مـقالات

جوانان افغان درآغاز قرن بیست ویک

تبصرۀ کوتاه :
 چندی پیش( هفتم دلو1385) به مناسبت هفدهمین سالروز شهادت غم انگیز زنده یاد عبدالقیوم” رهبر” ، بُرشهایی از یک نبشتۀ او را تحت عنوان ” جوانان افغان درآغازقرن بیست ویک “همراه با یادداشت های پراگنده خودم ( بیاد او که میگفت ” مادرغیبت خود حضورداریم”) ازطریق سایت وزین” گفتمان دموکراسی  افغانستان” دراختیار هموطنان گرانقدر گذاشته بودم . پس ازآن ، عده ای ازدوستان تقاضای نشرمکمل این نبشته را نمودند ، که اینک متن کامل مقاله را دراختیار شما عزیزان می گزارم :

نسیم ( رهرو) دهم مارچ 2007

 

           
جوانان افغان درآغاز قرن بیست ویک

تقدیم به( ر) و (ر) ها وبه اطفال وجوانان                     
مجاهد ومهاجری که گذشته وآیندۂ شانرا استعمار
وارتجاع بلعیده ودرزمان حال نیزچیزی جزآرزوندارند.

1- چرا به جوانان ، چرا قرن بیست ویکم (پیش درآمد):

انسان معاصرسرگردان است . پیشرفتِ سریع وشگرفِ انسان در طی پنجاه سال اخیرآنچنان گسترده ودرابعاد ناپیدا کرانه سیرکرده است که انسان که خود آفریننده وگرداننده آنست ،اکنون اسیردستاورد ها وفرآورد های خود شده است ، هنوز نمیداند که این گنجینه لایتناهی اختراعات واکتشافات جدید را درکدام قالبِ اجتماعی مناسب بریزد وبا کدام معیارها وضابطه های ارزشی آنرا آذین ببندد.
می گویند قرن نزده ، قرن انسانهای بزرگ ومشکلات ومعضلاتِ کوچک بود وقرن بیست بالعکس قرن معضلاتِ عظیم ، پیچیده ولاینحلی است که دردستِ انسانهای کوچک ، ناتوان ومفلوج گیرافتاده است. آیا قرن آینده این عدم تناسب وناموزونی دو قرن گذشته وکنونی را خواهد توانست با انسان های بزرگ پاسخ بگوید .
ازآغازتاریخ مکتوب انسانی تا کنون ،جامعه انسانی با دگرگونی های بیشماری همراه بوده است. حوادث ورخداد ها همراه با انسانهای نیک سرشت وبد طینت درجریان حرکت پیشرونده وسیرمتعالی انسانی تاریخ پرماجرای ما را میسازد. که گاه حوادث ورخدادها در سایه عظمت شخصیت ها رنگ میبازد وزمانی هم حادثه ها “قهرمانان” خود را درخود میبلعد ولی درهمه احوال اوضاع وشرایط موجود وجریانات متضاد ولایتناهی موءثربررخداد ها شکل نهائی رخداد ها وشخصیت ها را ترسیم مینماید.
