور ستیزه جوئی ها و قیام های آزادیخواهانه امروزین این خطه باشتانی باشد. قیام های ظفرمندی که در آن ستبرمردان کابل لشکریان متجاوز در حصار قلعه تاریخی بالاحصار را با ننگ ابدی به گودال تاریخ پرتاب می کنند و آن قلعه تسلیم ناپذیر از لوث استعمار پاک می گردد. به جای پرچم آتش گرفتۀ استعمار ، درفش فتح و پیروزی بر فراز برج های آن به اهتزاز در می آید که به زبان حال به امپریالیست های ستمگر فریاد بر می آورد که ، تطاول و دست اندازی به ” شیردروازه ” شیران و ” آسمائی ” عقابان نیز چون ” هندوکش ” غیور و ” بابا” ی مغرور و سائر دشت ها ، کوهساران و بلاد میهن پر می سوزاند و دست اندازان اجنبی را از سریر عزت به حضیض ذلت می کشاند.
قیام ۲۴ حوت ۵۷ هرات و به تعقیب آن قیام سوم حوت کابل و سایر قیام های میهن ، تسلسل منطقی با خونین روزهای قبلی ، دارد ، منتها با این ویژگی که این بار ملت ما در برابر امپریالیسم دهان دریده روس – که با اتکاء به وسائل مدرن جهنمی اش ، در لباس ریائی کمک و پشتیبانی و دوستی بی شائبه و دفاع از زحمت کشان به همدستی نوکران عیان و پنهانش کشور زیبای ما را ببلعد – قرار می گیرد. در این رویاروئی قامت افراشتگان کشور با سوسیال فاشیسم روس و دولت دست نشانده و پوشالی آن حماسه های جاویدانی آفریده اند ، یکی ازین حماسه ها سوم حوت ۵۸ است که جای آن دارد تا درین جا بالایش کمی مکث نمائیم.
سوم حوت ۵۸ روز طغیان خشماگین شهریان کابل ، روز اعتصاب عمومی کارگران ، مامورین ، دکانداران و . . . ، روز میثاق و پیوند خون کابلیان نجیب و رزمنده با جبهات نبرد آزادیخواهان دلیر کشور بود. روزیکه مردم زحمتکش کابل اعم از زن و مرد ، پیر و جوان ، هزاره و تاجک ، ازبک و پشتون و . . . خشم و انزجار برحق شانرا برضد متجاوزین و نوکران روسی الاصل شان با نعره های تکبیر و شعار های انقلابی – میهنی ای ” مرگ بر امپریالیسم روس ” ، ” مرگ بر ببرک روباه ” ، ” یا مرگ یا آزادی ” ابراز کردند.
روزیکه در سحرگاه سرخگونش صد ها قلب رزمنده و عاشق کشور ما با گلوله سوراخ سوراخ و پاره پاره شد و صد ها قهرمان گمنام هستی شانرا برای آزادی کشور از چنگال اهریمن ، فدا کردند و خون سرخ شانرا در پای نهال آزادی میهن ریختند.
روزی که در هر کوی و برزن و کوچه پس کوچه کابل نعره آزادی خواهی طنین افگن بود و همه با دست خالی ، اما ایمان راسخ به آزادی و انقلاب به کوچه ، خیابان و پارک ریختند و حماسۀ شیران و دلیران هرات باستان را یک بار دیگر در خاطره ها بیدار نمودند و این درست سالنامه حوت خونین هرات بود.
درین روز تاریخی ، مردم غیور کابل که دیگر کاسۀ صبر شان لبریز گشته بود ، با چوب ، داس ، چاقو و تبر ، نترس و بی هراس بر خیابان ها ریختند و درخت وار در برابر تانک و توپ و مسلسل دشمن قرار گرفتند ، سینه سپر کردند و در آخرین لحظات زندگی پربار و شرافتمندانۀ شان از ته دل نعره زدند:

روسها از ملک ما بیرون شوید
ورنه غرق رود بار خون شوید

تاریخ به یاد دارد که :

