صفحه ویژه مجید

مجید، مُحب میهن و محبوب هم میهن

 

مجید، مُحب میهن و محبوب هم میهن

 

از کودکی تا شهادت :

مجید در سال ۱۹۳۹ مطابق ۱۳۱۸ در قریۀ کلکان کوهدامن در این جهان پر آشوب دیده گشود. او هنوز شش بهار زندگی را نگذشتانده بود که پدر وپدرکلانش همزمان به دست محمد هاشم خان، صدراعظم خونریز افغانستان، به شهادت رسیدند. از اینرو مجید مزۀ تلخکامی های زندگی را زمانی چشید که هنوز فروغ معصومیت دوران کودکی از چهر اش می بارید. این، همۀ مصیبتی نبود که به مجید و خانوادۀ او رو کرده بود، بلکه سر آغازی بود از یک رشته مصایب ممتد و بی سر انجامی که در کودکی به سراغ مجید آمدند و به نحوی از انحاء تا روز شهادتش ادامه یافتند. بعد از آنکه سردار محمد هاشم خان جلاد پدر و پدر کلان مجید را از وی گرفت، آنگاه مجید و خانواده اش را تا سال ۱۹۵۳ به مدت ۸ سال به قندهار تبعید کرد. به این ترتیب مجید از همان آوان کودکی مزۀ تلخکامی های تبعید را نیز چشیده و با رنج روزگار آشنا گردیده بود. با آنهم زندگی در تبعید برای مجید به آموزشگاهی تبدیل شد که از مجید در باز گشت به کابل جوانی دانشمند با قریحۀ شعر و نویسندگی ساخته و طبیعت او را از عشق به میهن و مردم چنان مالامال کرده بود که در اندک زمانی در بین یاران و روشنفکران سرآمد روزگار گردید. مجید در زمان تبعید به زبان و فرهنگ هم میهنان پشتون آشنایی عمیق پیدا کرده و بر زبان پشتو چون زبان مادری مسلط بود. او به زودی در جوانمردی، شجاعت، ایثار و فداکاری، ایستادن و مبارزه در برابر قلدری ستمگران و رژیم فاسد سلطنتی شهرت همه گیر یافت. دوستی به میهن و عشق به مردم مجید را به مبارزۀ پیگیر و بی امان بر ضد بی عدالتی و استبداد فرا خوانده و به کار خلاق سیاسی کشاند و مجید به این فراخوان و خواست مردم و زمان صمیمانه لبیک گفت. در بحبوبه و گرما گرم این رویارویی ها با خاندان مستبد سلطنتی ساحۀ فعالیت مبارزاتی بر مجید چنان تنگ شد که باید برای مدتی به زندگی مخفی رو میآورد تا زمینه کار آینده را فراهم نماید. زندگی مخفی برای مجید استاد دگری شده و برایش آموزه های گسترده تری در خصوص شناسایی واقعیات تلخ زندگی محرومان جامعه عرضه کرده و او را با رنج های بیکران مردمش بیشتر آشنا ساخت. مجید با سینۀ مملو از این آموزش ها و آگنده از عشق وطن و سرشار از روحیۀ خدمت گذاری به مردم در اواسط دهۀ ۱۹۶۰ میلادی به مبارزات وسیع و دامنه داری در بین دهقانان، کارگران و روشنفکران دست زده و در بنیاد گذاری جنبش های نوین نقش ارزندۀ ایفا کرد. فعالیت ها و مؤفقیت های چشمگیر مجید باعث آن گردید که سلطنت بار دگر ساحۀ زندگی را بر مجید چنان محدود کند که او ناچار شد تا در سال ۱۹۶۸ بار دگر مخفی گردد. حمایت گستردۀ مردم از مجید و عدم