مـقالات

” شعله ای ” کیست ؟

 

. . . از ینجا از دل  تاریک  این  زندان  درد انگیز
         شکستم  این  سکوت  تلخ    
               تا  بار دگر خوانم             
             ” که  مرگ  ما  پر قو  نیست
                                      کوه  است و گران
                                                   سنگ  است . ”      ( شهید رستاخیز)
                  

چرا برخی ها هر مخالف شانرا “شعله ای ” میگویند ؟

بیشتر از سه دهه است که رژیمها ،جریانات وگروههای مختلف ارتجاعی در قدرت و در انتظار قدرت ، مخصوصا پرچم وخلق واخوانی ها  (1) هر وقت بخواهند کسی ویا گروهی را خطرناک ، قابل طرد ومحکوم به محرومیت ازهرگونه حق و حقوق سیاسی ومدنی معرفی کنند ، با دست ودل باز وغیر مسئولانه آن را ” شعله ای ” میگویند . به تصور این مدعیان جفاکارهمین که آنها به کسی تاپه ای “شعله ای ” زدند ، دیگر ضرورتی به استدلال ومنطق نیست.شنونده و یاخواننده با دیدن صفت “شعله ای” متهم را قابل مجازات ، طرد ومحرومیت ازهرحقی میداند وبدون شک مدعیان راحق بجانب میشناسد( ؟ !) این تصور باطل در عده ای آنقدر جان گرفته بود که حتی گلبدین برای کوبیدن مسعود هم او را “شعله ای ” میگفت ویا رهبران تنظیمهای مزدور ساخت پاکستان وایران وقتی میخواستند یکدیگررا بکوبند “شعله ای ” معرفی میکردند . هستری ضد “شعله ای ” در کشور های همجوار نیز سرایت داده شده بود ودر ایران وپاکستان هم هر کسی  که  حلقه ء تنظیم های وابسته به این کشور ها را به گردن نمی انداخت ، تاپه ای ” شعله ای ” میخورد و در آنصورت یا زندانی شده ویا به ترک آن کشورها مجبور میشد ویا ترورمیگردید . سخن کوتاه خلقی – پرچمی ها وتنظیم های جهادی ساخت پاکستان وایران از تاپه ای “شعله ای ” بطور ویژه برای تحقیر ، توهین ، طرد ، زندانی کردن ،شکنجه وحتی کشتن عده ای جوانان آزاده که در برابر ظلم ، تجاوز ، زورگوئی ومیهن فروشی تسلیم نشده ونمیشوند استفاده کرده ومیکنند ، و در قدم دوم به حریفان سیاسی همانند خود نیزمهر”شعله ای ” را میزنند . نسل جوانی که سنش درحدود 30 سال است شاید بپرسد این “شعله ای “چیست ؟ شاید هم برخی ها تصورکنند که” شعله ای” به آدمهای خطرناک ویا مورد غضب و ازین قبیل ها گفته میشود .                                                      
     حال من میخواهم برای نسل جوانیکه شناخت مستقیم ازجریانات سیاسی کشور ندارد مختصرمعلوماتی ، ولو قطره ای از دریا ، در باره ی جریان سیاسی که بنام جریان “شعله جاوید “مسما است وطرفداران آنرا بنام” شعله ای”  میگفتند ارائه نمایم . تااز یکسواین عزیزان به شاخه ی از جریانات سیاسی کشور شان آشنا شوند وازسوی دیگر بدانند که سیاست بازان حاکم در سه دهه ی سیاسی کشور چه مغرضانه وعقده مندانه دشمن فرضی میسازند وبه آن هویت بد می چسپانند وبعد مردم را به آن تاپه میزنند . یعنی اینکه چه سوء استفاده های جفاکارانه از تاریخ وازغیاب یک جریان سیاسی میکنند . همینجا متذکر میشوم که غرض ازین یاداشت هرگز” شعله ای” ساختن کس نیست چه دیگر رسما جریانی بنام”شعله جاوید” وجود ندارد وهرنوع ادعای موجودیت سازمان وجریانی تحت این نام سوء استفاده واغواگری بازار سیاست میباشد . زیرا این جریان 34 سال قبل بمثابه ی یک جریان واحد تجزیه ومنحل شده وفقط خطوط کلی فکری آن در وجود نهاد های گوناگون دارای مشی وبرنامه های مختلف ادامه یافته است .