شام ۲ حوت حوالی ساعتهای هفت شب صدای نعرۀ تکبیر و شعار های انقلابی سکوت شب را شکست. مردم اعم از طفل و جوان و پیر بالای بام ها ی خانۀ شان برآمده ، شعار داده و شعار های دیگران را همنوائی می کردند که آغاز و انجام صدا ها معلوم نبود. غریو خشماگین مردم ما چنان به هم پیچیده و گره خورده بود که تصور می شد که هزاران لودسپیکر را به کار انداخته اند. زبان ها آتشین شده بود ، صدا ها چهچۀ مسلسل و فریاد دشمن سوزشان به صدای بمب شباهت داشت. حالت و اوضاع کاملأ هیجانی بود تا آنجا که کلمات ” جاندار ” از توصیف آن عاجز است. شور بود ، هیاهو بود ، غوغا بود و نعرۀ آزادی. فریاد ها موج آسا بلند و بلند تر ، رسا و رسا تر می شدند ، حوت خونین بهار آزادی را نوید می داد. حالت همبستگی و همنوائی ضد استعماری مردم را به وجد آورده بود. کابل و کابلیان یکپارچه و چون تن واحد در برابر استعمار گران به پا خاسته بودند . هنوز پاسی از شب نگذشته بود که نعره های تکبیر توأم با شعار های ضد روسی و ضد امپریالیستی توسط همه مردم همراهی می شد و همین حالت تادم دم صبح ادامه یافت و قرار اطلاع که همانشب روس ها تا صبح به خواب نرفته بودند و سر از تانک بیرون نکشیده بودند ، از ترس چون بید به خود می لرزیدند و به هر طرف آتش می گشودند و از مزدوران خود ( پرچمی – خلقی ) می پرسیدند که : ” این چه حالت است و چرا چنین می کنند؟ ” . سربازان روسی که تا آنروز نمی دانستند با چه کسانی مقابل اند و برای چه به افغانستان فرستاده شده اند ( زیرا مقامات کرملین به ایشان گفته بودند که در افغانستان ، پاکستانی ها ، چینائی ها ، امریکائی ها و . . . حمله کرده اند و شما جهت مقابله با آنها به آنجا اعزام می شوید ) ، در آن شب در یافتند که این ملت قهرمان افغانستان است که برضد متجاوزین و سگان زرین قلادۀ شان می رزمند و می خواهند آزادی و استقلال خود را کسب نمایند.
شب به همین منوال گذشت. فردای آنروز اعتصاب عمومی بود . بچه های خورد سال ، جوانان ، میان سالان و پیر مردان با ابزار و سلاح های بدوی دست داشته به خیابان ها ریختند. از کوچه پسکوچه ها یکجا شده به خیابان ها و بالآخره چون سیل خشمگین به جاده های عمومی سرازیر شدند. همه جا موج حرکت مردم بود ، وحدت و یگانگی ، دلیری و از خود گذری ، همکاری و همدردی ، کینه و نفرت بیحد نسبت به دشمن تجاوزگر ( امپریالیسم درنده خوی روس ) ، همه و همه انسان را به وجد می آورد و نیرو می بخشید.
تظاهرات گسترش می یافت و مردم جوقه جوقه و دسته دسته به تظاهر کنندگان میپیوستند و ننگ و نفرین نثار روس ها و چاکران بی مقدار شان می نمودند.  تظاهر کنندگان هنوز چند قدمی در جادۀ عمومی پیش نرفته بودند که خود را در مقابل باران مرمی دشمن یافتند. چون لانه های فساد ( نواحی حزبی ) بر روی قیام کنندگان آتش گشودند ، اما رگبار های متواتر این بی وطنان نمی توانست جلو خشم مقدس مردم را بگیرد که از مرگ هراس ندارند و هست و بود خود را در گرو آزادی ، ایمان ، دفاع از نوامیس ملی و ارزش های اجتماعی و فرهنگی خود گذاشته اند.
مردم از راهپیمائی دست بردار نبودند ، شهداء و مجروحین را بر می داشتند و به پیش می تاختند تا آنکه خود را در مقابل تانک ها و زرهپوش های روسی دریافتند و زیر آتش متقاطع روس ها و چاکران هرزه و بی وجدان شان قرار گرفتند. در آنروز فقط دو صف آشکارا به چشم می خورد ، صف متجاوزین روسی و نوکران جنایت پیشۀ آن که در جهت مستعمره ساختن کامل کشور ما می کوشیدند ، و صف دیگر ، صف مردمی که خواهان استقلال ، آزادی ، تمامیت ارضی ، حاکمیت ملی و حق تعیین سرنوشت خویش بودند.
روس های وحشی که از نبرد با مجاهدین سر به کف در جبهات مقاومت سخت به جان آمده و چون گرگ زخم خورده در پی انتقام بودند ، خشم خود را بالای تظاهر کنندگان بی سلاح فرونشاندند و از کشته پشته ساخته ، جوی خون جاری نمودند.