دسترس خاندان سلطنتی به شخص او باعث آن گردید که دم و دستگاه سلطنت که دگر به تندی هار شده بود، عده ای زیاد از دوستان مجید را به بهانۀ همکاری و نزدیکی با وی به زندان افگنده و شکنجه کند. ولی این تقلا های بی ثمر ره به جایی نبرده و دولت معتقد شد که این اقدامات چیزی بیشتر از دماندن کوره خفته و کوفتن پولاد سرد و آب در هاون نیست، زیرا مجید کما کان محب میهن و محبوب توده ها بوده و مورد حمایت آنها قرار داشت.
 وقتی سردار محمد داوود با یک کودتای نظامی که توسط روسها طرح وتطبیق گردید، به قدرت رسید، برای دستگیری مجید یک ملیون افغانی جایزه گذاشت. و امر قتل او را صادر کرد. ولی مجید دیگر ماهیی بود که در اقیانوس مردم شنا کرده از تاکستانها تا دشت ها، از دشت ها تا وادی ها همه را زیر پا می گذاشت. خانۀ هر انسان زحمتکش مأوا و مسکن او بود. او تا اقصی نقاط کشور سفر میکرد، روشنفکران را در امر مبارزه بر ضد استبداد فرا می خواند و بسیج و سازماندهی می کرد. و از آن جاییکه او مدافع حقوق مردمش بود، آنها هم با جان و دل از مجید حمایت می کردند.
با کودتای منحوس ثور ۱۳۵۷ و به قدرت رسیدن باند های تروریستی خلق و پرچم، برای مجید و همرزمانش باب دگری از مبارزات پر شور و خونین باز گردید که با تجاوز اتحاد شوروی سابق در ماه جدی همان سال ابعاد گسترده بخود گرفت. مجید بلادرنگ جهت تحقق وحدت ملی در یک مبارزۀ پیگیر بر ضد نوکران اجنبی برای ایجاد یک سازمان پیشتاز و منضبط دست بکار شد تا بتواند جنبش ملی و دیموکراتیک را به سرمنزل مقصود برساند. درک اهمیت آزادی ملی و استقلال سیاسی کشور که با تولد نا میمون رژیم کودتا و متعاقب آن با تجاوز دولت روس کاملأ از بین رفته بود، مجید را برآن داشت تا برای کسب آزادی ملی، تحقق دیموکراسی و عدالت اجتماعی و رهایی طبقات ستمکش جامعه از بند استعمار عَلم مبارزه را بر افرازد. کوشش های شباروزی مجید به نتیجه رسید و سرانجام “سازمان آزادیبخش مردم افغانستان” (ساما) در سال ۱۹۷۹ در توفانی از آتش و خون در عرصۀ مبارزات سیاسی کشور عرض وجود کرد. مجید در اولین فرصت به تحکیم تشکیلات سازمانی پرداخته، رزمندگان آگاه و انقلابی را در آن سازمان گرد آورد. رزمندگانی که راه رسیدن به آرمان آزادی وطن و مردم را با خون خود ترسیم کردند. مجید با ایجاد “ساما” در ظلمت شبستان اهریمن چراغی فرا راه رزمندگان بر افروخت و دست استمداد به مردم خود پیش کرد. آنگاه با تدوین و پخش خط مشی سازمان و اعلامیه های پی در پی “ساما” در زیر آتش متقاطع دشمنان داخلی و خارجی رزمندگی این نهاد انقلابی را توضیح گردانید و راه رسیدن به آزادی ملی و حاکمیت مردم را با خط جلی روشن ساخت. مجید در شبنامۀ “روس اشغالگر در سراشیب رسوایی و تباهی” نوشت : “در مرحلۀ نخست، در