اشــعار

فاجعه

فاجعه

نیمه تر ازشب بود
که فانوس در خاموشی ی مشوش ایستاد
 ذهن سبز درخت
حریر دار و ماتم را از بر کرد
کهکشان درد
ستارگان زخمی را
بر سکوت جنگ و جنگل افشاند

درشهراه ِ آب
جسارت ِآیینه و آفتاب جاریست
چکاوک ها و زنبق های دلیر
چشم بر زخم هم دوخته
درازای شب را سپیده و افسانه می پاشند

گرگمردان گردنه از دیرگاهی
از صبر جنگل
لبخند می نوشند

دژخیم سرخ
با چند گلی از سرب مذاب
پیش از آن که در حوض سبز ته نشین گردد
از ” سنگر اعتصاب ببر انقلاب “
چنان برخاست
که گلوله ی مهاجم در خود ذلیلانه منفجر شد
” ندای آزادی ”
دمبدم
تا چار سوی جنگل های حماسی ، ترانه شد .


                           " ندا "
افغانستان 1363 شمسی