در جائیکه حتی تانک های دشمن جلو خشم و طغیان برحق مردم ما را گرفته نمی توانست ، هلیکوپتر های توپدار روسی قیام کنندگان را به نیستی کامل تهدید نموده و به گلوله و راکت می بستند. جت های میگ نیز در ارتفاع کم در بالای سر مردم به پرواز می آمدند.
مردم شهداء و مجروحین را به مساجد انتقال داده ، شهیدان را کنار هم قرار می دادند تا هرکسی شهید خود را شناسائی کند. عده ای از جوانان به قبر کنی توظیف شده بودند. دوکتوران و جراحان با احساس و وطن دوست به کمک مردم خود شتافتند و به تداوی و معالجۀ مجروحین پرداختند. همه باهم همکاری می کردند و یکدیگر را نوازش و تسلیت می دادند. خون سرخ شهداء را به پارچه های سفید کتان و تافته می مالیدند و آنرا علم می کردند. پارچه های سفید آغشته به خون شهدای راه آزادی را که بر توغ های مساجد بر افراشته بودند ، شکوه و عظمتی را تمثیل می نمود که ملت ما در طول تاریخ بارها آنرا در نبرد با تجاوزگران و استعمارگران – به نمایش گذاشته است.
حدود ساعت یازده قبل از ظهر ، مردم در کنار مساجدی که شهداء را بدان جا انتقال داده بودند ، میتنگ هائی تشکیل داده و عده ای سخنرانی کردند. لهجۀ سخنگویان متانت و جسارت شان را تبارز می داد. عناصر و عوامل دشمن نیز که در صفوف مردم خزیده بودند، دست به خرابکاری می زدند.
با وجود کشتار وحشیانۀ امپریالیسم روس که در اثر آن تعداد زیادی از جوانان و میانسالان و چند طفل خورد سال شهید شده بودند ، مردم متأثر به نظر نمی خوردند و به هنگام دیدن شهدای شان اشک به چشم های شان دیده نمی شد و فقط درود نثار شهداء می کردند و سوگند انتقام گیری می نمودند. در یکی از مساجد از ساعت ۹– ۱۱ قبل از ظهر بیش از هجده تن شهید و ده ها تن زخمی را انتقال داده بودند. شناسنامه شهداء زیاد خوانا و بر انگیزنده بود- حمال ، دکاندار ، تبنگ دار ( دست فروش ) ، کسبه کار ، کارگر و دهقان و . . .
اکثرأ ساکنان بیغوله ها و غم آبادان دشت برچی ، قلعۀ شهاده ، کارته سخی ، چنداول ، ده دانا ، افشار ، قلعۀ موسی و . . . بودند.
به خاطر دفاع از قیام و حراست از آن ، تعدادی از جوانان که با کارد و تفنگچه مسلح شده بودند ، راه های دخول به منطقه را قطع کردند و افراد ناشناسی را که می خواستند به منطقه داخل شوند تلاشی می کردند و بعدأ اجاره ورود می دادند. بچه های خورد سال با بوتل های فانتا و کوکا کولا که در داخل آن مواد منفجره را تعبیه نموده بودند ، بالای بام ها و در عقب دیوار ها سنگر گرفته و منتظر دخول دشمن به منطقه بودند. بچه های هشت ساله و نُه ساله بدون هیچگونه ترس و هراسی از مرگ ، بام به بام می دویدند و هر آن حاضر بودند که قطره خونی که در بدن دارند نثار مردم و میهن و نوامیس ملی و معتقدات پاک خود نمایند. از همین جاست که چنین عشق آتشین و ذاتی فرزندان این مرز و بوم به آزادی و آزادگی ، به ایمان و عقیده ، به میهن و نوامیس ملی ، به پیشرفت و ترقی اجتماعی ، طمع خام استعمارگران و مرتجعین سیه دل را به یأس و نا امیدی مبدل می کند و بدون شک اگر مردم ما از سلاح وحدت و رهبری انقلابی و پیشتاز برخوردار باشند با این ظرفیت شگفت انگیز قربانی و ایثار گری ، افغانستان عزیز را به زودی به گورستان متجاوزین روسی بدل خواهند نمود.
جریان پنج سال جنگ آزادیبخش ملی نشان می دهد که اگر همین شور و احساسات ملی و میهنی و کینۀ دیرینه و آشتی ناپذیر مردم ما با متجاوزین بیگانه از وحدت ملی و رهبری انقلابی برخوردار می بود ، امپریالیسم شرارت پیشۀ روس با تمام امکانات گستردۀ سیاسی ، اقتصادی و نظامی در مقابله با رستاخیز عظیم ملت ما به زانو در می آمد. و دور نیست آن روزی که مردم ما به سلاح وحدت دست یابند ، تفرقه افگنان را رسواء نمایند و در کنار فرزندان آگاه و پیشتاز خود به بلندای آزادی و افتخار قدم گذارند.
سه حوت به مثابه روز خونین و با عظمت در تاریخ کشور ما ثبت گردیده و ما گرامی اش می داریم.
افتخار جاویدان بر شهدای سوم حوت و تمام شهدای راه آزادی میهن !
ننگ ابدی بر وطنفروشان و تجاوزگران !
دست تجاوزگران از کشور ما کوتاه !

