مـقالات

چگونگي تطابق ياانتيگريشن …

 

 

  چگونگي تطابق ياانتيگريشن بزرگسالان مهاجر در محیط مهاجرت وپرابلمهای آنها    

 اثر گذاري واثر پذيري دو پديده ايست كه در جوامع بشري هميشه در ابعاد مختلف اجتماعي ، فرهنگي اقتصادي ، وسياسي قابل بحث وبررسي ميباشد .  انسان بنا به داشتن ويژگي ذاتي  پذيرش ، آموختن وآموزاندن در طول تاريخ ازمحيط وماحول خويش آموخته وازگذشتگان خود چيزهاي را بنام عرف يا سنت ويا عنعنات به ارث برده وبخشها يي از آنرا درخود پرورش ورشد ميدهد . قسمت هايي از آنرا هم به مرور زمان بدرد نخور دانسته حذف ميكند .  اما داشته هاي حفظ شده را به آيندگان خود به عنوان ارزشهاي فرهنگي – اجتماعي به ارث ميگذارد .
    ازينجاست كه انسان با سنن ، عنعنات وسجاياي فرهنگي خويش عادت ميكند ، آنرا درخود حفظ مينمايد وهويتش رادرآن مييابد وازينجاست كه هويت انسانها در جوامع مختلف با داشتن مشتركات وتفاوتها مشخص ميگردد . انسانهاي جوامع مختلف به حفظ هويت تاريخي خود ، كه علامت مشخصه ي شان ازانسانهاي جوامع ديگراست هميشه تاكيد وحتي مبارزه نموده وبدين ترتيب هويت خودراتثبيت مينمايند . امروزه ماوشما كتله ي مهاجرعملا با جوامع مختلف با فرهنگهاي مختلف ، طرزديد وسياست ، دين وآئين ، عنعنات وهمچنين سطح رشد اقتصادي گوناگون مواجه هستيم . بخصوص از وقتيكه خاك وطن را ترك كرده ومهاجرت را پذيرفته ايم اين تفاوت هارا از نزديك شاهديم وروزمره با آن سروكار داريم . فرهنگ ميزبان ، كه فرهنگ حاكم است  اصولا در تطابق ما وحتي در انحلال ما درخود تلاش ميكند . ما نيز ضمن اثرگذاري واثر پذيري از آن درحفظ هويت خويش در تلاش هستيم . ازينجاست كه گاهي درپذيرش چيزهايي ازين فرهنگ وازدست دادن چيزهايي از فرهنگ خود نا آرام وبيقرار ميشويم ومصائب ومشكلاتي دست وپاگير ما ميشود . بااين حال اگر به دقت به اين موضوع توجه كنيم اختلاط فرهنگي را دركشورهاي اروپائي بخصوص درآلمان وهالند كه ماوشما درآن زندگي ميكنيم به عنوان كشورهاي مولتي كلتور بوضوح در مييابيم . وبهمين ترتيب اثر گذاري وتاثير پذيري فرهنگي رادرمجموع  جوامع اروپائي به يقين ديده ميتوانيم . 
نويسنده ي ايراني جلال رفيع دركتاب فرهنگ مهاجم وفرهنگ مولد مينويسد : “ فرهنگ همانطور كه از محيط زندگي آدمي زائيده ميشود ، با تغييرات محيط ويا محيط جديد  نيز سازگاري وهماهنگي تدريجي نشان ميدهد تاثير پذير است وتغيير پذير .” 
حال سوال اينجاست كه دراين اختلاط فرهنگي اجتماعي ، انسانهاي مهاجر چه نقش سازنده ي بازي ميكنند ؟ چگونه همديگر را درك ميكنند وچگونه خودرا بافرهنگ حاكم كشور ميزبان تطابق داه شامل پروسه ي انتيگراسيون ميشوند ؟ درين رابطه بايد قبل ازهمه پاسخ اين سوال را دريابيم كه  آيا تطابق انحلال است ؟ يا به عبارت ديگر آيا انسان باتطابق يافتن با محيط ميزبان بي هويت ميشود ؟ بنظر من بايد اول ديد كه فرهنگ حاكم كشور ميزبان چگونه است چه خصوصياتي دارد ؟ چه نكات مشتركي باهم داريم براي نزديك شدن با آن ازكجا آغاز بايد كرد ؟ چه چيزهاي را بايد ازين فرهنگ بپذيريم ؟چه زمينه اي براي نزديك شدن يا تطابق وجود دارد ؟ پذيرش اين تطابق به چه اندازه در ما وجود دارد ؟ عوامل دروني وبيروني كه در زمينه ذيدخل اند كدام اند ؟ چه گروههاي سني از انسانها به آساني پديده ي تطابق ويا انتيگراسيون را ميپذيرند ؟ و. . .