درجریان بیش ازهشت دهه قرن حاضرتکاپو وتپ وتلاش انسانها برای شکل دهی جوامع آرمانی، برای پیشرفت ورشد اقتصادی ، برای ” جهان وطنی ” کردن اقتصاد ، سیاست ، فرهنگ وایدئولوژی ، برای دستیابی به گوشه های تاریک جامعه طبیعی واجتماعی ، سفربه فضای خارجی وتسلط برکیهان ، داخل شدن درعصرتکنولوژی هسته ای وتجاوز از آن به عصرانفورماتیک (کامپیوتر) ، جدی شدن مشکلات محیط زیست ، خطرناک شدن تفاوت های اجتماعی- اقتصادی در داخل جوامع ملی ودرسطح جهانی ، ناهماهنگی وتضاد میان پیشرفت های علمی وصنعتی با اشکال ومناسبات اجتماعی حاکم در جوامع وبویژه مشکل استعمار ، امپریالیسم ، نژاد گرایی ، جنگ های خانمانسوز تجاوزی ، پرابلم های مربوط به آزادی های سیاسی واجتماعی( یعنی دموکراسی به مفهوم عام آن) و . . . صدها مسئله دیگر ، فقط توانست برای انسانهای قرن ما یک نکته را به اثبات برساند که ما هنوزتا ” انسان شدن” فاصله زیادی داریم.
هم اکنون کتله های وسیع بشری برای”انسانی کردن” جوامع خود برنامه هایی برای ورود به قرن بیست ویکم دردست تهیه دارند. گرچه این برنامه ها درشمال غیرازآن درجنوب ،درشرق درمخالفت با غرب ، ودرین جامعه درتناقض باآن دیگریست وامیدی نیست که بتواند برنامه هماهنگی برای انسانی ساختن واقعی عرضه نماید ولی بهرحال این برنامه ریزی های درازمدت ماراهم مجبورمیسازد نیمه چشمی برآینده خود وفرزندان خود داشته باشیم وازهم اکنون خود را برای ورود به قرن جدید که با معضلات وپرابلمهای بیحد وحصری همراه است آماده سازیم وماکه اکنون خورشید طلایی رنگ آماده به غروب را در بالای کوهستان زمانه می مانیم به کسانی که درصبحگاهان قرن آینده سرازخاوربرون می آورند پیام دردآلود خود را درمیان بگذاریم تا مگر اشاره ما “گنگ های خوابیده” را درجهان کران نسل آینده وامید وفردا بشنود.
 این پیامی است به جوانان قرن بیست ویکم به جوانان افغانی .