•••

شعر در جویبار خون

سروده ای در بزرگداشت قیام ۲۴ حوت ۱۳۵۷ در هرات

(خون نگار)

شب است ، شام تیره ای
و جغد حاکم زمین
هوا چه سرد و بی رمق
ببین چسان ستاره ها ،
به سوگ و غم نشسته اند
و رخ زما بسته اند.
زمین ببین ، زمان نگر ،
همه ز جور ناکسان ،
ز ظلم خیل کرگسان ،
ز خلقیان ضد خلق ،
گلایه ها ، شکایه ها به روزگار می کنند ،
و جستجوی صبح را ،
به شام تار می کنند.
درون این نیاز ها ،
به قلب اعتراض ها ،
میان شهر عاشقان ،
دران هرات قهرمان ،
سروش رزم می چمد ،
دران کرانه ها ببین ،
یکی هوای دیگر است ،
نگاه کن ، نگاه کن !
ز شهر و روستای او ،
ز برج و باره های او ،
چه پویشی ، چه غرشی ،
درید شام تار را ،
سپیده برق می زند ،
” شفق دمیده میرود” ،
” بهار تازه میرسد “
افق چه سرخگون شده ،
نظاره کن ، نظاره کن !
به صبح ” بیست و چار حوت “
به رستخیز توده ها
به موج بیکران خلق
به جنبش و قیام او .
چه محشری ، چه لشکری
مقابل سپاه دون ،
بسان کوه ، استوار ،
بسان موج ، بیقرار .
سلاح رزم شان ببین ،
چه پر شرنگ و با شکوه ،
یکی به دست داس او ،
دگد گرفته بیل را ،
هزار ها به مشت خود ،
به جنگ خصم میروند.
هدف نجات میهن است ،
ز درد و مرگ بیم نیست ،
نه توپ سد راه شان ،
نه تانگ حایلی شود ،
همه شتاب می کنند ،
همه به پیش میروند ،
هزار نوجوان و پیر . . .
به خون کشیده میشود ،
ز جویبار ، موج خون ،
به رود بار میرسد ،
عروس شهر یک قلم ،
” نگار خون ” زند به خود ،
و خیل شیر زادگان ،
درفش رزم خویش را ،
به موج خون همرهان ،
به پیش ، پیش می برند.
ولیک در صف دگر
نگر به خصم حیله گر
دران سپاه تیرگی
که سیل تانگ و توپ شان
ز حد و از شمار نیست ،
مسلسلش دقیقه ای ،
خموش و انتظار نیست ،
شمار آنچه گفته است ،
کم از صد هزار نیست ،
تگرگ بمب آتشین
ز کرگسان آهنین
به فرق خلق رنجبر
چه ” گل نثار میکنند ” (!!).
ز هیبت قیام و از غرور و خشم خلقها ،
به مغز استخوان شان ،
فتاده ترس و بیم مرگ ،
فغان و ضجه های شان ،
رسد به بیکرانه ها ،
همه فرار می کنند و یا تفاله می شوند ،
و موج سیل توده ها ،
تمام شهر را ازین تفاله پاک میکند ، . . .
و شهر . . .
و شهر فتح میشود.
دران دیار ” رستخیز “
و شاهد زمانه ها
درفش افتخار ما
به اهتزاز میشود
و روز ” بیست و چار حوت “
به گاهنامۀ زمان
به ” خون نگار ” میخورد.

# # #

صدای غرش توپ و طیاره    همیشه میرسد از هر کناره
مگر آزاد میشه ملک افغان     و قلب دشمنانش پاره پاره

 

•••

یادواره

به مناسبت بـزرگـداشت     
قیام ۳ حوت ۱۳۵۸ کابل.

هموطـن خیز و قـیام خلق کـــابل یــاد کـــــن!              وز طــریق یــاد او روح شهـیدان شــاد کـن !
کـارگر یا پیشه ور ، دهـقــان یا روشن ضمیر              دست وحدت را بگیر و عزم چون فولاد کن!
همصدا فــریـــاد برکش نعرۀ مــــــردانــه زن              خصم را آتش بـزن خـاکسترش بربــاد کــن !
“سه حوت” را می نگر کاخ ستم جنبانده است              این قـیـام تــوده ای را هر کــجـا بنیاد کــن !
از غـریــو خشم تـو دشمـن بخود لرزیده است              موج شو، خیزاب شو، فریاد کن ، فریاد کن.

•••

وحدت نیاز مبرم جنبش و قاصد پیروزی

. “مـلـتی که جـرأت کند سلاح بـــر دارد و بـــردشمن
حمله ور شودهرگزنمی میرد بلکه زنده وجاوید است”
(سیدجمال الدین افغان)