هکذا برخی از رهروان وتربیت یافته گان این جنبش با وجود عدم حضورآن بحیث یک جریان درجامعه ، سنن والای این جنبش را بصورت انکارناپذیری با راست کاری ، معنویت انقلابی ، وطن پرستی و مردم دوستی فدا کارانه وباپرداختن بهای گزاف گذشتن از جان وآرامش خود ، حفظ کردند . همچنان قصد ندارم بگویم جریان “شعله جاوید ” هیچ نقص وکمبودی نداشته است . این جریان مانند هر جریان سیاسی دیگراز ضعف های ایدئولوژیک ، سیاسی  و تشکیلاتی وسبک کار نادرست رنج میبرد که همین ضعف ها منجر به تجزیه ی آن شد . نگارنده ی ا ین سطور از سال  1347  ش یعنی ازپیدایش این جریان یکی از رهروان آن ، ولی از سال 1350 ش ازمنتقدین همان کمبود ها بوده ام . و اما برویم بر سر اصل موضوع :     
    دهه ی چهل شمسی مطابق دهه ی 1960 م دهه ی جنبش های دموکراتیک وآزادیخواهانه در سراسر جهان بود . درین دهه از امریکای لاتین تا آسیا واز شاخ افریقا تا اروپا جنبش های حق طلبانه موج میزد وملیونها انسان زحمتکش واستعمارزده  در سراسر گیتی به حرکت آمده وبه شیوه های مختلف خواستار آزادی وحقوق سلب شده ی شان از حکام مستبد بومی وحامیان امپریالیستی آنها میشدند . تظاهرات ، اعتصابات وجنبش های مسلحانه ی آزادیبخش درگوشه وکنارجهان پشت امپریالیسم وارتجاع جهانی را به لرزه درآورده بود .
کشورما افغانستان نیز که زیر فشار عوامل مختلف داخلی آبستن تحولات سیاسی – اجتماعی بود وخواهی نخواهی از جنبش های جهانی نیز اثر برمیداشت میبایست از کرختی وایستائی چندین ساله ی که درنتیجه ی استبداد کور سلطنت ونظام فئودالی حاکم بر او تحمیل شده بود بر آید ودر کنار سایر ملل دربندگیتی به حرکت آمده وفریاد گره شده درگلویش را رها سازد. افراد، شخصیت ها ومحافل روشنفکران وطن پرست ومترقی درشهر های مختلف ودر مرکز کابل در تکاپوی ایجاد حرکتی بودند که پاسخ گوی نیاز زمان باشد . واین درست زمانی است که جنبش های چپ در سطح جهان از نفوذ قابل ملاحظه ای برخوردار اند وحرکات راست روانه ی که درخدمت ارتجاع وامپریالیسم قرار داشتند دربین مردم هواداران خود را از دست میدادند .                                                                
    از سوی دیگر سوسیال امپریالیسم شوروی ( 2) با سوء استفاده از نام انقلاب وسوسیالیسم میکوشید ازین جنبش های جهانی به نفع خود بهره برداری کند ولذا باشاخک گذاری وزمینه سازی برای صدورسرمایه ی متمرکز بوروکراتیکش درکشور های عقب نگهداشته شده ای آسیا ، افریقا وامریکای لاتین دست به ایجاد گروهها وتشکلات ریویزیونیستی (3) وستون پنجمی خود میزد وسیمارق وار درین کشور ها حزب یا سازمان میرویاند وگردانندگان آنرا به مثابه فرمان برداران خود زیر پوشش کمک های اقتصادی – سیاسی وایدئولوژیک قرار میداد ، که افغانستان نیز جزء همین برنامه بود .           