جنگ افغان با افغان، روس مشاور خوبی از آب در نیامد. در مرحلۀ نوین، در جنگ افغان با روس، روس جنگجوی پیروزمند نخواهد بود. بگذار در این مرحله نیز آزموده شود که سلاح مهیب روس غالب است یا ایمان تزلزل ناپذیر افغانی؟” مجید در همین شبنامه ارقام کرد که : “… اردوی جدا از مردم اگر تا دندان مسلح هم باشد، بازیچۀ بی مقداری بیش نیست.” گذشت زمان و واقعیات بعدی بر اعتقادات مجید صحه گذاشت. مجید در شبنامۀ “خروش رعد در پکتیا” از وطن پرستی تعریف کاملاً نوینی را بدین شرح برون می دهد : “باید معیار وطندوستی و آزادیخواهی را اتکاء بر مردم، رزمیدن در میدان نبرد، وفاداری به منافع ملی و انقلابی، در نظر و در عمل، دانست.”
مجید معتقد بود که آزادی ملی، اسقلال و حاکمیت سیاسی فقط با ایجاد یک جبهۀ وسیع متحد ملی که در آن همه نیرو های ملی و مترقی گرد هم آیند، میسر شده می تواند. بنابرین او برای تطبیق چنین طرحی با افراد ملی و آزادیخواه در تماس شده طی کوشش های فراوانی در تابستان سال ۱۹۷۹ اساس “جبهۀ متحد ملی افغانستان” را به کمک سازمانهای مردمی و افراد ملی گذاشت. با برآورده شدن این مأمول بار دگر نقش تاریخی مجید در دفتر مبارزات پرجوش مردم افغانستان مسجل گردید. چنانکه در اعلامیۀ جبهۀ متحد ملی از تمام ملیت ها، طبقات، احزاب و سازمانهای وابسته به آنها دعوت می کند که با حفظ استقلال ایدیولوژیک و تشکیلاتی خود، راهی دیار مبارزۀ مسلحانه شوند.
از جانب دگر تپ و تلاش مستدام مجید و یارانش رژیم کودتا را چنان به تب لرزۀ مرگ انداخته بود که در هوای گرفتاری مجید سر از پا نشناخته و به هر خس و خاشی تکیه میکرد. رژیم کودتای هفت ثوری چون رژیم داوود خانی بار دگر برای گرفتاری مجید جایزۀ هنگفتی گذاشت. ولی مجید از همۀ این دام های تزویر جان به سلامت می کشید و برای حصول آرمانش پیوسته مبارزه می کرد. در قیام قهرمانانۀ سوم حوت ۱۳۵۸ کابل که در تاریخ کشور به نام “حوت خونین” به ثبت رسیده است، ضرورتی پیش آمد تا مجید بایستی برای تحکیم جبهۀ متحد ملی تلاش بیشتر میورزید و به کابل می رفت. در بحبوبۀ همین تلاش بود که به تاریخ ۲۷ فبروری ۱۹۸۰ توسط آدمکشان کی. جی. بی. دستگیر و پس از شناسایی به شکنجه گاه صدارت منتقل گردیده و تحت نظارت مستقیم و خصوصی جلادان ارتش سرخ قرار داده شد.
رژیم ببرک مزدور و دژخیمان کی. جی. بی. کوشیدند طی توطئه ای راهیان و رزمندگان راه مجید را دچار سردرگمی و یأس نمایند، بالخصوص که پیکرۀ ملت از این پیشآمد ناگوار به جنب و جوش هیجان انگیزی افتیده بود. مگر پایمردی، استواری و مقاومت مجید که مانند کوه هندوکش پا بر جا ایستاده بود، آن همه رنج و عذاب شکنجه را متحمل می شد و حرفی بر زبان نمی راند، به مصداق آنکه یکی از یاران مجید گفته بود :