مسلما پاسخ به اين همه سوال كار مشكلي است واز حوصله ي اين نوشته بدور . لذا بخشي را كه من امروز به بحث ميگيرم بيشتر در اين سوال نهفته است كه : بزرگسالان مهاجر دركشورهاي اروپائي ميزبان چگونه خودرا تطابق داده  ميتوانند ؟  يقينا بحث در مورد بزرگسالاني است كه  از  40 سالگي به بعد مهاجر شدند ويا بعد از ختم تحصيلات ومدتي كار دركشور خود دست به مهاجرت زده اند . ويا اينكه دوران جواني خودرا در وطن سپري نموده اند وبايك دنيا خاطرات دوست داشتني وفراموش ناشدني و آرزو هاي برآورده نشده ازسرزمين خودناخواسته بنابر عوامل جنگ وويراني وفشاربه ديارغربت ومهاجرت شتافتند.
دانشمندان گفته اند در مسئله ي انتيگراسيون يا تطابق ، آموختن زبان نقش عمده را بازي ميكند . زبان يكي از اساسات فرهنگ جامعه  را ميسازد وآموزش زبان كشور ميزبان براي مهاجرين ، بخاطربهترزندگي كردن ، يكي از ضروريات است . بر اساس مصاحبه خانم ماريا بورمر وزيرانتيگراسيون آلمان درمجله فرانسوي زبان تريدونيون 50 % خارجي هاي كه درآلمان زندگي ميكنند پاس آلماني دارند يعني انتيگريت شده حق شهروندي پيداكرده اند و50 % ديگر به علت فرانگرفتن زبان آلماني انتيگريت نشده اند . در آلمان بزرگترين پرابلم خارجي ها مشكل زبان است.   البته بايد فورا متذكر شد كه اين مشكل تنها افغانها نيست مشكل تمام خارجي هااست ، افغانها از نظر تعداد درصد خيلي ناچيزي نسبت به ديگر خارجي هاي ساكن در آلمان بشمار ميروند يعني اينكه درآلمان 7.3 مليون خارجي زندگي ميكند كه مطابق 8.9 % جمعيت آلمان ميشود  وبيشترين اين رقم را تركها تشكيل ميدهند كه تنها در شهر ايسن رقم آن به 26.791  تن ميرسد وپس از آن ، پولنديهاوعربها هستند . در حاليكه طبق  آمار سال گذشته يعني  در 28.مارچ 2006 فقط درحدود 100.000 افغان در آلمان زندگي ميكنند . كه از جمله 60 % زير سن 30 سال اند و دوسوم آنها در هامبورك آلمان ساكن هستند  . درشهر بودباش ما يعني شهر ايسن آلمان 3.058 تن افغان زندگي دارند . قابل يادآوري است كه طبق بررسي هاي موجود افغانها نسبت به ديگر خارجيها زودتردرمحيط هاي بيگانه خود را تطابق ميدهند . ومن اميدوارم اين تطابق هميشه درامور نيك وپسنديده صورت بگيرد .
در فرانسه بزرگترين پرابلم خارجي ها ارتكاب جرم وجنايت يا ديسكريمنيشن است . خارجي ها ي كه به فرانسه مهاجرت ميكنند اكثريت شان از كشورهاي فرانسوي زبان مي آيند . قسمتي از كشورهاي افريقائي كه زماني توسط استعمارگران فرانسوي زير تسلط آورده شدند ، زبان رسمي كشور شان  زبان  فرانسوي اعلام شده ودربعضي جاها حتي زبان فرانسوي به زبان مادري شان مبدل گشته است . مردم سرزمينهاي  مستعمره دراول به حيث برده به فرانسه آورده شده و استعمارگران فرانسوي كه سالهاي سال در سرزمين هاي شان حكومت كرده اند . با آنها مشكل زبان ندارند ، ولي ازآنجائيكه مردم فرانسه مانع كار وباروزندگي براي چنين مهاجرين ميشوند درنتيجه كشمكش هاي بميان آمده دامنه ي جرم وجنايات روزتاروز انكشاف پيداكرده است وبه عنوان پرابلم اساسي مهاجرين در چنين كشور هاي مطرح و قابل بحث است .