2 – سیمای جهان در آغازقرن جدید :

 قرن آینده ، قرن جوانان وکودکان کنونی ، قرن ماجراها وپیشرفت های بزرگ بشری خواهد بود. اگربشریت با معیارها ومقیاس های نیمه دوم قرن بیست نیز بدون موانع جدی – مانند جنگ جهانی سوم وخطرات غیر قابل پیش بینی مسابقات هسته ای در زمین وفضای کیهانی و یا . . . به پیشرفت خود ادامه دهد ، در قرن آینده ما منتظرشگفتی های باورنکردنی ای خواهیم بود که نه تنها درساحه علمی وتخنیکی دگرگونی های بزرگی را سبب خواهد شد بلکه مجموعه مناسبات اجتماعی – وشاید جهانبینی انسانی را درکل – دستخوش تغییرات ژرفی خواهد کرد.
ولی به هرحال قرن آیندۀ ما مشکلات ومعضلات دوران کنونی را با خود به میراث خواهد برد. اگرما پرابلمهای دوران آینده را بطور دقیق نمیتوانیم پیش بینی نماییم ولی معضله های دوران کنونی وسمت حرکت کلی آنها را تا حدودی میتوانیم بسنجیم.
یکی ازمسایل ومعضلاتی که درنیمه دوم قرن بیست به شدت خود رامطرح ساخته است مسئله رشد اقتصادی- اجتماعی درپهنای جهان است.
جهان کنونی ما روزتا روزبیشتربه قطب های متضاد تقسیم می گردد. تفاوت های میان شمال ثروتمند وجنوب ناداراکنون به هیچوجه کمترازتناقضات میان قدرت های بزرگ درشرق وغرب نیست. شگاف میان دارا ها ونادارها ازنگاه درآمد سرانه ،درآمد ملی ، سطح مصرف وتولید ،آهنگ رشد اقتصادی ، امتیازات علمی وصنعتی . و. . درپهنای جهانی نه اینکه کمترنشده که روزتا روزعمیقتر و وسیعترنیز گردیده است. اگرتعداد کمی ازکشورهای جهانی در حدود % 5 مردمان جهان درحدود % 60 تولیدات جهانی را به مصرف میرسانند ، بیش از % 80 مردمان جهان ما فقط 15- 20 درصد تولید جهانی را مصرف میکنند. این یک جانب بی عدالتی حاکم براوضاع جهانی است. جانب وحشتناک دیگرآن همانا ارقام سرسام آوری است که ازثروتهای بشری در راه های ضد بشری یعنی مسابقات تسلیحاتی بمصرف میرسد. سال های 80 قرن کنونی ما افزایش جدیدی رادرین گرایش نشان میدهد که نه تنها قدرتهای بزرگ درگیرآنند بلکه با ایجاد مناطق آتشزا درگوشه وکنارجهان این وبا ء به کشورهای فقیر وعقب مانده وکوچک نیزسرایت کرده است .
مشکل دیگرمسئله عقب ماندگی کشورهای بسیاری در سه قاره آسیا ، افریقا وامریکای لاتین است. حل این معضله اساسا ً با داشتن سرمایه کافی ، انتقال تکنولوژی ودانش پیشرفته بشری میسراست که تغییرات روبنایی مناسبی را به همراه داشته باشد. تجربه سالهای بعد ازجنگ عمومی دوم نشان داده است که جریان سرمایه بیشتر از کشورهای فقیربه کشورهای پیشرفته بوده است که با ظالمانه ترین انواع بهره کشی ومناسبات استثماری همراه بوده است ونه بالعکس آن. وکشورهای قدرتمند جهانی که اکثرا ً دارای سطح تخنیکی ، علمی وفنی پیشرفته است موانع جدی در راه انتقال آن به کشورهای عقب مانده از طریق محدودیت های تجاری و” دزدیدن مغزها ” ازکشورهای سه قاره بوجود آورده است. ودرعین حال قدرت های بزرگ هماره ازمناسبات روبنائی ای در کشورهای وابسته بخود حمایت کرده اند که درست در نقطه مقابل پیشرفت وترقی اجتماعی قراردارد.
بدینصورت مشکل عقب ماندگی در طول تقریبا ً نیم قرن اخیردر یک دایره تهی حرکت میکند وبطورکلی بشریت نتوانسته است این معضله ء انسانی وفراگیر را ازقیود رهزنانه امتیازخواهی های سیاسی وا رهاند.
این معضله درسالهای اخیرآنچنان حاد وجدی شده است که پایه های اخلاقی وارزشی مجموعه نظام حاکم بشری رازیرسوال قرار داده ورسوایی های بزرگی را برای مدنیت حاکم کنونی بوجود آورده است.
بنا ءً تفاوت روزافزون اقتصادی میان کشورهای فقیرودارا ، مسابقات تسلیحاتی وحشتناک بهدردادن بیهوده ثروت بشری درراه های غیر انسانی وخلق نفرت ، بدبینی وبی اعتمادی درمیان ملل ، همراه با مشکل عقب ماندگی وتٲ ثیرات مخرب اقتصادی- اجتماعی آن برنظام اقتصادی جهانی خطوط اساسی سیمای رشداقتصادی جهانی را درسالهای اخیر قرن بیست ویک می سازد.