    سردمداران شوروی که ازسالهای قبل زمینه ی نفوذ وکارکرد سیاسی خودرا با ایجاد پروژه های اقتصادی – فرهنگی واهدای قرضه های بزرگ به دولت افغانستان مساعد کرده بودند ، با یک پلان حساب شده وبرنامه ی تدوین شده از مسکو ، در زد وبند با سردار داود ، “حزب دموکراتیک خلق” را بدست بدنام ترین وسرسپرده ترین اجیران خود بعنوان ستون پنجمی شان در افغانستان بنا نهادند و آنرا یک شبه در عرصه ی سیاسی مطرح وحتی به پارلمان فرستادند . بحث روی نحوه ی ایجاد حزب دموکراتیک خلق وشرح ماهیت مزدورمنشانه ی آن از محورکاراین صحبت بیرون است . یادآوری مختصر ما ازین فاجعه ی درد انگیز تاریخی بمنظور شناسائی انگیزه های است که به تصور ما درسرهم بندی جریان “شعله جاوید ” اثر گذاشته است . چه گردانندگان ” شعله ” با شناخت نسبی ماهیت سوسیال امپریالیسم شوروی نفوذ آنرا درکشور ما       خطر ناک میدیدند و لذا در تقابل آن دست به ایجاد حرکتی همگانی زدند . ازین جاست که اعلام وجود ” حزب دموکراتیک خلق ” وراه افتادن سروصدائی ازین کانال به قول بیشتر رهبران ” شعله ای ” آنزمان یک انگیزه ی موثر گردهمآئی محافلی از روشنفکران مستقل در تقابل با آن شد . وبالاثر منجر به ایجاد          ” سازمان جوانان مترقی ” یا   (س . ج . م ) به مثابه ی بزرگترین گروه چپ گردید ( میزان 1344 ش )  که هسته ی مرکزی جریان ” شعله جاوید ” را میساخت . این سازمان نامش را ازهمه ، منجمله از عده ای از بهترین افراد وحتی رهبران جریان ” شعله ” مخفی کرد وهرگز تا تجزیه ی جریان خودرا بنام ” سازمان ” مطرح نکرد .                                                                              
     سازمان جوانان مترقی محور اصلی مبارزه اش را مبارزه با ریویزیونیزم وحزب دموکراتیک خلق قرار داده بود . در سند درونی تصویب شده درجلسه ی همگانی این سازمان که آنرا بنام مخفف “آب ” یعنی آئین نامه وبرنامه یاد میکردند نیزاین هدف صریحا ذکرشده بود . سازمان جوانان مترقی در واقع از محفل اکرم یاری ومحفل دکتورهادی محمودی بوجود آمد . این دو محفل بدون افشای هویت سازمانی شان درسال 1346 ش موفق شدند توافق محافل انجینر محمد عثمان وشاهپور را نیز حاصل کرده ومشترکا به مسئولیت دکتور رحیم محمودی که او نیز عضو (س . ج . م ) نبود ، اولین جریده ی بنام “شعله جاوید”  را به تاریخ پانزدهم  حمل  1347 ش در مطبعه ی دولتی منتشر کرده و آنرا ناشر اندیشه های دموکراتیک نوین خواندند . با انتشار این جریده شخصیت ها و محافل دیگری نیز موید آن شدند که از جمله میتوان از محفل عبدالاله رستاخیز وعده ای دیگر نام برد .
    این جریان یعنی جریان دموکراتیک نوین که آنرا بنام نشریه اش جریان   “شعله جاوید”مینامیدند  به تاریخ 11 ثور 1347 ش مطابق اول ماه می 1968 م با تجلیل روز کارگر در حرکت علنی تظاهرات خیابانی که از پوهنتون کابل آغاز شد تبارز علنی کرد . ظهر همان روز از فابریکه ی حجاری – نجاری کابل صف خود را از خلقی – پرچمی ها جدا ساخته ودر فابریکه ی جنگلک به حمایت عده ی زیاد کارگران ، گروه کوچک خلقی – پرچمی ها را از فابریکه بیرون انداخت وخود با کارگران رهسپار شهر شد . درین روز داکترهادی محمودی وعبدالاله رستاخیز به حیث سخنرانان اصلی درراس آن قرارگرفتند .
    از همین روز به بعد در فابریکه ی جنگلک به رهبری این جریان اعتصاب وتظاهرات راه افتاده ، طرح ایجاداتحادیه ی کارگری وبلند رفتن معاش کارگران مطرح شد . چون این خواسته هابرآورده نشد ، لذا تظاهرات همه روزه از صبح تاشام ادامه می یافت وشخصیت های مثل انجینر عثمان ، دکتور بنیاد ، قاسم واهب وتنی چند دیگر نیزبر سخنرانان قبلی افزوده میگشتند .
     در پاسخ به این حرکت دولت عده ای از کارگران را زندانی کرد وبعد هم در روز 25 جوزای 1347 ش پولیس وحشیانه بر تظاهرات حمله نمود .همپای آن دولت  شماره ی یازدهم جریده ی “شعله جاوید ” را توقیف کرد و دیگرهرگز به این نشریه اجازه ی نشرداده نشد .
