مـقالات

سخن بنام مجید است عاشقانه بخوان

  

 

    در حيرتم ز چرخ که آن مرد شير گير

       با دست روبهان دغل شد چرا اسير

باز حوت خونین فرا رسید . ماه حوت به یاد آورنده آن خاطرات اندوه باریست که تا دم مرگ از لوح ذهنم زدوده نخواهد شد.  حوت سال 1358 خورشیدی را می گویم . ماهی که در آن قیام برحق شهریان قهرمان  کابل بر ضد قوای اشغالگر روس و چاکران بد نام وطنی شان با قساوت سرکوب شده بود . هنوز کوچه و پس کوچه های شهر بوی خون جانبازان قیام و مردم عادی را می داد. سازمان های نظامی و پولیسی دشمن همه جاها را شدیدا  زیر نظر داشتند. آدم ربایان بی عار شب و روز درپی شکار انسان ها بودند. بازار بگیر وبکش آنقدر گرم بود که کابل نازنین به ماتم سرای واقعی مبدل شده بود .

 اعتصاب سه روزه مردم دلیر کوهدامن با الاثردرخواست سازمان ازادیبخش مردم افغانستان (ساما) با پیروزی به انجام رسیده بود .  واحد های محلی (ساما ) با شجاعت و شایستگی نقش رهبری خود را درین اعتصاب تثبیت کرده بودند . سازمان ما ( ساما ) با تعهد قوی نسبت به سرنوشت ملک و ملت،  جر ات مندانه وارد نبرد رویاروی برضد نیروهای اشغالگر و با ندهای زیر اداره شان شده بود . ” سازمان ازادیبخش مردم افغانستان پیکا رقاطعانه ، بی بر گشت و بی امان را علیه امپریا لیسم روس و بر ده گان میهن فروش آن اعلام می کند ” (شبنامه – روس اشغالگر درسراشیب رسوایی و تباهی ) اوتوریته ونقش ” ساما “در میان مردم روز تا روز برجسته تر شده می رفت و نام بلند مجید کلکانی سر زبان ها افتیده بود. در متن چنین اوضاع تبدار و حماسی ،عبدالمجید کلکانی به منظور جمعبندی قیام سوم حوت کابل وجنبش های اعتصابی و اعتراضی سایر مناطق کشور، شبنامه “درسنگر اعتصاب ببر انقلاب خفته است” را نوشت. درست روز هفتم حوت بود که پردل ( شهید شاه محمد ) دستنویس این شبنامه را به مقصد چاپ با خود اورد . شام همان روز با پردل نشست داشتیم. بخش عمده صحبت روی امنیت رفیق مجید و خطرات احتمالی که او را تهدید می کرد دور می زد. ما از رهگذر امنیت مجید سخت نگران بودیم. رفقا با یک اواز خواهان بیرون شدن او از شهر کابل شدند. ارزش ونقش مجید در درون سازمان ما و اهمیت حضورش در جنبش انقلابی افغانستان و مبارزه برای استقلال کشور برای هیچ یکی از ما پوشیده نبود. کسانی که او را به درستی نمی شناسند و یا با او کار مشترک نداشته اند، مشکل است عمق احساسات و درجه اعتقاد واعتماد ما را نسبت به او درک کنند.

در پایان جلسه نامه کوتاهی عنوانی او نوشتیم و از پردل خواهش کردیم تا هر چه زود تر به دست او بسپارد.  در نامه آمده بود تا دیر نشده است کابل را ترک بگوید و به محل دیگری دور تر از نظر دشمن نقل مکان کند . تمام شب را نخوابیدیم.هنوز هوا روشن نشده بود که رفیق پردل به طرف کابل حرکت کرد. من  به کمک  دو تن از رفقای دیگر ( زنده یاد  استاد عبد البصیر وزنده یاد استاد باشی محمد) کار چاپ وتکثیر شبنامه را اغاز کردیم . با شدت و جدیت  کار می کردیم ولی حواس مان جای دیگر گره خورده بود. حویلی ای که ما در آن کار می کردیم درمیان زمین های زراعتی و در حاشیه یک قریه کوچک واقع شده بود . ساعت یازده قبل از ظهر را نشان می داد. از پنجره به بیرون نگاه کردم . کسی به طرف حویلی روان بود . وقتی نزدیکتر شد او را شناختم. به مشکل قدم بر می داشت. گویی پاهایش با زنجیر سنگینی بسته شده باشد. دستم از کار کنده شد. دلهره بی مانندی بر من چیره شده بود . زیرا می دانستم بازگشت غیر منتظزه پردل خالی از ماجرا نیست.  پردل داخل خانه شد. از صاحب خانه خواهش کردم ما را تنها بگذارد. با سراسیمه گی از او پر سیدم: رفیق گپ چیست ؟ پاسخ داد : همان چیزی شد که شب رویش گپ زدیم. دچار چنان حالتی شده بودیم که نمی شود ان را بیان کرد .بدینترتیب عبدالمجید کلکانی بنیان گذار و رهبر”  ساما  ” که از ده ها کمین و تو طیه دشمنان جان سالم بدر برده بود، به تاریخ هشتم  حوت1358 به د ست دشمن افتاد.  آری ! روباه شیر شکار کرده بود !