سرزمین مردخیز و باستانی افغانستان عزیز د ر درازنای تاریخ، بار ها مورد تجاوز وحشیانه بزرگترین قدرتهای جهانی قرارگرفته هکذا جنگ وکشمکش های خونین وغیر خونین داخلی بی شماری را پشت سرگذارده است. تاریخ پر افتخار مردم افغانستان مملو از سنت های انقلا بی فرهنگی است و تاریخ کشور ما درسنامۀ بزرگی است به همه راهیان راه آزادی انسان از قید اسارت و بدبختی، ولازم است که این درسنامه به ارزیابی گرفته شود، تا باشد بدانیم که علل پیروزیهای مردم چه بوده و چه عواملی در شکست های مردم دخالت داشته اند.
قهرمانی ها و جانبازی های مردم در دفاع از هویت ملی و تمامیت ارضی کشورکه به بهای خون ملیون ها فرزند پاکباز این سرزمین و با عبور از کوه مصائب ومشکلات فراوان، در دل تاریخ حک شده ، در تاریخ ملل جهان مقام والا و پر افتخار ی را احرازکرده است. چه در مسیر پر پیچ وخم تاریخ، مردم ما پوزۀ بزرگترین قدرتهای تجاوزگر را به خاک مالیده و از هویت ملی وتمامیت ارضی کشور، با قهرمانی بی نظیری دفاع کرده اند و این میراث تاریخی نسل اندر نسل دنبال شده و به همین اساس ملت ما تا هنوز زنده و جاوید است. بر ماست که این میراث تاریخی را گرامی داشته با قاطعیت وجانبازی از هویت ملی و تمامیت ارضی کشور دفاع نمائیم ومیهن را از لوث استعمارسرخ و ایادی آن پاک سازیم وکلیه مخالفین راه آزادی را افشاء وسر نگون سازیم.                                                     پاسداری از هویت ملی ، تمامیت ارضی ، ارزشهای فرهنگی و منافع  ملی در برابر تجاوز اهریمن خون خواریکه غول نطامی و اقتصادی جهان است و ازکثرت امکانات بر خوردار، به هیچ وجه کار یک طائفه ، قبیله ، ملیت و… یک سازمان و یک حزب نیست، بلکه در وحدت راستین کلیۀ مردم و جهت دادن همه مشت ها و تفنگ ها به جانب دشمن عمده ما ، روس جنایت کار که متجاوز به خاک ، فرهنگ و نوامیس ماست، میسر میگردد. از جانبی دفاع دربرابر تجاوز وظیفۀ انسانی ، ایمانی و میهنی هر فرد است . پس همه حق دارند و باید در ین جهاد بزرگ سهیم شوند تا دست تجاوزگر را ازحریم کشورخود کوتاه سازند و کلید حصول این امرهم ، وحدت است. هرگونه تفرقه افگنی تحت هر نامیکه باشد ، آگاهانه و یا نا آگاهانه، تبر دشمن را دسته می کند وبه سود دشمن مشترک و به زیان منافع مشترک کلیه آحاد ملت است .تفرقه زخم ملت ما را عمیق تر میسازد و تفرقه افگنان بر آن نمک میپاشند.  حساب خائنین به مردم و انقلاب که همیشه بر خلاف خواست های برحق مردم آگاهانه ، هدفمند و با نقشه عمل می کنند از مردم جداست. چه اهداف ، سیاستها وعملکرد های شان با اهداف، سیاست ها وعملکرد های ملت درتخاصم آشتی ناپذیر قرار دارد. خا ئنین به مردم و وطن به اشکال متعدد، با نام های گوناگون وعقاید رنگا رنگ با ” اتحاد نا مقدس” با تجاوزگر بالای ملت ستم روا می دارند و چوب دستی تجاوزگرانه به هر شکلی که جلوه کند مار آستین به ملت اند، طوریکه مثل وطنی ما میگوید: “سرمار هم مار است ، دم مارهم مار” این ها اگر به لباس خدمت به انقلاب هم درآیند زهرشان را برپیکرانقلاب فرو خواهند ریخت. عدۀ خود فروخته شده  و یا نهایتأ گمراه با سره پایه کردن استعمارگر، بین مردم نفاق ایجاد می کنند، جهاد میهنی پدران ما را علیه انگلیس می ستایند و با لطایف الحیل ، جهاد کبیر میهنی امروزین مان را به افتراآت می آلایند، ولی مردم ما با همان زبان ساده پاسخ شان را این طور می دهند که: ” شکل روس و انگریز ده گور،هر دو دشمن اند”، و با این تشخیص بر خصم آتش می کنند و راه وحدت می جویند.
ابزار و سلاح های ویرانگرانه دشمن مردم و دشمن انقلاب مردم زیاد اند، ومهمترین سلاح که دشمن از آن هم اکنون به سود  خود استفاده میکند، سلاح تفرقه و نفاق نام دارد که بلا استثناء همه تجاوزگران و استعمارگران ازین سلاح بس خطرناک به اشکال و انواع گوناگون کار می گیرند و در پناه آن اهداف شوم خود را پیاده می کنند و تا تجاوز وغارت است، زمینۀ استفاده ازین سلاح در اجتماعات بشری وجود خواهد داشت ، و در اعصار تاریخی اشکال متعددی به خود اختیار می کند. وسایل بکار برد این سلاح نیزمتفاوت است، و بنا برآن درطول تاریخ مردم ما از ناحیه این سلاح مخرب ضربات کمر شکنی را متحمل گردیده وهم اکنون ملت ما در زیر شکنجه های مدحش این سلاح، علیرغم در گیری در یک جنگ نا برابرتحمیلی ، در آتش جنگ داخلی نیز می سوزد و هر گاه این آتش خانمان سوز- جنگ های درونی نیرو های مقاومت- را خا موش نسازیم خود دست خود را بسته و به پای خود زیر تیغ جلادان روسی رفته ایم. و اما در ختم این جنگها و وحدت ملت است که شاهد پیروزی را در آغوش خواهیم کشید.