   اکثریت رهبران جریان”شعله جاوید” از تظاهرات ، محل کار ویا خانه های شان گرفتار وبه حبس های طویل المدت  محکوم گردیدند . کسانیکه در اولین محکمه از شش تا سیزده سال محکوم شدند عبارت اند از : انجینر عثمان استاد فاکولته ی ساینس ، داکتر هادی محمودی متخصص داخله (توبرکلوز)، عبدالاله رستاخیزمحصل ممتازفاکولته ی ادبیات ، دکتورعین علی بنیاد استاد فاکولته ی طب ، دکتورسیدکاظم دادگراستاد فاکولته ی طب ، سید بشیر بهمن محصل فاکولته ی حقوق  وعده ی دیگر که اکثرا شخصیت های دانشمند وروشنفکر ، خوشنام ، با نفوذ وصاحب کار و وظیفه بودند . کسانیکه از همه نعمات وامتیازات زندگی خود برای احقاق حق مردم وکارگران کشور خود گذشتند .
    ازین به بعد جریان ” شعله جاوید ” ضمن تظاهرات درطرح و تدارک ساخت اتحادیه ی محصلان ومتعلمان نیز شرکت میکرد . این جریان درهمه عرصه ها از خلق وپرچم واخوانی ها پیشی میگرفت وبا اکثریت کامل مطرح بود . این جریان خیلی زود توانست موج عظیم انسانهای راکه فریاد شان در گلو گره شده بود واحساسات شان موج میزد ، بارهائی خشمگینانه ی این فریاد ، در سراسر کشور از کلیه اقوام ومذاهب  بسوی خود کشیده و وارد صحنه ی مبارزات علنی بسازد . درسال 1348 ش نیز جریان “شعله جاوید ” با حمایت از اعتصابات وتظاهرات عمومی پوهنتون کابل وبه حمایت از کانکور زده های پوهنتون وارد عرصه ی مبارزه ی خیابانی شد .این جریان از نظر کثرت هواداران وشهرت شخصیت های مطرح آن و پیگیری اش در مبارزات برهمه حریفان برتری داشت . هنوز در کابل  تظاهرات دفاع از کانکور زده ها به پایان نرسیده بود که حادثه ی 23 ثور با حمله ی پولیس به مکتب ابن سینا وشهادت اصیل شاگرد صنف هشتم آن مکتب بمیان آمد ، پس از آن حادثه ی 29 ثور حمله ی پولیس به حریم پوهنتون کابل بوقوع پیوست  که به استادان پوهنتون نیز بیحرمتی شده آنها را هم به صف محصلان درتظاهرات کشانید . دولت برای جلوگیری ازین اعتصابات وتظاهرات پوهنتون را تعطیل کرد و”شعله ای” ها را محرک ومسبب اعتصابات وتظاهرات خواند . شعله ای ها در تمام این اعتصابات وتظاهرات نقش کلیدی داشتند وشخصیت های سخنور شان از شهرت ومحبوبیت خوبی برخوردار بودند.چهره های برجسته ای پوهنتونی شان مثل علی حیدر لهیب ، عبدالاله رستاخیز ، سیدال سخندان ، نادر علی دهاتی (که بعدا قهرمانانه به شهادت رسیدند ) و. . . آنچنان نمونه های از انسانهای باکرکتر ، دانشمند ، سخنور ، با اخلاق  وانسان دوست وبادشمن سازش ناپذیر ودر مبارزه پیگیر بودند ، که هرگزنمیتوان آدمک های مثل نجیب (بعدارئیس جمهور) ، وکیل (وزیرخارجه ) ویا گلبدین حکمتیار( بعدا صدر اعظم ) وغیره را حریف شان بحساب آورد . از همین جاست که یک عقده ی حل نشدنی روانی نیز برای خلقی – پرچمی ها واخوانی ها  علیه شعله ای ها بوجود آمد که حتی همان زمان حاضر بودند در زدن شعله ای ها با دولت همکاری کنند ، که کردند .
    رهبران جریان”شعله جاوید “در آن زمان معتقد بودند که خلقی – پرچمی ها واخوانیها نیروهای وابسته به اجانب  هستند که مملکت را به وابستگی میکشانند و لذا خیلی کم با آنها عمل مشترک میکردند ، چنانکه دیدیم آنها درست میگفتند.