درانگلستان كه تاريخي نظير تاريخ فرانسه درسيستم كلونياليستي اش دارد ولي درقسمت آميزش فرهنگها وپذيرش فرهنگ بيگانه وچگونگي تطابق مهاجرين باآن ، بخصوص آن عده ي كه براي ما قابل بحث اند بكلي ازفرانسه فرق دارد . درآنجامشكل عده ي زيادي ازمها جرين مشكل زبان ويا مثل فرانسه مشكل ارتكاب جرم وجنايت نيست (البته صحبت ما نسبي است زيرا مهاجرين درهركجاي دنيا كه زندگي ميكنند حتي اگر كاملا هم حق شهروندي پيدا كرده سالهاي سال در كنار ميزبانان خود به آرامي زندگي كنند بازهم مشكلات خاص خودرا دارند . وكشور ميزبان براي شان هميشه به عنوان كشور دوم قابل بحث است ) . دركشورهاي انگلستان ، امريكا وكانادا اقليت هاي خارجي درمناطق معيني بود وباش دارند . آنها درآنجاهااجتماعات قومي وملي خودرا ميسازند ودرآن بارسم ورواج ، عنعنات وفرهنگ خودزندگي ميكنند وحق شهروندي نيز پيدا ميكنند . درين كشور ها مردم با زبان خود حرف ميزنند ، به سيستم اقتصادي خود كسب وكار ميكنند وبه سيستم خود زندگي ميكنند . مثلا درساوت هال لندن ، كه بازار هندي ها است درين منطقه كاملا خارجي ها عمدتا هنديها ، افغانها ، بخصوص اهل هنود افغانستان ، ايراني ها ، پاكستاني ها و. .  . دوكانهاي به سبك هند وافغانستان داشته ودر آنها آنچه بدرد زندگي سنتي شان ميخورد پيدا ميشود . در سينماي منطقه فلم هندي ميچلد ودر روزهاي تعطيلات رسمي كشور مثلا روز 25 دسامبر كه همه جا بسته وروز مقدس انگليسي ها است آنها به كاروكسب خود مشغول اند . واز طرف دولت انگليس هم هيچ كدام مشكلي براي شان ايجاد نميشود .  دليل روشن اين مسئله  در اينست كه كشورهاي انگلوساكسن كه از مستعمرات بيشتري برخوردار بودند درنتيجه ي زيست مشترك بافرهنگهاي مستعمرات توانائي تحمل فرهنگ بيگانه را بيشتر دارند ومهاجرين اين كشور ها عمدتا از همان مستعمرات سابق شان هستند ، لذا درينجا مهاجر فرصت دارد مناسبات فرهنگي خودرا حفظ كند ودرمتن جامعه ميزبان كلوني هاي فرهنگي – اجتماعي مشخص خودرا بسازد. در چنين صورتي احساس بيگانگي اش كمتر وپرابلم هاي رواني او نيز كم ميشود .
واما در هالند ، بنابه گزارش آقاي كويدير در مجله ي فرانسوي زبان ليبراسيون به تاريخ اول اپريل 2006 آمده است كه :  هالند از مدتيست كه ديگر نميخواهد كشور مولتي كلتور باشد بنابرين قوانين جديدي براي پذيرش مهاجرين واهداي حق شهروندي يعني گرفتن پاس هالندي  وضع نموده كه از تاريخ 15 ماه مارچ سال 2006 قابل تطبيق اعلام شده است . مثلا : براي كسي كه از خارج رسما جهت زندگي كردن دعوت ميشود 300 ساعت درس زبان هالندي و شناخت كلتورهالندي جبريست كه بايد دركشور خود آنرا فرا بگيرد . برا ي كشورهاي آسيائي آزموني (تستي) تهيه شده كه بايد پناهنده آنرا موفقانه انجام دهد وقيمت اين تست يا آزمون را كه  350  يورو است  خود پناهنده  بايد بپردازد . واگردرهمه ي اينها موفق شد بعد ويزه ي سه ماهه براي شخص مذكور داده خواهد شد .