معضله دیگری که ما باخود به نسل آینده به ارمغان میبریم ،مشکل استعماروامپریالیسم است. این معضله که ازگذشتگان برای ما به ارث رسیده است ،در قرن اخیراشکال تازه ای ازعملکرد ومانور رابخود گرفت ونمونه های زشت وننگینی را ثبت کتیبۀ خارائین تاریخ نمود : پافشاری روی امتیازات استعماری وکشتارهای بیرحمانه ملیونها انسان در آسیا ،افریقا وامریکا( الجزایر ،چین ،ویتنام وافغانستان نمونه های متبارز آن است ) جنگهای جهانی اول ودوم وکشتارهای بیهوده میلیون ها انسان بخاطرارضای هوسهای جهانگشایانه ،مداخله درامورداخلی دیگرکشورها ازطریق غیرمشروع ویااحیانا ًبکمک خونریزی های بیحساب ، کودتا ،سرکوب آزادی خواهی وایجاد عدم ثبات وناامنی همراه بااستثمار اقتصادی بیرحمانه کشورهای کوچک وعقبمانده ،هنوزهم پایان نپذیرفته است وبه عنوان عملکردهای “مشروع ” سیاست قدرت طلبانه (Power politics )هنوزهم پایه های اساسی روابط بین المللی را میسازد.
گرچه قرن ما  – بویژه نسل ما ویک نسل پیشتر ازما – کار های بزرگی را درین زمینه انجام داده است . از جنگ جهانی دوم بدینسو درخشان ترین نمونه های مبارزات آزادیخواهانه در طول تاریخ بشری بوجود آمده است ، بیش از صد کشور – واکثرا ً از طریق مبارزات مسلحانه آزادیبخش – به استقلال سیاسی رسیده اند ، وآگاهی عمومی وافکار عامه درسرتاسر جهان علیه استعماروامپریالیسم ، نژاد گرایی وترور واختناق بسیج شده است ولی هنوز هم افغانستان ، اریتیریا ، آیرلند وافریقای جنوبی (نامیبیا ) مانند زخم ناسوری وجدان بشریت را آلوده ومعذب میسازد.
هنوزاستعمار بیرحمانه افریقا ، امریکای لاتین ، خاورمیانه وملیونها خلق زحمت کش دیگردرسرتاسرجهان پرده تاریکی است که برچشمان امیدواربشریت کشیده شده است.
این قرن به پایان خود نزدیک میشود ولی هنوز وقاحت وبیشرمی قدرتهای استعمارگرواستثمارگرپایان نگرفته است. این زخم چرکین بر وجدان بشری به فرزندان ما در قرن بیست ویکم به میراث میرود وما همگی باید ازین بابت شرمنده وخجل باشیم که در قرن بیستم علی الرغم پیشرفتهای بزرگ علمی نتوانستیم آن پیشرفتها را در ساحه اجتماعی وانسانی امتداد بدهیم . نتوانستیم بر مزاراستعماروامپریالیسم سنگ بگذاریم وبنویسیم اینهم هدیه ای کوچک برای فرزندان ما درقرن بیست ویکم ! ولی امیدواریم این افتخار را فرزندان ما صاحب شوند.