   نفوذ جریان شعله بمثابه جریان اکثریت تنها در کابل محدود نبود ،این جریان واقعا جریانی فرا قومی ، فرا ملیتی وشامل تمام اقوام وملیت ها در سراسرکشور میشد . در عده ای ولایات ، بویژه در مزارشریف وهرات تظاهرات واعتصابات را شعله ای ها توسط شخصیت های محبوب وتوانمندی رهبری میکردند وخلقی – پرچمی ها واخوانی ها دراقلیت محض میماندند . درهرات به تاریخ دهم سرطان 1348 ش پولیس بر تظاهرات متعلمین حمله کرد وعده ای را بخون کشید . مردم هرات متحدانه به حمایت از فرزندان شان جلو پولیس را گرفتند ، پولیس فرار کرد وبرای بد نام سازی مردم چند موتر را به آتش کشید . شعله ای ها به کمک مردم امنیت شهر را دوشبانه روز به عهده داشتند که رادیوی بی بی سی هم همان زمان ازآن ذکر کرد . درین مدت هیچ اتفاق بدی از قبیل دزدی وجرایم دیگر صورت نگرفت . چه مردم شعله ای ها را راستکار وصادق میدانستند وبه آنها کمک میکردند . خلاصه اینکه رهبری های محفلی شعله ای ها که هرگز پای ایجاد تشکل واحد نرفتند وبه رهبری واحد تبدیل نشدند خط تظاهرات علنی را در دستور کارشان قرار داده بودند ولذا در اکثرشهرهای کشور شعله ای ها دست به تظاهرات خیابانی میزدند وافراد شان به حیث سخنران به ستیج کشیده شده وعلنی میشدند . این جریان هرگز به سطح یک سازمان سرتاسری متشکل نشد چه رسد به اینکه کسی آنرا به غلط حزب    “شعله ای ” ها بگوید . با اینحال دولت در یک سرکوب عمومی جریان شعله تعداد زیادی از شعله ای ها را در ولایات مختلف به زندان انداخت وبا شکنجه وتبعید به حبس های طویل المدت محکوم کرد . دربین این زندانیان شعله ای ازدکتوروانجینرواساتید پوهنتون یا محصل، معلم ومتعلم گرفته تا کارگر و دکاندارو روحانی وشاگردان مدارس دینی از ملیت ها ومذاهب مختلف دیده میشدند که جرم همگی شان شعله ای بودن بود . دولت وقت جریان شعله را دشمن اصلی خود تشخیص کرده بود وشعله ای ها هم واقعابا استبداد وارتجاع  سازش ناپذیر بودند . دفاع قاطع ومنطقی شان درزندانها یکی از صفحات حماسی تاریخ مبارزات کشور ماست که اسناد آن هنوز هم نزد بعضی ها موجود است .
    بعد از این تلفات وسیع سرتاسری بود که نطفه های از انتقاد بر سبک کارجریان شعله وعلنی گری هایش از درون جریان شکل گرفت . از آنجا که جریان شامل محافل مختلف بود وتشکیلات واحد نداشت ، هرمحفل انتقاد را متوجه محفل دیگر میدانست ولی روحیه ی عموم انتقادات رابیشتر متوجه محفل  یاری ها ومحفل محمودی ها (س . ج . م ) میکرد . با چنین وضعی طبیعی بود که با تکامل فهم وسطح مبارزه اختلافات روز به روز بالا بگیرد تا بالاخره در درون زندان بین رهبران محافل به انفجار رسید .این زمانی بود که سازمان جوانان مترقی به پاسخ انتقادات محافل دیگر برای بار اول خودرا به رهبران محافل دیگرسازمان معرفی کرد وازآنها خواست که به او مدغم شوند و عضویتش را بپذیرند . این امر به جای حل قضیه ، بیشتر به اختلافات دامن زد . چه محافل دیگر مثل محفل انجینر عثمان ، محفل شاهپور ومحفل رستاخیز، که هر کدام نقش برجسته ی در جریان داشتند وقربانی داده بودند ، فکر کردند که مورد بی اعتمادی وبی اعتنائی سازمان جوانان مترقی قرار گرفته اند وبه آنها توهین وحتی خیانت صورت گرفته است . ازین تاریخ به بعد جریان نیرومند          شعله جاوید که محافل آن در یک وحدت جریانی کنارهم قرار گرفته بودند بجای تشکل سازمانی بسوی تشتت وپراکندگی رفت . حال دیگرمحافل مختلف آن حتی در تقابل هم قرار میگیرند ونشراتی هم به انتقاد ازمحفل بزرگتر بیرون میدهند . از جمله محفل انجینرعثمان با نوشته ی” پس منظرتاریخی ” موضعگیری هایش را بیرون میدهد که از طرف (س . ج . م ) به چه گوارائیسم متهم میشود . گروه دیگری که به رهبری دکتور فیض از س. ج .م جدا شده نیز با نوشته ی ” باطرد اپورتونیسم ” موضع (س .ج . م)  را انتقاد میکند که س . ج . م آنرا اکونومیسم میخواند . محفل رستاخیز با نوشته ی” چه باید بود ؟ ” مشی حاکم را مشی خورده بورژوائی میخواند که س . ج . م طی شبنامه ی تحت عنوان ” انقلابی گری خورده بورژوائی را بدور افکنیم ”  آنها را آوانگاردیست خواند . به همین ترتیب مبارزات درونی شدت میگرفت .