در بعضي از شهر هاي آلمان نيز از سال 2006 به اين طرف براي كسانيكه پاس آلماني مستحق هستند قوانين جديدي كه شامل يادگيري تمام قوانين كشوري آلمان است وضع شده است كه شخص انتگريت شده علاوه بر شرايط لازم وتسلط برزبان آلماني قوانين كشوري ومشخصات فرهنگي آلمان را نيز بايد بداند بعد مستحق اين شانس ميگردد . كه بعدا اين قوانين سراسري خواهد شد .
خوانندگان محترم ! همانطور كه ازاول بحث گفته آمديم زبان نقش عمده را درمسئله ي انتگريشن بازي ميكند لذا يادگيري زبان كشور ميزبان واستفاده وبكاربرد وفراگيري سجاياي فرهنگي كشور ميزبان و  شيوه ي زندگي درآن بمعناي رد وياترك كلتور خودي نيست . فرهنگ ماهم درخود نكات منفي دارد كه بايد حتي المقدور كوشش نماييم تا دست وپاگيرمان نشود ، همانطور در كشورهاي ميزبان مولتي كلتور هم به نكات منفي از فرهنگ هاي متفاوت برميخوريم كه نه تنها ضرورت فراگيري آنها نميرود ، بلكه بايدازآن دوري كنيم. هنجارها وناهنجار ها ي كلتوري از ديدگاه  انسانها ي يك جامعه بخصوص در كشور هاي مولتي كلتور متفاوت است . ولي آموختن سجاياي فرهنگي كشور ميزبان به غناي فرهنگي ما مي افزايد همانطور كه انتقال سجاياي فرهنگي ما دركشور ميزبان به غناي فرهنگي كشور ميزبان خواهد افزود . كشورهايكه ما فعلا درآن زندگي ميكنيم نقش بسيار بزرگي را درتكامل علم وتكنالوژي ، فرهنگ ، اقتصاد ، فلسفه و. . . درجهان بازي كرده اند ودانشمندان بزرگي را تقديم جامعه ي انساني نموده اند . هم اكنون در بسياري از نكات جهان اختراعات ، اكتشافات ودست آوردهاي علمي دانشمندان اين سرزمين ها سهولت هاي فراواني را ايجاد كرده وبشريت بطور كل از آن بهره برداري  ميكند . مابايد بكوشيم با استفاده از فرصت حضور خود درين كشورها ازين دست آورد ها بهره بگيريم . يقينا ويژگي هاي سود جويا نه ي غيرانساني نيز دارند كه بايد از آن دوري جست . مسايلي نافي اخلاق درينجا بطور علني مشهود است ، آنرا هم نبايد تقليد كرد . ولي نفي مطلق همه چيز بنام فرهنگ جامعه ي غربي كار درستي نخواهد بود . ولازم نيست ما با چنين نفي غير منطقي خودرا به گرفتاري هاي ذهني بياندازيم . وبخود واولاد خود وديگران بي اعتماد شويم وزندگي را برخود حرام كنيم . مگردرجامعه ي خودماچيزهاي بدوغيراخلاقي كم بوده وياكم است. آنجاهم بااين مفاسدمبارزه ميكرديم اينجا هم آنهارانميپذيريم . معناي زندگي مبارزه است.