آن علت اساسی که مردم ما به وسیلۀ آن تجاوز گران و غارتگران را محکوم به شکست ساخته اند سلاح وحدت ویک پارچگی نام دارد. آن عامل مهمی که در تأمین وحدت و یک پارچگی نقش تعین کننده داشته سلاح معرفت و آگاهی نام دارد و آن نیروی که بارهای سنگین جنگ های عادلانه را بدوش دشته اکثریت ستم کشان جامعه ما هستند و در جهاد کبیر ملی ما که پنجسال از آن میگذرد، تأمین اتحاد ملت ما مستقیمأ به سلاح معرفت و آگاهی علمی وانقلابی ارتباط دارد تا با این آگاهی مردم به سازماندهی خود در هر زمینه بپردازند، بدون چنین سلاحی پیشرونده و انقلابی که حافظ منافع وخواست اکثریت ستم کشان جامعه ماست ، پیروزی ملت ما میسرنخواهد شد. فقط از طریق این سلاح است که ملت قادرمیشود دوستان،متحدین، دشمنان ، راه ها و طرق پیروزی وعوامل سرنگونی دشمنان را هر چه صحیح تر وکاملتربشناسد، هیچ سلاح دیگری قادر به انجام این وظیفۀ انقلابی نیست.
بزرگترین دشمن ملت ما روسیه امپر یالستی و اراذل میهن فروش- پرچم وخلق اند و با تمام امکانات و وسایل ویرانگرانه می کوشند از وحدت ، ترقی و پیشرفت جامعه جلوگیری کنند،آنها نه تنها دشمن ملی ما اند بلکه دشمن عمده دموکراسی وعدالت اجتماعی نیز هستند و در تخاصم خونین وآشتی ناپذیر با جمیع خواست ها و آرزوهای ملت ما قرار دارند.
ازآنجائیکه روسیۀ امپریالستی بخشی از سیستم جهانی است نه تنها دشمن مردم افغانستان ، بلکه دشمن همه ملل اسیر و زحمتکشان سراسرجهان است و درگیر رقا بت دیوانه وار به خاطرحکمروائی به کره ارض با قدرت های امپریالستی جهانی است.
جهاد کبیرملی مردم افغانستان علیه روسیه امپریالستی و اراذل میهنفروش- پرچم وخلق دارای خصلت مترقی وانقلابی و در پیوند ارگانیک با انقلاب جهانی است. جبهه انقلاب جهانی خواه ناخواه از جهاد کبیر ملی ما پشتیبانی می کند از اینرو پشتوانۀ جبهه جهاد ملت در ساحۀ جهانی وسیع وگسترده است. اساسی ترین عامل پیروزی ملت ما بردشمن، وحدت نیروهای ملی وانقلابی در داخل کشور ماست. پشتیبانی نیروهای ملی و انقلابی در سطح بین المللی، شرط پیروزی ملت ما به شمارمیرود. وحدت اساس و شرط پیروزی ملت ما را بر روسیه امپریالستی وارتجاع تأمین می کند . چه سرنگونی سیستم امپریالستی وظیفۀ همگانی همه نیروهای ملی وانقلابی است.هرگونه انزواگرائی ، تنگ نظر ی ، خود مرکزبینی ، انحصارگری و دنباله روی به درد انقلاب نمیخورد. با ید دانست که همکاری سود جویانه از طرف هر نیروئی بین المللی و در هر قالبی که باشد نافی آزادی و درجهت خدشه دارساختن حق حاکمیت ملی وتمامیت ارضی شمرده شده و درمناسب ترین شکل آن زنجیر استعمار را عوض می کند و درد ملت را چند چندان. هرگونه وحدتی که برضد خواست های ملی و انقلابی باشد ارتجاعی، ریا کارانه و تفرقه افگنانه است هر چند در پناه فریاد های وحدت طلبانه جا داده شود .
مردم قهرمان و حماسه آفرین افغانستان پنج سال است که با عبور از دریای خون و آتش وتحمل خسارات جانی ومالی هنگفت و هزارها مشکلات تو در تو ، در گیر یک جنگ نا برابر تحمیلی و دفاع برحق در برابر تجاوز روسیۀ امپریالستی هستند که با ایمان قوی و ارادۀ خلل ناپذیر، با قاطعیت و جانبازی شگفت انگیز می رزمند. علیرغم آنکه ملت کوچک و فقیری است با همه نا رسائی هایش روسیه امپر یالستی را در سرا شیب رسوائی و تباهی قرار داده است که در پیروزی اش طی مدت طولانی هیچ شک و تردیدی وجود ندارد و مدت این جنگ مستقیمأ به وحدت ملت ما ارتباط دارد .هر قدر وحدت مردم زودتر انجام پذیرد به همان اندازه پیروزی نزدیکتر میشود. هر قدر پراگندگی دوام یابد به همان اندازه تلفات سنگین و پیروزی  طولانی تر می شود .
جنگ غارتگرانه ای را که روسیه امپریا لستی با نظم و انضباط  فاشیستی و امکانات ویرانگرانۀ امپریالستی بر ملت آزاده ما تحمیل کرده غیر عادلانه و ارتجاعی است  و در ابعاد سیاسی ، نظامی اقتصادی و فرهنگی جهت محو  ملت ما از صفحه تاریخ ، جریان دارد و در شکست متجاوزین روسی وپیروزی مردم ما شک وتر دیدی وجود ندارد وهرگونه کم بها دادن و یا شکست ناپذیر دانستن روسیه امپریا لستی و ارتجاع ، روش های غیر منطقی و پوچی هستند که به انقلاب صدمه می رسانند وهر گونه منش های تسلیم طلبانه ، انحلال طلبانه ، تفرقه افگنانه ، انحصارگرایانه مانع پیشرفت وتکامل منطقی انقلاب انقلاب میگردد و در جهت تقویت دشمنان ملت به ویژه روسیه امپریالستی و نوکران بی ارادۀ آن است.                                                                                            
مبارزه فعال و قاطع علیه سیاست ها وعملکردهای وحدت شکنانه وظیفه ایمانی و وجدانی تمام عناصرملی و انقلابی است، تا ازاین طریق بتوان راه وحدت ملت را بازنمود که وحدت قاصد  پیروزی است.
زنده باد وحدت رزمندۀ مردم!