    حادثه ی دلخراش 29 جوزای 1351 ش که در آن عده ی زیاد طالب وچلی مسلح وغیر مسلح به سازماندهی اخوانی ها وکمک دولت وقت در پوهنتون برسر محصلین شعله ای ریختند وبه شهادت سیدال سخندان بدست باند گلبدین منجر شد ، بر شدت اختلافات درونی جریان افزود . با اینحال تضاد های درونی جریان حاد شده میرفت وتجزیه جهت عمده گشته بود .
   آخرین میتنگ جریانی به شرکت تمام محافل شامل جریان” شعله جاوید” به تاریخ 10 عقرب 1351 ش در مقابل فاکولته ی طب پوهنتون کابل برگزار شد که همه ی محافل آن  تعهد کرده بودند در برابر اتهامات ناروای حزب خلق که حادثه ی قتل یک متعلم لومپن دارالمعلمین هرات راکه در یک مسئله ی شخصی بدست یک لومپن دیگر به قتل رسیده بود ، بهانه قرار داده وعده ای از منسوبین محفل رستاخیز را به آن متهم میکرد ، موضع مشترک بگیرند . ولی با سخنرانی آغازین یحیی آذرخش که به نمایندگی از س . ج . م  بر محافل دیگر تاخت ، این میتنگ به هم خورد وپس از آن نیز در مکاتب و پوهنتون طرفداران محافل جریان شعله جاوید در مقابل هم قرارگرفتند وجریان نیرومند “شعله جاوید ”    به بیشتر از آحاد اولیه اش تجزیه شد . ازین تاریخ یعنی دهم عقرب 1351 ش   ( 34 سال قبل ازامروز) دیگر هرگزو درهیچ جای افغانستان حرکتی ، اعتصابی ، مظاهره ای وجریان واحدی بنام ” شعله جاوید ” برآمد نکرده ، بلکه در آغاز تجزیه ی شان بنام ” انتقادیون” و ” مدافعین” وبعد ها بنام محافل شان یاد میشدند .
    خواننده ی عزیز خوب توجه کنید ! از سال 1351 ش دیگر عملا ورسما جریانی بنام” شعله جاوید” وجود ندارد ولی معامله گران سیاسی امروز 34 سال بعد هم کسانی راحق وناحق به آن نسبت میدهند وبرایش بد وبیراه میگویند .
    بعد از کودتای نکبتبار ثور 1357 ش برخی از محافل باقی مانده ی آن جریان وگروههای دیگری با هم متحد شده وسازمانهای مختلف را بوجودآوردند که هیچ یک نام ” شعله جاوید “ویا ” سازمان جوانان مترقی”را برخود نگذاشت.  حال هم اگر کسی این نام ها را برخود بگذارد ، یقینا این یک سرقت تاریخی است . بنا بعد از 34 سال انحلال رسمی جریان “شعله جاوید ” هنوز هم کسی را مربوط “حزب ” یا “سازمان” “شعله جاوید ” گفتن اگر از بیخبری تاریخی – سیاسی نباشد چیز دیگری جز پلیدی نیت نیست .
    جنبش چپ را بعد از سالهای 1357 ش دیگر نه ” شعله ای ” بلکه میتوان سائوئی ، سامائی ، رهائی ، اخگری ، پیکاری و … گفت که هر یک تشکل شانرا داشته وبعضا تا هنوز دارند واین اسم های با مسما است . ولی شعله ای گفتن این جنبش ، دیگرهیج واقعیت تشکیلاتی ندارد . تاریخ جنبش ها نیز گویای این حقیقت است که وقتی حزب ویاجریان سیاسی ، به هر دلیلی منحل ویا تجزیه میشود ، دیگر حتی اعضای منفرد آنهم بنام آن یاد نمیشوند . مثلا حزب خلق دکتور عبدالرحمان محمودی فقید به دلایلی از بین رفت . حال کسی نمیتواند  آقای عبد الحمید مبارز را که درآن وقت عضوآن حزب بوده هنوزهم به آن منسوب بداند . ویا کسی حتی اگر نام حزب ویا یک جریان تاریخی را سرقت کرد ویا از روی حسن نیت آن نام را برخود گذاشت با این حال هم این نام تازه الزاما حامل خصوصیات وماهیت آن نام تاریخی نیست . چنانکه حزب خلق   تره کی هرگز هیچ قرابت وشباهت و یا نسبتی  به حزب خلق دکتور محمودی فقید ندارد ویا اینکه حزب وطن نجیب هرگز تداوم ویا میراث خوار حزب وطن مرحوم غبار نیست  و . . .