پس از فاجعه ثور1357 و به دنبال ان بنیان گزاری “ساما ” عده ای از هم سنگران مجید مصرانه از اوخواستند تا از شهر کابل بیرون شود . پیام هایی  نیز از جانب بعضی شخصیت های ملی و دوستانش درین رابطه عنوانی او مواصلت کرده بود. او خود نامه هایی عنوانی مردمان غیور پنجشیر و پکتیا ارسال داشت. تا جایی که من اگاهم خودش نیز تمایل ماندن در شهر را نداشت. اینکه چرا دست به اقدام عملی نزد، عوامل زیادی را می توان برشمرد. امید روزی بتوان این عوامل را ریشه یابی کرد. انچه دم نقد می شود گفت اینست که قبل از گرفتاری مجید رفقای دست اول او در کام دشمن فرو رفتند. در نتیجه بار سنگین کار بر دوش مجید افتاد که درجه ضربت پذیری او را بالا برد. دشمن بهترین یاران او را از او گرفته بود . اشرف ( عضو مرکزیت ساما ) ، انجنیر قدوس ( عضو مرکزیت ساما ) ،داود سرمد ( عضو مرکزیت ساما ) ،رسول جرات ( عضومرکزیت ساما ) ، عزیزالله (عضو مر کزیت ساما )  و دیگران .

رفیق مجید آماده گی برای برگزاری اولین کنگره ساما را می گرفت. این کار در شرایط آن روز ساما بدون تماس منظم با اعضای باقیمانده سازمان که متاسفانه اکثریت شان در شهر کابل به سر می بردند ممکن نبود . 

–  در درون سازمان بحث هایی در جریان بود که با سرشت و سرنوشت آن گره خورده بود. و این بحث ها بدون حضور مجید به جایی نمی رسید .

– برخی بحث ها و کج بحثی های دیگر که در هر حال مسا له ای را حل نکرد و ما در آن موقع نتوانستیم پاسخ نهایی برایش بیابیم اما با شله گی  خواهان یکطرفه شدن آن بودیم . در حالی که زمین زیر پای ما در اثر خیزش مقاومت جویانه مردم می لرزید. درد ناک تر اینکه رفقا این بحث ها را زیر تیغ خون چکان دشمن و در پهلوی تانک و توپ تجاوز گرانی مشق می کر دند که عملا دست به کار بود تا ریشه های مانرا بخشکاند .

–  در جمع ما کسانی هم بودند که بقای فزیکی وسیاسی شان را در وجود مجید می دیدند و تمایل نداشتند که مجید انها را تنها بگذارد .درمقابل، ساختار روحی و اخلاقی رفیق مجید چنان بود که هیچگاهی تقاضای رفیقش را نمی توانست نا دیده بگیرد و به نظر او بی احترامی کند .

– و حرف آخر اینکه ساما با تمام حسن نیت وعشق اتشین نسبت به امر انقلاب وازادی، انچه بدان توجه کافی نکرد، حفاظت رهبران ارجمندی چون مجید بوده است .

وقتی از گذشته ها یاد می کنم و از سرو های قامت بلندی که با قساوت توسط تبر داران جنایت پیشه در خاک افتیدند، به معنای چسپیدن به گذشته نیست. من نمی توانم تاریخ خود را به د ست فراموشی بسپارم . مهمتر انکه  رستگاری و نجات خلق افغانستان بدون حضور فعال یک جنبش قوی ملی و انقلابی و سازمان مربوطه ان غیر میسر است . جنبشی که هیچگونه الوده گی با دم ارتجاع و استعما ر نداشته باشد و پیشوای محبوبی چون مجید انرا رهبری کند. 

       نفرین بر قاتلان شهدای انقلاب وآزادی ! 

ن . رهرو-هشتم حوت 1384