بهرصورت  آنچه لازم به تذكر است درمورد ما بزرگسالان است كه در سنين بالاتر از 40 ساله به اروپا ياغرب آمده ايم ، با ارزشهاي فرهنگي كه در ما عجين شده وخود به آن باور داريم . عده اي ازما پذيرش فرهنگ غرب را نه انطباق بلكه ناخواسته انحلال دانسته وخود وخانواده هاي خودرا درامواج بيكران آن غرق شده احساس ميكنيم . اينجاست كه در ذهن خود خويشتن را دريك مجادله ي پيگير وعذاب دهنده درگير ميسازيم . وخودرا سكانداري ميپنداريم كه با راندن  كشتي تسليم ناپذير در امواج طوفاني درياي فرهنگ غرب وجامعه ي ميزبان پر طلاطم پيش ميرويم ودرد ناشي از تقلا وتلاش آنرا عملا در شانه هاي خود بصورت فزيكي احساس ميكنيم وبه امراض رواني وجسمي متفاوت   نادانسته مبتلا ميشويم .  عده اي ازما ميكوشيم سنت هاي خودرا( چه خوب وچه بد ) حفظ كنيم وبرديگران نيز تحميل كنيم وپذيرش فرهنگ غرب را  بي چون و چرا رد ميكنيم . با چنين ترديدي به اصطلاح با غرور وسربلندي پاها را برزده در ساحل پرخروش دريا به امتداد آن قدم ميزنيم واز ترشدن درين آب  ، اگر ضرورت آنرا هم داشته باشيم ، ميپرهيزيم واگر زماني امواج خروشان دريا آبي برما پاشيد به شدت متاثر شده وخودرا تكان ميدهيم تا قطرات آب هجوم آورده برما ، از ما بريزد .
بهر حال آنچه بر ما بزرگسالان در  محيط مهاجرت سخت تمام شده وباعث دوري گزيدن از تطابق ما ميگردد ، ازمشكلات زباني آغاز ميشود . انگيزه هاي مختلفي كه مارا ميآزادر عبارت است از : بيوطني ، اثرات رواني جنگ بر جسم  وروان ما (روان پريشي ) ، مشكلات دير آموزي در سنين بالا ، ضربه خوردن شخصيت علمي وسياسي ، از دست دادن موقعيت شغلي ومحيطي گذشته ، كم بودن زمينه ي آموزش دوباره ، بيكاري وغيره  .
بحران بيكاري كه بر اساس سياست هاي غلط وخودخواهانه ي سرمايه داري وياسرمايه جهاني تمام اروپا را تهديد كرده ، اولين ضرباتش متوجه خارجي ها وبخصوص متخصصين وشخصيت هاي علمي كه در خارج از اروپا درس خوانده اند  ميشود . لذا اين گروه سني با مشخصاتي كه ذكرش رفت درين جامعه خود را درحاشيه ومنزوي شده يافته وروز تا روز از تطابق دور ميشوند وميلي به ارتباطات موثر و مفيد با افراد ديگر جامعه نميداشته باشند .
درين گروه سني هنوز نوع كار ، چگونگي كار ، جاي كار ، معناي ديگري دارد . در حاليكه در اروپا وقتي كلمه كار بميان مي آيد ويا كسي بگويد من كار ميكنم ، سوال بعدي اينكه به كجا وچه نوع كار با چه معاشي ازطرف پرسيده نميشود وبه همين اكتفا ميشود كه مادر فلاني يا پدر فلاني كار ميكند  . اما متاسفانه اين قسمت خوب فرهنگ غرب برتعداد كثيري ازما مسلط نشده است . اگر كسي مارا دريك كار غير مسلكي ببيند روان وخاطرهريك از ما را مي آزارد وبه اصطلاح به ما بد ميخورد واين تاثيرات به حدي است كه بر امراض روحي رواني بازمانده از جنگ بر ما ميافزايد . زيرا ما مردمان آسيب ديده ايم كه زودتر متاثر ميشويم وخود را گوشه ميكشيم . 

عوارض ناسالم عدم تطابق انسان درمحيط زندگي اش را چنين برميشماريم :
1 –  خود خوري و بهانه جوئي كه درنهايت مبتلا به امراض روحي رواني درمان ناپذير ميگردد .
2- زياده روي             
 3- انحرافات اخلاقي
4- از هم گسستگي روابط فاميلي ( طلاق )             
5- هم چشمي ورقابت هاي نا سالم
6- پناه بردن افراطي به مذهب وعنعنات بيجا
7 – مداخلات بيجا درامور ديگران و اين را حق خود دانستن
8- خودرا مركز دانستن ومورد توجه قرار دادن براي بدست آوردن شايد موقعيت گذشته و درنهايت  گذشته گرائي .

هريك ازين مواردهشتگانه ومواردهمانند آنرا ميتوان به تفصيل به بحث گرفت ومصداقها ونمونه هاي عملي آنرا برشمرد. كه يقينا جلسه ي امروز فرصت وگنجايش آنرا ندارد.