    باید متذکر شد که جریان شعله جاوید باهمه خوب وبد هایش به عنوان یک روند سیاسی – اجتماعی در تاریخ کشور ما ثبت شده است واثراتش بمثابه ی یک شبح تا هم اکنون در روند سیاسی جامعه ی ما در گردش است که مرتجعین رنگارنگ تا هنوز هم از آن میترسند . وهیچ کس نمیتواند آن مبارزات صادقانه وایثارگرانه واثرات پایای آن را از تاریخ بزداید .
    درینجا مایلم چند نکته ی جمعبندی شده در مورد جریان ” شعله جاوید ” را که دریک جزوه منتشر شده نقل کنم :
1 – جریان شعله جاوید با سردادن فریاد خشمگینانه ای ضد ارتجاع واستبداد کانون تجمع هزاران هزار فریاد گره شده ای نسل جوان خشمگین کشور گردید وبسرعت جنبشی را ایجاد کرد که در ماقبل خود سابقه نداشت ، وحتی میتوان گفت بعداز سالهای رکود ، جنبش پر شور وفراگیرفرا قومی وفراملیتی را در سرتاسر کشور بوجود آورد ، واین بزرگترین دستاورد جریان شعله جاوید است که میتوان آنرا بذرافشانی گستره نامید .
2 – جریان شعله جاوید دروجود آحادش – علیرغم کمبودها- نسل روشنفکری را به میدان کشید ویا عرضه کرد که اکثریت عظیم شان از پاکترین وبیباکترین وعملورز ترین جوانان کشور بودند وبعدها جانمایه های پربار سیاستگذاری های انقلابی شدند که حتی میتوان گفت  جمعی از بهترین اندیشه ورزان انقلابی کشور نیز ازآن برخاستند . بطور مثال شهید سیدال سخندان (اولین شهید این جریان ) ، شهید لهیب ، شهید رستاخیز ، شهید اکرم یاری ، شهید پویا ، شهید دکتور فیض ، شهید ازهر ، شهید تیمور، شهید بهمن ، شهید انجینر قدوس ، شهید جرئت ، شهید سرمد ، شهید کریم ،شهیدغلام محمد (ماما) ، شهید حسین طغیان ، شهید لطیف محمودی ، شهید محسن ودهها شهید وشاهد دیگر در زمره ای اندیشمند ترین وعملورز ترین روشنفکران جامعه ی ما بحساب میآیند که از درون همین جریان قد برافراشته وفراتر از تیره وتبار، ولسوالی وشهر از هرگوشه ی وطن در راه تامین عدالت ورفاه وطن ووطندار گام گذاشتند وپاکبازانه جان باختند . آری ، بهترین فرزندان پشتون ، تاجیک ، هزاره ، ازبک ، ترکمن ، بلوچ ، هندو و. . وازهرولایت و ولسوالی را میتوانستید درجریان شعله بیابید که اکثر شان از شهیدان سرفراز وطن ما هستند.             
3 – اثر گذاری سیاسی این جریان بمثابه اولین جریان چپ مطرح شده درکشور بحدی بود که تمام مرتجعین درقدرت ویادرانتظار قدرت را بهراس انداخته بود وهر حرکتی را که خلاف منافع خود میدیدند به شعله ای ها نسبت میدادند وحتی چنانکه شاهدیم تا همین حالا هم حرکات انقلابی را شعله ای میگویند .
4 – این جریان با سر افرازی تمام مستقل زیست وکلا میتوان گفت که هرگز سر به آستان ارتجاع – امپریالیسم وهیچ اجنبی فرود نیاورد . ازهیچ بیگانه ای کوچکترین کمکی دریافت وحتی درخواست هم نکرد . اتهام وابستگی اش به کشور چین یک اتهام مغرضانه وفریبکارانه ی بیش نیست . جالب این جاست که اتهام وابسته بودن جریان شعله جاوید را کسانی نشخوار میکنند که خودشان بدست اجانب بوجود آمده اند وتا مغز استخوان نوکر وبرده وجیره خوار اجانب گوناگون هستند ووابستگی چنان در ماهیت وخصلت شان عجین شده که تبدیل ارباب و ولینعمت خارجی هم برای شان مثل آب خوردن است . ذکراتهام وابستگی ازجانب این اجیران مادرزاد به دیگران مصداق همان ضرب المثل “بگیرکه نگیریت” است .