•••

اخبار

دولت دست نشانده و مزدور به خاطر جلوگیری از عملیات و برگزاری اعتصابات مجاهدین در سوم حوت امسال ، تدابیر شدید امنیتی گرفته بود. توله سگان دولت مزدور به خاطر دستگیری مجاهدین ، به تلاشی شدید و دقیق خانه ها ، چار راه ها و معابر پرداختند و هر آنکس را که به زعم خود شان – اسناد کاملأ معتبر نداشت ، زندانی و قسمأ به عسکری اعزام نمودند. تعداد دقیق این افراد معلوم نیست ولی سراسیمگی و تمرکز نیروهای دولتی و قوای روسی در کابل نشاندهندۀ وحدت بی حد و حصر آنها بود.
علی رغم تدابیر شدید امنیتی رژیم پوشالی و ارتش اشغالگر روس بزرگداشت سوم حوت به شکل عملیات مسلحانه توسط مجاهدین کابل ، مزار شریف ، هرات و قندهار برگزار و قهرمانانه تجلیل شده است.
در کابل مجاهدین ، سفارتخانۀ روس را با سه مرمی هاوان و دو مرمی راکت – به آتش بستند که به اثر آن قسمتی از یک بلاک تعمیر سفارتخانه تخریب و عده ای از روس ها کشته و یا زخمی گردیدند. لازم به یاد آوری است که با احساس اینکه موشک از منطقه علاوالدین فیر می شود ، روس ها بالمقابل منطقه علاوالدین را زیر آتش گرفتند و زیانها و خساراتی مالی به مناطق و اهالی غیر نظامی رسید.
شب سوم حوت عملیات چریکی در کوته سنگی ، تپۀ تاج بیگ و دارالامان – صورت گرفت که لرزه بر اندام چوچه سگان روس انداخت.
قرار اطلاع یک خبر دیگر ، عملیات مسلحانه بالای قوای مرکز و تشکیلات وزارت دفاع در منطقۀ گوگرد سازی دارالامان توسط چریک های چهار دهی ، قلعۀ قاضی و للندر صورت گرفت. و همچنان عملیات مسلحانه بالای قوای روس در افشار ، خاد نظامی ، منطقۀ نظامی سناتوریم دارالامان ، نواحی پلچرخی و بگرامی صورت گرفته است.
قرار یک خبر دیگر ، حملات مجاهدین ( بگرامی ،شیوه کی ، موسهی و چکری ) زندگی خوش سگان زرین قلادۀ روس را در مکروریان های نو برهم زدند.
همچنان انفجار عظیمی به تاریخ ۲۷ – ۲۸ دلو در خیر خانه قلب جیره خواران روس و قوای وحشی را به لرزه در آورد.
یک گروپ از مجاهدین پغمان که به خاطر حمله چریکی در شهر کابل به قلعه واحد آمده بودند ، توسط قوای اشغالگر روس و مزدورانش محاصره شدند. مقاومت دلیرانۀ مجاهدین در تمام شب قهرمانانه ادامه یافت که در نتیجه با اتمام مهمات مجاهدین و تنگ شدن حلقۀ محاصره توأم با استفاده از سلاح های سنگین توسط دشمن اکثرأ در دام دولت افتیدند. از چگونگی سرنوشت مجاهدین اطلاع موءثق در دست نیست.
سروبی :
در ولسوالی سروبی قوای اشغالگر روس و دولت دست نشانده ، سفاکانه مردم بیگناه اهالی را در مرکز ولسوالی زنده دست و پا بریدند و با این عمل وحشیانۀ خود آدم کشی چنگیز و هتلر را در خاطره ها زنده کردند.

لغمان :
یک گروپ از مجاهدین در کج عزیز خان مربوط ولایت لغمان – در اواخر دلو – عملیات ضد دولتی انجام داده ، فردای آنروز قوای دولت دست نشانده به کمک قوای عملیاتی روس محل کج عزیز خان را محاصره کرده بیست نفر از اهالی بی گناه را به منظور انتقام گیری از عملیات روز گذشته ، کشتند ، بعد به بهانۀ تشخیص (!) که چه کسی عملیات را انجام داده – که از جانب مردم جواب بی اطلاعی شنیدند – بیست و دو نفر را در تانک ها انداخته از پل درونته گذشته در منطقه شکارگاه – که در آنجا پایگاه گروپ های عملیاتی روس مستقر اند – برهنه نموده و تمام شب آنها را در هوای سرد ایستاده نمودند ، بعدأ کسانی را که از سرما زنده مانده بودند به رگبار می بندند و اجساد آنها را دوباره در موتر های تنظیفات انداخته و در جلو چشم اهالی کج عزیز خان خالی می کنند.
قرار یک خبر دیگر ، در اواخر دلو در منطقه مندراور ولایت لغمان به منظور انتقام گیری از عملیات مجاهدین که بالای پوسته های دولتی و روسی کرده بودند – منطقه را محاصره نموده و با یورش عظیم چهل نفر را دستگیر و بعدأ جمعأ قتل عام می کنند. که درین عمل وحشیانه روس ها شش – هفت نفر را پشت سر هم ایستاده کرده و توسط یک مرمی می کشتند ، و با این عمل کشندگی سلاح هایخود را امتحان می کردند.