عقاب زخمی ام و می توانیم کشتن      مگر محال بود لحظۀ کنی رامم

مجید این اسطورۀ مقاومت چنان از روسها لبریز نفرت بود که حرف زدن با آنها را در زندان بر خود حرام و نا روا خواند و تا واپسین دم زندگی حاضر نشد یک کلمه با آنان حرف بزند. مجید ثابت کرد که عزم و ارادۀ انسان بالاتر از هر قوتی در دنیاست. این مقاومت بی نظیر مجید و پاسداری مردم از او، رژیم مزدور و باداران روسی اش را چنان زبون و حقیر ساخته بود که در طول زمان گرفتاری تا شهادت او یعنی در فاصلۀ زمانی ۸ حوت ۱۳۵۸ تا ۱۸ جوزای ۱۳۵۹، از دلهرۀ زیاد و ترس فراوان حتا یک بار هم نامی از مجید نگرفتند. سرانجام روسهای خونخوار و نوکران حلقه به گوش رژیم مزدور ببرک به این تصور باطل که گویا با نابود کردن مجید رستاخیز ملی و جنبش سامایی را نابود خواهند کرد، مجید را به شهادت رساندند.
درشامگاه ۱۸ جوزا که ظلمت شب همه جا سایه افگنده بود، مجید این مبارز قهرمان، آزادمنش و محب وطن و محبوب توده ها را دربارگاه بت تسلیم و وطنفروشی قربانی می کردند. آنشب فریاد های انسان خواهی در برابر دشمنان انسانیت خفه میشد. آنشب ستاره ی روشنی بخش امید را در ستمگاه تاریکی به زمین می کشیدند و آنشب نیروی توفنده و پرتلاطم رادمرد انقلابی را در سینه اش سد می زدند. جوخه ای تفنگداران خلقی و پرچمی در یک قتلگاه دسته جمعی سینه های آگنده از آرمان انقلاب و مملو از عشق به انسان را به گلوله بستند.
بدینگونه این پیام آور نستوه انقلاب در آخرین لحظات حیات خود بجای ترس از اعدام یا کوچکترین لرزه در اندام، در اوج سرفرازی و غرور با آواز رسا و قامت راست درسی را ماندگار ساخت که چهرۀ مقاومت اصیل مردم افغانستان را بر ضد تجاوز روس به نمایش می گذارد. با همین خط فکری بود که یاران او نیز در سراسر کشور تا آخرین دم کوشیدند که همه تفنگ ها و لبه ی تیز مبارزه را متوجه متجاوزین روسی و وابستگان زبون آن نمایند، آنها را هر چه بیشتر تجرید و آماج مقاومت ملی و مردمی سازند. شهادت این ستارۀ درخشان انقلاب و این ابر مرد و سالار نبرد به مردم محزون و کلبه نشینان ستمکش کشورضربۀ سنگینی بود. با شهادت مجید جنبش مقاومت ملی رهبر خبره و اُسوۀ نستوه خویش را از دست داد و پیوند گستردۀ توده یی با ستاد آگاهی دهنده و زبده سازمان ضربت هولناکی دید. ولی این ضربه اندوه توده ها و سازمان را به نیروی لایزالی تبدیل کرد که در کارزار جنگ میهنی که جولانگاه اندیشه های مجید بود درخشش بیشتر یافت و دشمن را بیشتر از پیش زبون ساخت. دشمن روسی و نوکران حلقه بگوش خلقی – پرچمی آنها غلط خوانده بودند، زیرا با شهادت مجید رزمندگان راه او نه تنها در منجلاب یأس فرو نرفتند، بلکه اندوه خویش را به نیرو تبدیل کردند. روسهای چپاولگر گمان می کردند که گویا شهادت مجید پایان راه اوست، غافل از آنکه مجید با شهادتش نقش تاریخی اش را مؤفقانه ایفا کرده و در قلب ها و سینه ها جاودانه شد و رزمندگان راه او به یادش به مبارزه ادامه میدهند. داغ ننگ این جنایت تاریخی تا ابد بر دفتر جنایات وطنفروشان خلقی ـ پرچمی ماندگار است.

مجید در دبستان وطن :