     جریان شعله جاوید باروحیه ی ضد استبدادی وضد امپریالیستی اش به هیچ گونه اجنبی پرستی وتجاوزی تحت هیچ نامی تن نداده است وبمثابه ی یک جریان آزادیخواه ومردمی به تاریخ سپرده شد . بنا هیچگونه لکه ی ننگ وابستگی ، تسلیم طلبی ووطن فروشی – که خصیصه ی رقیبانش است – به آن نمیچسپد وهیچ تسلیم طلب وبیگانه پرستی هم که تجاوز اجانب به کشورش را توجیه وتائید کند ، هرگز به آن جریان آزاد منش تاریخی نسبت ندارد .  
    در اخیر چه کسی بخواهد وچه نخواهد تاریخ به شکل انکارناپذیر گواهی میدهد که ” شعله ای ها ” وطن شانرا به هیچ اجنبی تحت نام هیچ عقیده وادعائی نفروختند.درحالیکه مخالفین پرمدعای خلقی– پرچمی واخوانی آنها با سازونغاره وعلنی بارها وبارها وطن را به اجانب رنگارنگ معامله کردند و میکنند  .
   ” شعله ای ” ها هرگز دست شان به خون هموطنان شان آلوده نشد وهرگز دست به کشتن انسانی نزدند . درحالیکه مدعیان خلقی – پرچمی واخوانی آنها چنان وحشت وکشتاری درحکومت های مستعجل شان کردند که بحق مقام بزرگترین قاتلین وجنایتکاران تاریخ را مستحق میشوند ، که گورهای دستجمعی و  هزاران یتیم وبیوه ی وطن شاهد این مدعا هستند . 
    “شعله ای”ها حتی خشتی ازآبادی های وطن را بیجا نکردند ، درحالیکه خلقی – پرچمی ها واخوانی ها به همراهی اجانب سرتاسر وطن را به خاک یکسان ساختند وشما همه شاهدان زنده ی آن هستید .
    ” شعله ای ” ها هرگز به ارزش های پسندیده ونوامیس ملی مردم وکشور شان نه تنها بی احترامی نکردند که سخت پایبند وحافظ این ارزش ها ونوامیس بودند . در حالیکه خلقی – پرچمی ها واخوانی ها هیچ ارزش ونوامیس ملی را بدون تجاوز نگذاشتند واز آخور هرایسم ولیسم ناهنجاری تغذیه کردند واین را فردفرد هموطنان ما میدانند و. . . .
    حال امید است خواننده ی محترم تا حدی پی برده باشد که ” شعله جاوید ”  چه بوده ، وآنها ئیکه حق وناحق علیه آن جریان تاریخی که حال دیگر مربوط به گذشته است هیاهو راه میاندازند ، کیانند و چگونه میخواهند با این هوچیگری ها ماسکی برچهره های قیر اندود خود بکشند وذهنیت ها را مغشوش بسازند . غافل ازینکه مردم ما دیگر تجربه ی مستقیم سی ساله  از عملکرد زشت آنها دارند ودرین تجربه میتوانند غش را از سیمین جدا سازند .
 آری! آنچنانکه همیشه شعله ای ها میگفتند :    
                                خوش بود  گر محک  تجربه  آید  بمیان
                                تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد .
                                                        

یادداشتی از : ش .آهنگر                            

توضیحات : 
(1) – اخوانی ها به جریانی میگفتند که در دهه چهل شمسی از ترکیب روحانیت وابسته به استبداد واستعمار تشکیل شده بود ، به اضافه ی یک عده جوانانی که با اندیشه های مودودی ، سید قطب ، حسن البنا وخمینی آشنا گردیده بودند . به استثنای یک عده ای معدود شان اکثریت قریب به اتفاق آنها با تشکل در تنظیمها ی جهادی وغیره به عاملین دستگاه های قدرت پاکستان ، ایران وکشور های ثروتمند نفتی اسلامی وسایر قدرت های درگیر درحوادث منطقه تبدیل شده وبه صدها بخش منشعب گردیدند.  هم اکنون بخشی ازسازمان القاعده و تروریزم جهانی ریشه در این جریان دارد .
(2) – سوسیال امپریالیسم به اتحاد شوروی بعد از استالین اطلاق می شد وبه معنی آن بود که این کشور در ظاهر از سوسیالیسم حرف زده ودرعمل کشور امپریالیستی بود .
(3) – رویزیونیزم به جریان فکری گفته میشود که با تجدید نظر به اساسی ترین احکام مارکسیسم  این اندیشه را ازماهیت انقلابی آن تهی میسازد .