  همگام با مشکل استعماروامپریالیسم مسٲ له آزادی های فردی واجتماعی ویا به عبارت دیگر مسٲ له دموکراسی است ، که ما تا اکنون هم به حل قانع کننده ای نرسیده ایم.
مسٲ له دموکراسی قضیه تازه ای نیست . هزاران سال است که بشرطرحها ونظریاتی در باره معنی دموکراسی ، چگونگی پیاده کردن آن وحدود وثغور آن ارائه کرده است. در قرن بیستم عظیم ترین کوششها برای تعمیم دموکراسی وغنای مفهوم آن صورت پذیرفت وهم درین قرن به اثبات رسید که عظیم ترین جنایات وتخطی ازدموکراسی زیرنقاب دموکراسی وآزادی علیه بشریت اعمال شده است. درس بزرگ واساسی ای که ازحرکت های عظیم توده ای درقرن بیستم وکوشش های ناکام ویا کامگار آن میتواند بدست آید ، اینست که مفاهیم ارایه شده فلسفی درمورد دموکراسی اکثرا ًمحدودیت های زمانی ومکانی خود را داشته وتطبیقات آن اگر درتناقض با طرح ها ومفاهیم اساسی قرار نداشته باشد ، اقلا ًانحرافات عمیقی از فلسفه نظری را باخود حمل میکرده است. علاوتا ًاینکه اگرما دموکراسی فردی ودموکراسی اجتماعی هردو را نتوانیم توده ای بسازیم ، اگر نتوانیم دموکراسی رابعنوان جزئی از زندگانی طبیعی انسان ها مسجل نماییم واگرقادرنگردیم آگاهی اجتماعی وشعور اجتماعی راازطریق دموکراتیزه کردن اجتماع اعتلاء بخشیم درآنصورت تغییرات ودگرگونی های ساختی هر قدرهم جدی ، ژرف وگسترده باشد نمیتواند درخدمت اعتلای سطح مادی- معنوی انسان بخدمت گرفته شود. وامکانات عقب گشت ، سوء استفاده ، فریبکاری ویا اختناق اجتماعی بیش ازحد زیاد است.
بدینصورت دموکراسی به مفهوم آزادی انسان ازمحدودیت های غیرانسانی اگرهم درزمانه ما ابعاد تازه ای گرفت وآفاق گسترده تری را درنوردید ولی تکامل اوضاع دردودهه اخیرنشان دهنده این واقعیت است که بغرنجترشدن زندگی اجتماعی وبا ارتباط نزدیک مردمان جهان با همدیگرباید با جسارت بیشتری در پی تعمیق مفهوم دموکراسی برآمد ، آنرا در زندگی میلیون ها انسان زحمت کش عجین کرد وآنرا بعنوان شرط لازم پیشرفت واقعی بشری درکل ودر هرجامعه مشخص شناخت وبدینصورت با غلبه برفریبکاری ، تحجرفکری به جنگ نظام های غیر انسانی که اکنون با جلوه های مختلف سد راه تکامل انسانی شده اند رفت.
بنا ءً قرن آینده با سه مشکل اساسی رشد اقتصادی – ویا عادلانه ساختن نظام اقتصادی جهانی – مشکل استعمار وامپریالیسم ومعضله دموکراسی وآزادی انسان مواجه خواهد بود وبه یقین موضع گیری نسل های آینده درمورد این سه معضله اساسی سیمای آتیه جهان زمینی ما را نشان خواهد داد.
 