اوضاع نا به سامان مملکت، ظلم و بی عدالتی، قلدری و استبداد سلطنت پیوسته مجید را برای تغییر و تحول این اوضاع به مصاف می طلبید. این اوضاع نا به سامان را زنده یاد میر غلام محمد غبار که با مجید خلوص نیت متقابل داشتند، در جلد دوم تاریخ “افغانستان در مسیر تاریخ” در صفحات ۸۰ و ۸۱ چنین تجسم می نماید :
” مردم پاکتیا آرد جواری را تلخ کرده می خوردند تا صرفه بعمل آید. مردم ننگرهار حتی زنان آنها پای برهنه کوه ها و دشت ها را می پیمایند تا لقمۀ نانی بدست آرند. در دهکده های فراه (نگارنده دو سه سالی در میان آنان بودم) نه اینکه زن ومرد و طفل پیزار نداشتند، چراغ و قند را نیز نمی شناختند. در دهات قندهار مردم جز از کلبۀ گلین و کوسی، مالک هیچ چیزی نبودند و روی خاک می نشستند. این چهرۀ واقعی زندگانی ملیونها نفوس کشور افغانستان است که در زیر پای خدمه و زور طبقات حاکمۀ افغانستان کوفته میشوند. دولت از آنها مالیات، تاجر پول دلالی، روحانی نذر و ملاک شیرۀ جان شان را می خواهد. دفاع از استقلال کشور، کار برای عمران مملکت و بیگار برای ملاک هم ذمت اوست. معهذا طفلش وسایل تحصیل، بیمارش وسایل تداوی، بیکارش وسایل تحصیل کار ندارد. در عوض طبقۀ حاکمه در شهرها و کافه ها تنعم می کنند و سیاستمداران شان در مجامع بین المللی جام خود را به افتخار و بنام این ملت بلند می نمایند. بوروکراسی فاسد دولت حتی این تودۀ عظیم ملت را هنوز به رسمیت نمی شناسند و ایشانرا بجز خدام طبقۀ حاکمه چیز دیگری نمیدانند. در حالیکه فی المثل اگر این اشخاص را که خود را «بادار» ملت می شمارند از سرحد افغانستان بیرون پرتاب و دارایی ملت را از ایشان مسترد نمایند، اغلب اینان در تمام کرۀ زمین جز اینکه در طعامخانه ای بشقاب شویی کنند، قادر به تحصیل، قوت و لایموت و نان شبانه روزی خود نیستند. پس امر طبیعی است که طبقات حاکمۀ طفیلی و مفتخوار برای حفظ خود در سر این خوان یغما، بدون آنکه قرار دادی امضأ کرده باشند، با همدیگر متحد و برای استثمار توده های عظیم و بیگناه ملت، در خطوط متوازی آزادانه و شانه بشانه حرکت می کنند. اشراف زمامدار که نسبت خود را به ارباب الانواع می رسانند، نقاب تزویر و عوامفریبی بر روی می زنند، دیگر اینها مسیح رعیتند و جامع العقول و المنقول. در جامع نماز می خوانند و افتخار می نمایند اما چون به خلوت میروند صد کار دیگر می کنند. اینها هم ملاک هستند و هم تاجر و قاچاقبر و سود خوار. ایشان با ملاک برادرند و با تاجر دلال غمخوار و ملانما ها را هم بمنزلت پدر تعمیدی خویش می شناسند. ملاکین بزرگ که در استثمار مردم شریک بلا فصل قوۀ حاکمه اند، ترقی اجتماعی مردم را مرادف زوال خود می دانند. چنانکه عدۀ ملانمای مرتجع نیز بیداری مردم را باعث کساد بازار خویش می شمارند. پس همۀ اینان بشکل دسته جمعی خواهان جهالت و نا دانی و دشمن وحدت و قوت توده ها هستند”.
به این ترتیب مجید می دید که محرومان جامعه به دست ستمکاران تاریخ سرکوب می شوند و مردمی غیور و لشکر هایی از راست قامتان تاریخ که همیشه بار سلاطین خودکامه، دولتمداران خاین و مرتجع، ذلیل و بی عرضه و ضد مردمی را بر شانه های ستبر و زخمی خویش می کشیدند، مورد ظلم و آزار قرار می گرفتند. از اینرو واقعیات جاری مملکت که مجید با چشم سر آنرا می دید و با تمام وجود آنرا در دبستان وطن لمس می کرد، وی را به یک مبارزۀ پیگیر و بی امان برای یک تحول عظیم اجتماعی فرا می خواند.

مجید در جولانگاه مبارزات پیگیر و بی امان :