هرات :
قبل از سوم حوت در فرقۀ هرات شورشی برپا شد که در نتیجۀ زد و خورد مسلحانه سی نفر کشته شدند. عده ای این حادثه را زد و خورد بین خلقی ها و پرچمی ها وانمود می کنند ولی عدۀ دیگر آنرا شورش سربازان و افسران برضد رژیم دست نشانده می دانند.
همچنان به تقریب سوم حوت حملات مجاهدین بر مراکز نظامی – دشمن شدت یافته و جنگ های سختی درین ولایت بین مجاهدین وقوای روسی در گرفت که روس ها با وحشت تمام به بمباردمان مناطق غیر نظامی پرداختند و ده ها نفر را بخاک و خون کشیده ، مزارع و آبادانی ها را ویران کردند.

تبصره :
یوری اندروپوف سردار ( ک. گ . ب ) ، جلاد و خونخوار به اصطلاح نرم شمشیر نیمی از مردم جهان ، در حالیکه نفرت ملیون ها انسان زحمت کش و آزادیخواه سه قاره و خلق کشور های اروپای شرقی و روسیه را به مثابه طومار ننگین زنده گی اش آویزۀ گردن داشت ، به دیار نیستی ، زباله دان تاریخ رهسپار شد. این جلاد و خونخواری که با هوشربائی هائی به نام ” حل سیاسی قضیه افغانستان ” گویا دل خوش نشان میداد و در صدد تحمیل کامل بنیان استعماری اش در کشور ما بود ، در فرصتی داخل جهنم تاریخ شده است که سیستم سوسیال امپریالیسم ( به عنوان بخشی از سیستم امپریالیستی جهانی ) در زیر ضربات کوبنده بشریت آزادیخواه تاب مقاومت محیلانه اش را از دست داده است و به قهر عریان فاشیستی متوصل گردیده است. چه نبرد آزادیبخش خلق اریتره علیه دولت وابسته روس ، قهرمانی های خلق کمپوچیا ، لاوس علیه تجاوز گستاخانۀ مزدوران روسی – ویتنامی ، خیزش زحمتکشان لهستان و پیکار ظفر نمون مردم ما علیه درنده خوئی امپریالیسم روس ، همه نشان میدهد که اخر عمر سیاست جلادی ” مسالمت آمیز ” به سر رسیده است و خلق های جهان ماهیت دوستی خرس قطبی را شناخته و بر ضد آن به آورد گاه خونین ” مرگ یا آزادی ” شتافته اند.

چرنینکو ، این میراثدار برژنف از شیوه سلف اش ” انتقاد “!!! کرد و خواهان احیای اصل و شیوه فاشیستی برژنف گردید و با نوازش های پدرانه کارمل یتیم را تسلیت داده و به وی وعده نمود که مانند پدر اولی اش ( برژنف ) ، رفتار خواهد نمود که شدت و گسترش غارت و ویرانگری ارتش اشغالگر در کشور ما ، نخستین تبارزات احیای روش فاشیستی برژنف است ، با تصور اینکه خلق ها را می توان با زور و شکنجه وادار به تسلیم و پذیرش اسارت نمود. زهی حماقت و زهی تصور باطل!
سردمداران سیستم امپریالیستی باید بدانند که همان طوریکه چنگیز و آتیلا و هتلر و برژنف نتوانستند با کشتار ملیون ها انسان و جاری نمودن دریا های خون ، خلقها را وادار به تسلیم نمایند و ننگ و نفرین ابدی بشریت مترقی را با خود بردند. و شما نیز که در صدد احیای روش آنها بر آمده اید ، به گورستان ننگین ، نزد همکیشان رو سیاه تان فرستاده خواهید شد. و دور نیست آن روزی که خلق های اسی جهان به پا خیزند و ” طرحی نو در اندازند “.

•••

تذکر :
با پوزش خواهی از شما خوانندگان عزیز ، به علت تراکم مطالب پیرامون این برش خونین
تاریخ مبارزاتی ملت ما ، طبق وعدۀ قبلی نتوانستیم دنباله مقاله های ” تسلیم طلبی در . . .”
و ” جنگ و تأثیرات . . . ” را تقدیم تـــان کنیم. امید واریم در شماره هــای آینده دنبالۀ آنرا
پی گیریم.

•••

صفحاتی از ” ندای آزادی ” برای چاپ و نشر مضامین و اشعار و سایر آفرینش های انقلابی نویسندگان و شعرای متعهد و میهندوست باز است. انتقادات و نظریات اصلاحی را با رعایت اصل امانتداری مطبوعاتی درین نامه منتشر می کند.
به امید همکاری های مترقی و الهامبخش شما !

قیمت یک شماره
ده افغانی

شعار هایی که در پاورقی این شماره آمده است:

۱/  رزم مسلحانه را با نبرد فرهنگی همسو سازیم !
۲/  مجاهدین راستین متحد شوید !
۳/  وحدتِ جنبش انقلابی کشور ، کلید وحدتِ ملت است.(شهید مجید)
۴/  حوتِ خونین تجسم اسارت ناپذیری ملت افغان است !
۵/  یا مرگ یا آزادی !

 

Pages: 1 2