قصیدهی کبوتران تاریک
 فدریکو گارسیا لورکا
بر شاخههای درخت غار 
دو کبوتر ِ تاریک دیدم،
یکی خورشید بود
و آن دیگری، ماه.
« ـ همسایههای کوچک! (با آنان چنین گفتم.)
گور من کجا خواهد بود؟»
ـ “در دنبالهی دامن ِ من” چنین گفت خورشید.
ـ “در گلوگاه من” چنین گفت ماه.
دو کبوتر ِ تاریک دیدم،
یکی خورشید بود
و آن دیگری، ماه.
« ـ همسایههای کوچک! (با آنان چنین گفتم.)
گور من کجا خواهد بود؟»
ـ “در دنبالهی دامن ِ من” چنین گفت خورشید.
ـ “در گلوگاه من” چنین گفت ماه.
و من که زمین را 
بر گُردهی خویش داشتم و پیش میرفتم 
دو عقاب دیدم همه از برف 
و دختری سراپا عریا ن 
که یکی دیگری بود 
و دختر هیچ کس نبود.
« ـ عقابان کوچک! (بدانان چنین گفتم) 
گور من کجا خواهد بود؟»
ـ “در دنبالهی دامن ِ من” چنین گفت خورشید.
ـ “در گلوگاه من” چنین گفت ماه.
بر شاخساران درخت غار 
دو کبوتر عریان دیدم.
یکی دیگری بود 
و هر دو هیچ نبودند.
ترجمه : احمد شاملو