مجید مردی بود درد آشنا، صبور، با حوصله، متواضع، منضبط با صلاحیت و با ظرفیت پایان ناپذیر کار و پیکار انقلابی. دانش و دلیری، وفاداری و رفاقت، تسلیم نا پذیری و روحیۀ انقلابی، زندگی در بین توده ها، محبوبیت اجتماعی، استعداد شگرف عملی، بسیج توده ها و رهنمایی آنها آن رشته از خصوصیاتیست که به شخصیت مجید برازندگی خاصی می بخشند. او راه زندگیش را در اوج عشق ورزی به میهن و آزادی و رهایی ستمکشان با مبارزه و طغیان علیه مظالمی که زنده یاد “غبار” آنرا بازگو کرده است، با کار حوصله فرسا بر قوت همت و ثبات عزیمت آغاز کرد. یکی از رزمندگان راه مجید در خصوص او نوشت : “مجید پیش از آنکه شهکارنامه اش را بیآغازد تبی سوزان و آتشی گدازان در نهادش زبانه می کشید. او از همان آغاز کار در برابر نهاد های ناسالم و قالب های تنگ قوانین جابرانه قد بر افراشت و سر شوریده اش که در تنگنای پوهنځی ها نمی گنجید در فراخنای کوه ها پناه برد. و با ترک پوهنتون دل به دریای توفانخیز مبارزه زد. آنگاه زندگی او با گفتارش یگانگی یافت و به شکوهندگی یک رنگین کمان، گذشته و آینده را به هم پیوند داد.” او در این راه پر مخاطره بی هراس از خطرات و دامهای دشمنان، کوه و صحرای وطن را در نوردید و از دیه ها و دریا ها گذشت تا همسنگران اصیل خویش را از میان توده های مردم و انقلابیون آگاه به آغوش گیرد. او در این مسیر هیچگاهی خستگی احساس نکرد و در تلاطم جاودانۀ توفانهای زندگی سیاسی هرگز ماندگی را نشناخت. برخورد های متوالی با مشکلات و دشواری ها، کمین های شبانه به قصد کشتن او، گرسنگی ها و پیاده گردی ها بر فراخنای حوصله اش افزود. شعور و وجدانش بر ارتفاع حماسه ها شکل گرفت و به کمک آن محیط را تغییر داد. او دستآورد های تجربی جامعه را به ملاک عمل کشیده و طرحی از خود انداخت و راه دگر در پیش گرفت. مجید مبارزات گسترده و افغانستان شمول را سازماندهی کرد و در جنگ های چریکی سهم ارزنده ای ایفا نمود تا جایی که خود چریک نمونه و کارآزموده شد. او در شهر ها اعتصابات را تدارک دیده و آنها را سازمان می داد. مجید که از قلب جامعه برخاسته بود و با معضلات آن آشنایی کامل داشت در حقیقت گوهری بود که دریای بیکران مردمش او را از اعماق خود بیرون داده بود.
مجید با ریاضت کشی که خاصۀ انسانهای بزرگ است، با شکیبایی بایستاد، با جوشش و کوشش از کوره های مبارزه بگذشت و به قوام و پختگی بیشتر رسید. آنچه درونمایۀ کار او را می سازد کیفیت اندیشه و اعمال او در جامعه است. او در یک رابطۀ تنگاتنگ از اجتماع می آموخت و بر اجتماع اثر می گذاشت و آگاهی آن را بالا می برد، زیرا نکو می دانست که “خفته را خفته کی کند بیدار”. اینست رمز موفقیت مجید، آن رمزیکه جامعه را شناخت و نبض تحول آن را به دست گرفت و آنرا در مسیر دگرگونی سوق داده، سرعتش را شتابنده ساخت. مجید پاسدار راستین سنگر وفا و تعهد و مصداق دلاوری و میهن دوستی است. خروش مبارزات او امواج سر کشیست که با چیرگی بر مردگی و بشکستن موانع بنا یافته بود. او ممثل درنوردیدن در حریم خطرات و خوفها در میدان مبارزات عملیست. او برای رهایی زحمتکشان و ملت های در بند با شورشگری و طغیان و مقاومت مردمی به پا خاست. مجید دادخواه دردمندان و دستیار درماندگان بود، چنانکه برخورد های خصوصی او با مردم، مجید را یار و یاور آنها ساخته بود. از اینروست که شاعری به یاد مجید نوشت :


ای د وطن شجاع سرباز بچیه !     د قربانـی د ژونـد مـمتـاز بچیه!
 د آزادۍ د نـغمی د سـاز بچیه !     د هر غریب د زړه د راز بچیه!
      په آزادۍ باندی دی ځان ورکړ
     تا په دی لار کښی امتحان ورکړ


این شاعر میهن دوست در چکیده ای دگر گوید :

ای شهیده گران مجیده! که زه چیرته یو شاعر وی؟    ما ستایلۍ د شعرونو انقلاب په زمزمو کښی