 3- قرن آینده بهتر ویا بد تر؟ : (پیشرفتهای علمی وپرابلم های انسانی )

اگرقرن ما مشکلات عظیم وپیچیده ای را برای آیندگان به میراث مانده است ، پیشرفتهای بزرگ وشگرفی نیزمحصول همین قرن وبویژه پنجاه سال اخیر آنست. پس از انقلاب صنعتی درقرن هجدهم بشریت قدم های فراخی بجلو برداشت. رشد نیروهای مٶلده وداخل شدن صنعت و بخاردرزندگی انسان عامل کنش ها وبرخورد های شدید میان ملل ومردمان مختلف ، گسترش ساحه نفوذ استعماری وبوجود آمدن افکارونظریات ، جهان بینی ها وفلسفه های جدیدی گردید که درطی بیش از دو قرن باهمه نیش ونوش ونشیب وفرازآن بعنوان محصله ونتیجه عصرانقلاب صنعتی شناخته می شود.
تکامل سریع بشردرطی پنجاه سال اخیر، داخل شدن درقلمرو اکتشافات هسته ای ، آغاز پژوهشهای علمی درفضای خارجی وگذشتن از آن به قلمرو انفورماتیک بنابرنظربرخی از دانشمندان آغازفرجام عصرصنعتی است که اکنون با همه طرز تلقی ها کنش های خود وبا شیوه های برخورد خود به مسایل ومعضلات انسانی بمثابه سدی دربرابرپیشرفت های جدید انسان قد علم کرده است. این پیشرفت های علمی وتخنیکی درشرایطی نصیب ماشده است که اکثریت عظیم انسان ها درکره زمین هنوز با تلاشهای ناکام خود آرزومند داخل شدن درقلمرو صنعتی اند وآنرا حڷال مشکلات ومعضلات لاینحل عقب ماندگی وتفاوت های بزرگ رفاهی میدانند. امواج پرطلاطم این نهضت علمی – تخنیکی جدید که اکنون مصروف تهیه برنامه وسیستم جهانی خود است به یقین تا ثیرات بزرگی برپیشرفت های آتیه ما درطلیعه قرن جدید خواهد داشت. ولی آنچه هنوز در پرده کتمان است اینست که آیا این پیشرفت جدید همانند سلف خود بعنوان یک پدیده محدود منطقه ای نصیب ملل وکشور های محدود وانگشت شماری خواهد بود ویا اینکه – چنانچه ادعا می کند – این محدودیت (اروپائی ویا نیمۀ شمالی) نیزازخصوصیتهای جامعه صنعتی بوده ونهضت جدید میتواند در دسترس ملل وکشورهای عقب مانده در آسیا وافریقا وامریکای لاتین نیزقرارگیرد.
ولی آنچه مهمتراست موقعیت ویا دقیقتربگوییم سرنوشت اجتماعی این پیشرفت ها است. یعنی اینکه آیا این پیشرفت جدید میتواند انسانهای آینده را درحل معضلات سه گانه (رفاهیت ، استعمارزدائی وآزادی های فردی واجتماعی) یاری رساند ویا اینکه این نهضت خود شگاف میان حاکمان ومحکومان را ژرفترساخته ومایه امتداد بی عدالتی ها وحقه بازی های جدیدی می گردد.
  قدرمسلم اینست که پیشرفت های علمی جدید در پنجاه سال اخیراز یک جانب دردست عده ای آزمند وقدرت طلب به ابزاری برای سرکوب ملل ومردمان جهان مبدل گردیده  وباعث ایجاد” توازن رعب”  درمناسبات بین المللی گردید ولی ازجانب دیگردرتحقق پیشرفتهای اجتماعی وامکانات رفاهی نقش بسزائی داشته است.
داخل شدن ابزارهای تخنیکی جدید در زندگی روزمره ملیونها انسان سطح دید ، توقعات ، برخوردها وقضاوتهای آنها رابه شدت متاثرگردانیده است واین خود جامعه کنونی مارا از دید جامعه شناسانه در سطح بلند تری ازدوران پارینه قرار داده است .
با درک سمت حرکت کلی انسان معاصرمیتوان انتظار داشت که انسان های قرن بیست ویکم ونسل های آینده ، بنابر اوضاع وشرایط بهتر زندگی ، آگاهی وتجربه اندوزی بیشتر، مٶفق تردر پی حل معضلات ومشکلات خود بر می آیند وبهترمیتوانند ازمصائب وبدبختی هاییکه دوران ما را فراگرفته است اجتناب ورزند. چه استعمار زدایی وتحقق آزادی پایه ها وپیش شرط های ایجاد یک جامعه بین المللی مرفه است. واینها همگی به آگاهی اجتماعی ودرک موقعیت خود ودیگران وابسته است که در دوران کنونی وآینده بنابرپیشرفتهای علمی وتخنیکی ، ارتقای وسایل ارتباط جمعی وشمولیت آن میتواند مٶفق تروهمه جانبه تراز گذشته به پیش رود.
ولی ازجانب دیگرباید این نکته را نیز اضافه کرد که خطرسوء استفاده از پیشرفت های کنونی وآتیه همراه با فقدان ویا فروپاشی پایه های اخلاقی وارزشی درسطح جهانی روز افزون میگردد. بنابر این کوچکترین غفلت درمورد سمت حرکت نیروهای انحصارگر ، خیالپرداز ومتعصب میتواند نهایتی دردناک وشرم آلود برای تمام دستاوردهای بشری تلقی گردد.

4 – نقش ایده ها وایده آلها (انگارها وآرمانها ) درآینده بشری :

