اشــعار

سایت ا ی که دست قلمش گهواره آزادی راشورمی دهد.

عقاب تیزبال و،تیزبین بود
درآن کوهپایه های، سربه افلاک
بُود ،دستاراو،از
تاروپودسنگهای
قله ی،پامیر
زره اش، سنگ سیاه
قله های
کوه بابا،که
محکمتر،زپولاد،بوده
هرتارپود ،آن
نشد
خم شانه ،با
مارتول صدمن
به زخم خودببالیدهیچ ننالید
که او،بود
مردراه “مسجدی خان”
اگراو،انگلیس کشت
“مجید”
روس ،خونخوار
بپااش خم شدرستم
هزاربار
ازاو“رهرو”
هزاران رهروان است
که
عاشق است ،به
رسم وراه انسان
که ،بانوک قلم
کوهکن هستند
برای راه ، راه انسان
عقد بستند
شرین ترازوطن ،نیست
شرینترین ها
که ،درپایش
دهد
جان خود ،انسان
به حکم این قانون
جان داده
که ازخود
نام نگومانده
ورق هرتاریخ نقش نامش
“سقراط “وار،بلندکرد،جام زهرش
ولی
درخم محراب  تنگنا
تسلیم نگردید
نمازـ شاه شجاع ـ و
ـ ببرک ـ نخوانده
بُود ،روحش چوهمواج خروشان
که یک لحظه
نگیردهیچ آرام
بجنباند زمین و
هم زمان را
به دست “رهرو”
و
هم رهروانش
که باغ زندگی آزادی آورد
زنخل دست نشان رهروانش
هزاران آفرین، برآن
“باغبان رفته ، دیروز”
که ازفیض قدومش
می روید
نخل انقلابی
که برهرشاخه اش
تیروکمان است
درودپاک برتوو،رهروانت
که می گویند،همیش
حرف زبانت

 

 روح افزا