زنده یاد عبدالقیوم رهبر در خصوص مجید سرود :

سالــها در ظلــمت کـام نهنـگ در ستیز و خشم بود همچون پلنگ
گاه مـرحـم بـر دل ریـشـی زده گـاه ره بـر اغـیـار بــد کـیـشی زده
کوه و صحرای وطن مأوای او ژنـــده پــوشــان وطــن لـیــلای او

در سراسر کشور به جز میهن فروشی چند، با ریزه خواران خوان سلطنت، کمتر کسی پیدا می شد که دعوتش را لبیک نگوید. او از این بابت در هیکل یک رهبر ملی از قبل متجلی شده بود. یک همرزم مجید در این رابطه نوشت :”مجید سالها قبل از شهادتش در جریان مبارزات متداوم خود سِمت قهرمان ملی را یافته بود. با این هم قهرمانی او وقتی بیش از پیش تثبیت شد که مجید در انبوه عظیمی از کار و پیکار انقلابی، خود را آزمود و از این آزمون پیروزمندانه سر بر کشید.”
یکی از ویژگیهای کار انقلابی مجید این بود که به خصال پسندیده ای مردمی ماهیت و جوهر انقلابی می داد چنانکه او به رفتار عیاری همین خصلت را بخشید. و به همین سبب مجید عیاریست که محب میهن و محبوب تودها بوده و این توده های مردم اند که به او لقب قهرمانی داده اند. بین این راد مرد توده یی و قهرمانان ساختگی استعمار شرق و غرب که در میان انبوهی از داره های تاراج و تباهی و خانه بر انداز ها و ده ویران کن ها رشد کرده اند، از ثری تا به ثریا و از زمین تا آسمان فاصله است. مجید در آغوش پر درد مردم و در بیان این سوز ها، در مبارزات داغ برای التیام این درد ها و علاج دشواریهای مردم به بزرگی و بزرگواری رسید. اما قهرمانان ساختگی در آغوش گرم و پر مهر استعمار شرق و غرب و در زیر عبا و قباء و چپن پر الطاف کشور های ، پاکستان، ایران، امریکا و روسیه رشد کردند و به قهرمانان ساخت استعمار در جامعه جامه عوض نمودند. بسیاری این قهرمانان کاذب هیچگاهی سر از آخور بیگانه برون نکشیدند و تا دم مرگ هم سر از نوکری اجنبی بر نتافتند. قهرمانان ساختگی را نفرین تاریخ و قهرمانان اصیل مردم چون مجید را سر افرازی تاریخ همراهی می کند. مجید خود دوست نداشت که کسی بدو قهرمان گوید ولی این رفتار و کردارش بود که او را به تارک تاریخ نشاند و عنوان قهرمان را برایش اهداء کرد.
مجید راد مرد پر آوازۀ کشور که در جریان دو دهه از زندگی پر بار مبارزاتی اش در میان آمیزه های آتش و خون با دشمنان رنگارنگ مردم در افتاد و نترس و بی هراس در سنگر مبارزه در جایگاه استوار ترین رهبران جنبش انقلابی و ملی وطن جا گرفت، بدون شک از جملۀ بزرگترین چهرهای حماسی و سیاسی معاصر کشور محسوب میگردد. سازمان مجید (ساما) در امتداد این جادۀ خونین تاریخی به عنوان وارث همه ارزش های گرانبهای انقلابی و پاسدار خط اصیل خونین مبارزات رهایی بخش ملی و مدافع راستین زحمتکشان در میان آتش جنگ بزرگ میهنی و به همت شایستگان این امر بزرگ به همت او پا به عرصۀ وجود گذاشت. نام مجید درپیشاپیش مبارزات آزادیخواهانه کما کان می درخشد و دستاورد های افتخار آفرین ملی او هنوز جلوه گر است. در پرتو اندیشه های ملی و مردمی مجید بود که در بستر داغ مبارزات پر خروش نسلی از شعله بدستان راه آزادی و فرزندان داغ و درد در دامن توده ها و در گسترۀ میهن رشد کرد و قوت گرفت که از یک طرف با زحمتکشان و محرومان جامعه عجین گشته و از آنِ مردم شدند و از جانب دگر درس ایمان و استواری، متانت و بزرگواری، استقامت و شکیبایی را از مردم و مجید فرا گرفته و خود به مظهر والای این ارزش های اجتماعی مبدل گشتند. یکی از یاران مجید سروده بود :