دوران کنونی ما اگرشاهد پیشرفتهای عظیم علمی ، تپ وتلاشهای بیحساب برای تحقق جوامع آرمانی وکوششهایی برای حصول رفاهیت عمومی بوده است ازجانب دیگرتجارب پنجاه سال اخیرشکست بسیاری ازافسانه ها و “جزم ” های اعتقادی را دربرخورد با صخره های محکم واقعیت وجودی کلیت انسانی مسجل گردانیده است.
ایده ها(انگاره ها) ی جامعه گرایانه وفردگرایانه هرکدام با یکجانبه نگری ، تکیه براصالت اراده وپائین آوردن نقش انسان تاسرحد حیوانات بی شعوریکه بجزازنیازمندیهای مادی بچیزی دیگرنمی اندیشد ویا قطعه ای کوچک از”ماشین بزرگ” اجتماع که هم انسانها را بمثابه ابزارمی بلعد وهم فرآوردهای انسانی را ، همگی شرایطی را بوجود آورد که شایستگی فقط بر پایه دست آورد های مادی – تخنیکی اندازه گیری می شود نه برپایه چگونگی استفاده از آن درخدمت بهروزی انسانی.
بدینصورت هرقدراین فلسفه ها درساحه تطبیق پیشروی نمودند وجوامع نمونه ای خود را بنا کردند بهمان اندازه نیاز به یک بازسازی بنیادی جامعه انسانی بیشتراحساس می شود. ورشکستگی کامل ویا جزئی ایده آلها (آرمانها) درقلمرو اجتماعی ، جامعه شناسی وروانشناسی انسانهای بدوی رادرلفافه انگاره ها وایده های پرزرق وبرق ولی تهی ازمضمون ومحتوی انسانی دوباره پرورش داد.
این فرآیند عقب گرایانه وپوچ گرایانه به آن حدی ازابتذال وازخود بیگانگی ارتقا یافت که درجوامع صنعتی وجوامع سنتی انواع مختلفی ازعکس العمل ها را سبب گردید. درجوامع صنعتی پسیفیسم دراشکال سیاسی واخلاقی آن رواج یافت ودرجوامع سنتی “بازگشت به خویشتن ” تاریخی – مذهبی خود را بمثابه بدیلی مطرح ساخت. ولی آیا این بدیل میتواند به معضلات مادی ومعنوی بشردرسفرآتیه اش پاسخ لازم رابدهد ؟
تجربه بازگشت به ” مسیحیت ناب ”  دراروپا و “بنیادگرایی ” برسراقتداردرایران وافغانستان ولبنان تاحدود زیادی مایوس کننده است. چه درهمه این احوال برخوردهای این نیروها درعکس العملی مملو ازتعصب ، عقبگرایانه وظلمت ستایانه بوده است وتا اکنون مانند بسیاری ازنیروهای شورشی درصدد نفی شرایط ماحول خود اند ولی اولا ً درین نفی درست درمقابل جهات مثبت تمدن بشری قدعلم مینمایند وازجانب دیگرخود بدیلی برای فایق آمدن برنابسامانی های اجتماعی ندارند ، بگذریم ازینکه این ناتوانی گهگاهی درتخیلات سفیهانه وخود فریبی عامه پسند نیزخود را جلوه گرمیسازد.
بدینصورت چنانچه تجارب ما نشان میدهد گاهی ایده ها وفلسفه های تطبیقی جای ایده آلها وآرمانها را می گیرد وزمانی هم ایده آلها خود را بعنوان یک شمولیت جزمی  خارج ازدایره زمان ومکان مطرح می سازد وبدینصورت تا سرحد یک” فلسفه عملی” ویا سیاست پائین می آید که محدودیت های زمانی ومکانی را نفی کرده وخود را در دایره اوهام وتخیلات فریبنده اسیر می سازد.
اکنون آنچه ضروری بنظرمی آید اینست که “مونیسم ” که تا اکنون فقط درساحه متافزیک غلبه کسب کرده است خود را درساحه تاریخ واجتماع نیزگسترش بدهد وباینصورت تمدن مادی – تخنیکی کنونی بشردرچاچوب این”مونیسم” یا “یکتاگرایی” پایه معنوی واخلاقی خود را بعنوان یک نظام ارزشی کارآ وهماهنگ با رشد روزافزون نیازمندیها ودستاورد های بشری بوجودآورد.
این نظام ارزشی که می تواند منابع متعددی ازمذهب ، عرفان ، عرف وعادات واخلاق ویا فلسفه ها وقوانین بشردوستانه داشته باشد ، فقط میتواند درصورتی بعنوان یک تمدن هماهنگ معنوی  تثبیت گردد که سیر توالی وپیشرفت بشری را درکل بعنوان هدف خود تعیین نماید.
این مسئله اکنون واضح شده است که انسان موجود ایده آل پرست است ولی این ایده آلها که میتوانست رهگشای بشریت به جلو باشد درطول تاریخ اکثرا ً به قلاده بردگی استحاله نموده است. کوشش نسل های آینده درتعیین جایگاه تاریخی – منطقی ایده آلها بعنوان ابزاری برای پیشرفت انسانی وبعنوان پشتوانه پیشرفت های مادی – تخنیکی ورهنمائی زندگی عملی باید با دیدی روشن وآینده نگرصورت بگیرد. تا مگرایده ها وایده آلها ، زندگی عملی وجامعه آرمانی خلاصه فلسفه وتاریخ در رشته ای ناگسستنی وپرتلالو بهم پیوند بخورند وامتداد یابند.