   بدين ترتيب وقتي انسانها خودرا از محيط جدا ميدانند ، ناخواسته به مواردي كه ذكرش رفت پناه ميبرند وروزتا روز زندگي را برخود وديگران ناگوار وتلخ ميسازند . كه اميد وارم درجمع ما كسي به اين مشكلات مواجه نباشد .
آنچه از دید نویسندۀ این سطور تا حدودی راه حل هانامیده میشود میتوان این نکات را  برشمرد.
ايجاد مصروفيتها مثلا كار(ازدكانداري تاهركارشرافتمندانه ي ديگر) ، مطالعه ، نقاشي ، سپورتهاي مناسب حال ، شركت درمجامع عمومي ، نه تنها جلسات خودي بلكه يكجانشستن با همسن وسالان مليت هاي ديگر، شركت در كورسهاي زبان ، حل جدول هاي متقاطع و نوشتن خاطرات خوش گذشته تا باشد بديگران ونسلهاي بعدي تجارب وقصه هاي ما بيادگار بماند . كمك به نگهداري وتربيت اطفال خانه بدون آنكه از آن بشرميم ، رفتن به ديدار هم سن وسال هاي همسايه واقارب وشناخته ها وگذشتاندن ساعتهاي با تبادل تجربه ونظر با آنها . ديدن تلويزيون هاي وطني وياهمزبان ميتواند هم مارا درجريان وقايع كشورما قراربدهد وهم وقت بيكار مارا به مصرف برساند . درصورت امكان با ورود به سايت هاي وطني انترنيت ميتوانيم ساعتها مصروف شويم وازخيلي چيزهاهم باخبرشويم . اگربخواهيم ازنمونه هاي ديگران بياموزيم بزرگسالان مليتهاي ديگرراميتوانيم نمونه بگيريم . مثلاازچشم ديدخود براي تان بگويم . بزرگسالان روس درمنطقه ي بودوباش ما ، كه اكثرا افرادي باتحصيلات بالامثلا پروفيسر وغيره بوده اند در اوقاتي از روز ازخانه هاي خود ميز وچوكي هاي كوچكي ميآورند ودرپارك نزديك خانه به دورهم جمع ميشوند وبه قطعه بازي ، گفتن خاطره ها ، قصه ها ،وحتي خواندن روزنامه وتبصره روي آن ميپردازند وساعت ها وقت خودرا خارج از چهارديوار خانه سپري مينمايند . تركها كه اكثريت جميعت خارجي را در هر يك از شهرهاي آلمان تشكيل ميدهند با راه انداختن مغازه هاي مواد غذائي عده ي ديگري از همزبانهاي خود وحتي خارجيهاي ديگررا بكار گرفته ودكانها ي آنها محل بودوباش وديد وباز ديد ديگران نيز است . بخصوص رستورانتهاي تركي وعربي كه هميشه اتراق گاه عده ي زيادي از خارجي ها وبخصوص انسانهاي مسن ميباشد وبازاركرمبورد وشطرنج وقطعه بازي وروزنامه خواني درآن رونق زياد دارد. آنها بدين وسيله هم كار ميكنند وهم زمينه ي بود و باش وملاقات ديگران را فراهم ميسازند . بزرگان ما چرانتوانند چنين مصروفيت ها وياحتي بهترازين ها را به خود ايجاد كنند. حتما ميتوانند.
مسئله ي اتنشه اكونومي يا اقتصاد قومي  از جمله بحثهاي داغ وجالبي است كه درين اواخر از طرف شهرداري شهر ايسن آلمان مورد بررسي قرار گرفته ودرزمينه ي انطباق يا انتيگريشن نقش مثبت وموثري ميتواند بازي كند . مقامات شهرراه كمك به آنرا مطالعه ميكنند . ومواردي ديگر.

دوستان عزيز اميدوارم كه هر يك از مابزرگسالان  راه حل مناسبي براي بهتر زندگي كردن در محيط مهاجرت  باتوجه به شرايط فاميلي و وضع ويژه ي خود بيابيم .  به اميد لحظات خوش وسالم براي سراسرزندگي شما.