نوید فتح شبستان دهم به راهروان      سرود رزم پیام آوران شود نامم

اینک از هشت سال بدین سو بار دگر سرزمین آزادگان پامال استعمار غرب گردیده است و لشکری عظیم به رهبری امپریالیزم امریکا و ناتو برای در هم کوفتن ارادۀ آزادیخواهانۀ این مزر و بوم آهنگ خاک پاک ما کرده اند. چه درد آور است که چند روشنفکر بی مقدار به پابوسی متجاوزین شتافته، در حالیکه منظور اصلی متجاوزین را خوب می دانند، شرمسارانه به مردم خود پشت کرده، به درگاه امپریالیزم به سجده افتیده و قتل عام مردم خود را کمک به اصطلاح “جامعۀ جهانی” می خوانند. جالبتر اینکه عدۀ از روشنفکران بزدل و سازشکار که از یک سو فشار وجدان بر آنها سنگینی می کند و از جانب دگر چشم امید کاذب به الطاف متجاوزین دوخته اند، انتخابات سرکاری را در یک کشور اشغال شده نوشداروی سهراب دانسته و در پای آن کمر می شکنند. این روشنفکران سر خورده و درمانده که تناقض در گفتار و مهمل گویی در عمل خصلت شان گردیده، به نیکویی می دانند که امپریالیزم امریکا با مصرف ۲۵۰ ملیون دالر در انتخابات افغانستان، نوکرمنش ترین مزدور قلاده به گردن خود را به کرسی ریاست جمهوری پوشالی افغانستان می نشاند. به این ترتیب این رشنفکران سرخورده که از ریسمان سیاه می ترسند و در مرداب صدف می جویند، در حالیکه از تن این وطن خون می چکد، از ویرانگران میهن و قاتلان روزمرۀ هممیهنان شان طالب خیرند که در نهایت آب به آسیاب امپریالیزم و ایادی آن ریخته، بازار دیموکراسی کاذب و فریبنده و میان تهی وارداتی امریکایی را گرم نگه می دارند. مجید این طیف روشنفکران و آن روشنفکرانی که از مردم جدا زیسته و تفالۀ ذهن دیگران را نشخوار می کنند و از خود چیزی تبارز نمی دهند و عملورز نیستند، محکوم تاریخ می داند.
آری! مجید در جنگ ضد روسی کفته بود :”بگذار در این مرحله نیز آزموده شود که سلاح مهیب روس غالب است یا ایمان تزلزل ناپذیر افغانی؟” گذشت زمان اعتقاد راسخ مجید را ثابت کرد که ایمان تزلزل نا پذیر افغانی بر سلاح مهیب دشمن غالب گردید و روس تجاوزگر شرمسارانه شکست خورد. این روند تاریخ است و در خصوص متجاوزین امریکا و ناتو نیز مصداق می یابد. لذا دیری نخواهد پایید که طوفان جوشی های مردم داغدیده و مصیبت رسیدۀ کشور ما با درآمیزی ها و خیزش های انقلابی راهش را به سوی رهایی و نجات بگشاید و دامان پاک وطن از لوث متجاوزین، از گور برخاستگان طالب و ایادی استعمار، بالخصوص روشنفکران انقیاد طلب و سرخورده پاک شود و این آرمان مجید است. رزمندگان راه مجید که ایستاده سر دادند، اما خمیده و در انقیاد نزیستند، از جان گذشتند ولی دست از جانان بر نداشتند، این ودیعه را به میراث گذاشته اند.

مجید! تو زنده ای در بسیط خرمن آرزوهای انسانی که در سینه سوخته ای.
آرام بخواب!
یاد تو جاودانه می ماند.

زنده باد یاد فنا ناپذیر شهدای سازمان آزادیبخش مردم افغانستان!

درود بی پایان به روان پاک مجید و جمیع شهدای راه آزادی!

بهلول
۱۸ جوزای ۱۳۸۸