5 – خاتمه کلام : ( موقعیت جوانان ما درقرن آینده )

جوانان افغانی درآستانه ورود به قرن آینده دروضع سخت اسفناکی بسرمی برند. درحالیکه درسطح جهانی یگانه نیروی پرتلاش اجتماعی جوانانی اند که برضد آلودگی های محیط زیست ، برعلیه مسابقات تسلیحاتی وبعضا ً نیزعلیه احجافات امپریالیستی وتعدی به حقوق بشرصف آرایی دارند.
درشرایطی که آمادگی های بزرگی برای ورود به قرن آینده برای جوانان جوامع پیشرفته دردست است ، جوانان امروز ما وجوانان فردای ما – که اطفال کنونی ما اند – درزیر پاشنه خون آلود استعمارروس دست وپا می زنند . صدها هزارتن آنها ازداشتن پدر، برادر، مادروخانواده آرام محروم شده اند ، وبعضا ً برای “شستشوی مغزی ” به آنطرف مرزبرده می شوند تا با وسایل جهنمی روان شناسانه ویا تربیتی از آینده وحال وگذشته خود انقطاع یابند.
بیش از یک ملیون ونیم طفل وجوان ما درآوارگی بد ترین نوع محرومیت مادی ومعنوی را سپری مینمایند . یک نسل کامل جوانان ما توسط روس سربریده شد ، یک نسل درحال جوانه زدن ما در زیرتربیت عناصربیگانه پرور، جاهل وبی آزرم به ابزار گنگ وبی اراده نیروهای رجعتگرا مبدل شده اند. ویک نسل دیگرنیز درخیمه های آوارگی درمغاک بدبختی مادی وظلمت جهل ونادانی دست وپامیزنند.
جوانان ما با این وضع وحالت چگونه میتوانند کاروان پرجلالت پیشرفت بشری را بدرقه نمایند ؟
ما جز ازین راهی نداریم که ازمیان همه این سیه روزی دست بسوی اطفال وجوانانی درازکنیم که میتوانیم بدانها دسترسی داشته باشیم وازمیان آنها پیشقراولان لشکرجرار رنج ومبارزه وپیروزی را برای فرداهای روشن وپرازامید زیر تربیت بگیریم .
تنها درک این نکته که ما درمغاک تیره بدبختی وسیه روزی زندگی می کنیم کافی نیست . فهم این نکته هم ضروری است که ملت های زیاد ومردمان بیشماری درنشیب وفراز حادثه ها – همانند ما – غرق درتیرگی وسیاهی روزگاربوده اند وفقط آنهائی برخود وتاریخ خود برگذشته وآتیه خود حاکمیت بدست آورده اند که درعمق مصیبت ها وناکامی ها فروغ جاودانه امید را دردل نگهداشته وبرای خروج ازورطه ها وبلایا همت را ازدست نداده اند.
فاجعه کنونی اگرچه زخم های ناسوری بردل وپیکرملت ما نشانده است ولی دردرازنای تاریخ ما این فاجعه ، لحظه ای بیش نیست که درمیان هاله ای ازحماسه وجانبازی ومقاومت شگفت وپرافتخار مردم ما گم میشود.
من یقین کامل دارم که درآستانه ورود به قرن آینده کشورما ومردم ما درافغانستان آزاد ، آباد ، شگوفان وصلح دوست زندگی خواهد کرد وفرزندان خجسته وباهمت ما آنچنانکه نسل ما استعماررا درهم کوفت ، عقب ماندگی ، تحجروبدبختی رانیزباهمین همت ازسرزمین محبوب وهمیشه آزاد افغانستان بیرون می رانند. وبامید آن روزاین دفتررا می بندم.

             نویسنده:عبدالقیوم رهبر  هفتم اگست - 1988